شمارهٔ ۸۵
آن روی چون بهارت رشک نگار چینی
جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی
رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان
در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی
در باغ دلنوازی شمشاد تازهروئی
بر چرخ خوبروئی خورشید مهجبینی
بر بام چون خرامی سروی که بر سپهری
چون در چمن نشینی ماهی که بر زمینی
گفتم جهانت خوانم دل گفت نی که جان است
چون نیک میببینم هم آنی و هم اینی
من سر فدات کردم از بس نیازمندی
تو سر فرو نیاری از بس که نازنینی
افتادهام به مهرت دستم چرا نگیری
جان دادهام به بویت با من چرا به کینی
من وصل جویم از تو تو صبر جوئی از من
من آن ز تو نیابم تو این ز من نبینی
دی با دلم غمت گفت کز وی اثر نیابی
گر بر امید وصلش عمری دگر نشینی
او با تو در نسازد تو در غمش چه سوزی
فرسوده گردی از غم گر کوه آهنینی
من زین جهان گزیدم کنجی به نامرادی
تا در جهان بر آمد نامم به بهگزینی
با اینهمه ندارد کس در جهان به جز من
طبعی بدین لطیفی شعری بدین متینی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن روی چون بهارت رشک نگار چینی
جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات مثل بهار زیبا و دلربا است، عشق و محبت به تو باعث میشود که جانم در آتش درد و غم بسوزد.
رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان
در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی
هوش مصنوعی: اگر رضوان، نگهبان بهشت، تو را با این زیبایی ببیند، به اشتباه خواهد گفت که تو یکی از حورهای بهشتی هستی.
در باغ دلنوازی شمشاد تازهروئی
بر چرخ خوبروئی خورشید مهجبینی
هوش مصنوعی: در باغی که دل را شاد میکند، شمشاد جوانی به زیبایی روز درخشانی میروید که مانند خورشید، چهرهای زیبا و دلنشین دارد.
بر بام چون خرامی سروی که بر سپهری
چون در چمن نشینی ماهی که بر زمینی
هوش مصنوعی: وقتی بر بام میروی، شبیه سرو سربلندی هستی که بر آسمان قرار دارد. و وقتی در چمن نشستهای، مانند ماهی هستی که بر زمین است.
گفتم جهانت خوانم دل گفت نی که جان است
چون نیک میببینم هم آنی و هم اینی
هوش مصنوعی: گفتم که جهان را برایت خواندم، دل گفت که نه، زیرا جان تو است. وقتی خوب نگاه میکنم، متوجه میشوم که تو هم آنی و هم اینی.
من سر فدات کردم از بس نیازمندی
تو سر فرو نیاری از بس که نازنینی
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را فدای تو کردهام، چون به شدت نیازمند تو هستم. تو به قدری نازپرودهای که سر خود را پایین نمیآوری.
افتادهام به مهرت دستم چرا نگیری
جان دادهام به بویت با من چرا به کینی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و محبت تو به شدت آسیبدیدهام و انتظار دارم که دستم را بگیری. به خاطر عطر تو جانم را فدای تو کردهام، پس چرا با من این گونه هنوز در دشمنی هستی؟
من وصل جویم از تو تو صبر جوئی از من
من آن ز تو نیابم تو این ز من نبینی
هوش مصنوعی: من به دنبالهی پیوند با تو هستم، اما تو از من انتظار صبر داری. من نمیتوانم آن چیزی را که از تو میخواهم به دست آورم و تو هم آنچه را که از من انتظار داری، نمیتوانی ببینی.
دی با دلم غمت گفت کز وی اثر نیابی
گر بر امید وصلش عمری دگر نشینی
هوش مصنوعی: دیروز دل من به من گفت که حتی اگر امید به وصال او را برای عمری طولانی هم داشته باشی، باز هم از او هیچ نشانهای نخواهی یافت.
او با تو در نسازد تو در غمش چه سوزی
فرسوده گردی از غم گر کوه آهنینی
هوش مصنوعی: او با تو سازش ندارد، پس تو چرا خود را به خاطر غمش عذاب میدهی؟ اگر از غم او رنج میکشی، باید بدانی که حتی کوه آهنین هم نمیتواند در برابر این درد تحمل کند.
من زین جهان گزیدم کنجی به نامرادی
تا در جهان بر آمد نامم به بهگزینی
هوش مصنوعی: من از این دنیا کناری گرفتم تا در جای خودم، نامم به خوبی و نیکویی شناخته شود.
با اینهمه ندارد کس در جهان به جز من
طبعی بدین لطیفی شعری بدین متینی
هوش مصنوعی: با وجود تمام اینها، کسی در این دنیا جز من، چنین لطافت و نرمی در طبع و همچنین این اندازه استحکام در شعر ندارد.