شمارهٔ ۸۲
باز این چه شور و فتنهست کاندر جهان فکندی
کز دست غم ز دلها بیخ طرب بکندی
از چشم شوخ و ابرو جادوی با کمانی
وز زلف دزد هندو دلبند با کمندی
تا کی به دست دستان دست زمانه پیچی
تا کی به سحر چشمان چشم سپهر بندی
تا کی به خار هجران چشم امید خاری
تا کی به تیغ حرمان روی مرا درندی
در چشم امن نیشی در کام فتنه نوشی
با دوستان چو زهری با دشمنان چو قندی
ترسم که آتش افتد در خرمن تو ای مه
گر من ز دل بر آرم آهی به دردمندی
هر شب به دانهٔ دل پیشت سپند سوزم
کز بس پسند هر چشم شایستهٔ سپندی
گر سرو گلعذاری چون شمع از چه گریی
ور شمع اشکباری چون تازه گل چه خندی؟
بر دامن تو گردی چون من نمیپسندم
کوه بلا بر این دل آخر چرا پسندی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز این چه شور و فتنهست کاندر جهان فکندی
کز دست غم ز دلها بیخ طرب بکندی
هوش مصنوعی: این چه غوغا و نگرانی است که در دنیا برپا شده است، که از شدت غم، شادی را از دلها بیرون میریزد؟
از چشم شوخ و ابرو جادوی با کمانی
وز زلف دزد هندو دلبند با کمندی
هوش مصنوعی: چشمان بازیگوش و ابروان زیبا، همچون جادوگری با کمان، جذابیت خاصی دارند و گیسوان جذاب دلبند که همانند کمندی است، دل را میرباید.
تا کی به دست دستان دست زمانه پیچی
تا کی به سحر چشمان چشم سپهر بندی
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی در دام دست سرنوشت بمانی و تا کی در جاذبهی سحرآمیز نگاه آسمان گرفتار شوی؟
تا کی به خار هجران چشم امید خاری
تا کی به تیغ حرمان روی مرا درندی
هوش مصنوعی: به چه زمانی باید به درد جدایی امید بسته باشم و چه زمانی باید چهرهام را با تیغ محرومیت زخم بزنند؟
در چشم امن نیشی در کام فتنه نوشی
با دوستان چو زهری با دشمنان چو قندی
هوش مصنوعی: در چشمان کسی که امن و آرامش دارد، نیشی وجود دارد و در کام کسانی که فتنه و بلوا ایجاد میکنند، نوشی میچشیم. با دوستان مثل زهر رفتار میکنیم و با دشمنان مانند قند نرم و شیرینیم.
ترسم که آتش افتد در خرمن تو ای مه
گر من ز دل بر آرم آهی به دردمندی
هوش مصنوعی: نگرانم که اگر شعلهای در خرمن تو بیفتد، ای ماه، این باعث شود که من از دل خود نالهای بیرون بیاورم که نشاندهنده درد و رنج من است.
هر شب به دانهٔ دل پیشت سپند سوزم
کز بس پسند هر چشم شایستهٔ سپندی
هوش مصنوعی: هر شب با دل آزردهام در حضورت شعلهور میشوم، زیرا از شدت علاقهام به تو، هر چشمی که زیبایی را میبیند، باید شمعی در دل داشته باشد.
گر سرو گلعذاری چون شمع از چه گریی
ور شمع اشکباری چون تازه گل چه خندی؟
هوش مصنوعی: اگر گلبرگ زیبایی چون سرو از درد و اندوه میگرید، چرا تو چون شمعی که اشک بر صورت دارد، میخندی؟
بر دامن تو گردی چون من نمیپسندم
کوه بلا بر این دل آخر چرا پسندی
هوش مصنوعی: بر دامن تو گردی مانند من را نمیپسندم، پس چرا این دل را در برابر کوه بلا میپسندی؟