گنجور

شمارهٔ ۸

آخر شبی ز لطف سلامی به ما فرست
روزی به دست باد پیامی به ما فرست
در تشنگی وصل تو جانم به لب رسید
از لعل آب دار تو جامی به ما فرست
در روزه فراق تو شد شام صبح من
از خوان وصل لقمه شامی به ما فرست
آن مرغ نادرم که غمت دانه من است
چون دانه‌ام نمودی دامی به ما فرست
وان هندویم که کنیت خاصم غلام تست
ای ترک شوخ نام غلامی به ما فرست
گر رد شدم ز بند غم آزاد کن مرا
ور کرده‌ای قبولم نامی به ما فرست
آخر توانگری ز وصال و جمال خویش
درویشم و نگه کن و وامی به ما فرست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر شبی ز لطف سلامی به ما فرست
روزی به دست باد پیامی به ما فرست
هوش مصنوعی: در پایان شب، به ما لطفی کرده و سلامی فرستاده شد و روزی باد پیامی برای ما آورد.
در تشنگی وصل تو جانم به لب رسید
از لعل آب دار تو جامی به ما فرست
هوش مصنوعی: در حسرت وصالت، جانم به لب رسید. از آن لب‌های چون لعل، جامی برای ما بفرست.
در روزه فراق تو شد شام صبح من
از خوان وصل لقمه شامی به ما فرست
هوش مصنوعی: در زمان جدایی از تو، شب من به روز تبدیل شد و از سفره‌ی وصالت، لقمه‌ای از محبت به ما بفرست.
آن مرغ نادرم که غمت دانه من است
چون دانه‌ام نمودی دامی به ما فرست
هوش مصنوعی: مرغ نادری که غم تو برای من مانند دانه‌ای ارزشمند است، حالا که نشان دادی که من نیز برای تو ارزش دارم، دام و فریبی برای ما فرستادی.
وان هندویم که کنیت خاصم غلام تست
ای ترک شوخ نام غلامی به ما فرست
هوش مصنوعی: من هندو هستم و به خاطر تو، ای ترک دلربا، خود را بنده تو می‌دانم. نام بنده‌ای را برای من بفرست.
گر رد شدم ز بند غم آزاد کن مرا
ور کرده‌ای قبولم نامی به ما فرست
هوش مصنوعی: اگر از غم رهایی یابم، مرا آزاد کن و اگر دوستی داری، نامی از خود برای من بفرست.
آخر توانگری ز وصال و جمال خویش
درویشم و نگه کن و وامی به ما فرست
هوش مصنوعی: در نهایت، من به خاطر زیبایی و محبت تو، مثل یک درویش هستم. خواهش می‌کنم به من توجه کن و کمکی به من بفرستی.