شمارهٔ ۷۳
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
تو همچو شمع رخشان در مجلس ایستاده
تو قصد رقص کرده من عزم پای بوست
تو دست من گرفته من در پی ات فتاده
تو مست عیش گشته من مست شور عشقت
تو کام خویش رانده من داد وصل داده
تو نرم کرده دل را من دل دلیر کرده
زلف کجت گرفته لب بر لبت نهاده
آیا بود که روزی در دست نرد وصلت
نقشی چنین برافتد با آن نگار ساده
ای چنگیِ نواگر برگوی این غزل را
بهر صبوح عیدی در بزم شاهزاده
شاهی که چون رخ آرد در کارزار چون پیل
در پای اسبش افتد خورشید چون پیاده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده، ای محبوبم، جام شراب را بردار و از غم و اندوه رها شو تا دل شاد و خوشحال شود.
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
هوش مصنوعی: عهد جدیدی را در صبح آغاز کن و از شراب کهنه بکاه. به لذت خوشی بپرداز و تلخی شراب را فراموش کن.
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
تو همچو شمع رخشان در مجلس ایستاده
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من شبی را ببینم که تو با شادی و درخشانی همچون شمعی روشن در میان جمعی ایستادهای.
تو قصد رقص کرده من عزم پای بوست
تو دست من گرفته من در پی ات فتاده
هوش مصنوعی: تو برای رقص آمادهای و من برای به آغوش کشیدنت آمدهام، تو که دستم را گرفتهای و من در پی تو هستم.
تو مست عیش گشته من مست شور عشقت
تو کام خویش رانده من داد وصل داده
هوش مصنوعی: تو در خوشی و خوشحالی غرق شدهای و من در شور و شوق عشق تو به سر میبرم. تو به خواستههایت رسیدهای و از من برای وصال و وصل با خودت استفاده کردهای.
تو نرم کرده دل را من دل دلیر کرده
زلف کجت گرفته لب بر لبت نهاده
هوش مصنوعی: تو با نرمی و لطافت دل مرا نرم کردهای، در حالی که من با شجاعت و دلیری خود، زلف کج و پیچخوردهات را در دست گرفتهام و لبم را بر لبهای تو گذاشتهام.
آیا بود که روزی در دست نرد وصلت
نقشی چنین برافتد با آن نگار ساده
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزی بر این کارت نرد، تصاویری از وصلت با آن معشوقهی بیآلایش شکل بگیرد؟
ای چنگیِ نواگر برگوی این غزل را
بهر صبوح عیدی در بزم شاهزاده
هوش مصنوعی: ای ساز نوازنده، این غزل را بگو تا در میخانه هر صبح عیدی برای شاهزاده باشد.
شاهی که چون رخ آرد در کارزار چون پیل
در پای اسبش افتد خورشید چون پیاده
هوش مصنوعی: شاهی که در میدان نبرد همچون فیل ایستاده باشد و روزی که خورشید به زمین بیفتد، به پیادگان خود مینگرد.