گنجور

شمارهٔ ۷۱

چو تو دلبر به زیبائی به عالم در که دید ای جان
چو من عاشق به شیدائی به گیتی کس شیند ای جان
شفای جان منکوبی به حسن و لطف منسوبی
ترا ایزد بدین خوبی چگونه آفرید ای جان
هنوز از تیز بازارت دلم گرم است در کارت
اگر چه گرد گلزارت بنفشه بردمید ای جان
به چشمم چشمه نوری چو خورشیدی به مشهوری
نه انسانی مگر حوری چو تو هرگز که دید ای جان
بیا ای رشک حورالعین که این خسته دل غمگین
ز عشق آن لب شیرین نخواهد آرمید ای جان
بیار آن ساغر پرمی بخور بر بانگ نای و نی
نگوئی اینچنین تا کی ز من خواهی رمید ای جان
ز تو ببریدنم نتوان که بر من خوشتری از جان
به جان تو که از جانان نمی شاید برید ای جان
ز عشقت شب به بیداری به روز آرم شب تاری
ببخش ار رحمتی داری که جان بر لب رسید ای جان
مرا در درد تنهائی بشد صبر و شکیبائی
اگر بر من نبخشائی نخواهم آرمید ای جان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو تو دلبر به زیبائی به عالم در که دید ای جان
چو من عاشق به شیدائی به گیتی کس شیند ای جان
هوش مصنوعی: ای جان، وقتی تو را می‌بینم که به زیبایی، در جهان بی‌نظیری، هیچ کسی مثل من عاشق و شیدا نیست.
شفای جان منکوبی به حسن و لطف منسوبی
ترا ایزد بدین خوبی چگونه آفرید ای جان
هوش مصنوعی: دوستی و مهربانی تو باعث بهبود و شفا یک دل خسته و غمگین است. ای خداوند، تو چطور این زیبایی و خوبی را خلق کردی، ای جانم.
هنوز از تیز بازارت دلم گرم است در کارت
اگر چه گرد گلزارت بنفشه بردمید ای جان
هوش مصنوعی: دل من هنوز از هیجان فروشگاهت شاداب است، حتی اگر دور از گل‌هایت، بوی بنفشه را با خودم برده باشم، ای عزیز.
به چشمم چشمه نوری چو خورشیدی به مشهوری
نه انسانی مگر حوری چو تو هرگز که دید ای جان
هوش مصنوعی: چشمانت مانند چشمه‌ای از نور است که همچون خورشید درخشان و معروف است. هیچ انسانی جز تو، که مثل حوری هستی، هرگز دیده نمی‌شود، ای جانم.
بیا ای رشک حورالعین که این خسته دل غمگین
ز عشق آن لب شیرین نخواهد آرمید ای جان
هوش مصنوعی: بیا ای زیبای دل‌نشین، که این دل خسته و غمگین از عشق آن لب شیرین هرگز آرام نخواهد گرفت، ای جان.
بیار آن ساغر پرمی بخور بر بانگ نای و نی
نگوئی اینچنین تا کی ز من خواهی رمید ای جان
هوش مصنوعی: بیار آن لیوان پر از شراب را و بنوش در صدای نی. چرا اینقدر می‌گویی که تا کی از من دور خواهی بود ای جان؟
ز تو ببریدنم نتوان که بر من خوشتری از جان
به جان تو که از جانان نمی شاید برید ای جان
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو جدا شوم، چرا که تو برای من از جان خودم عزیزتری. جدا شدن از تو مانند جدا شدن از جانان است که محال است. ای جان!
ز عشقت شب به بیداری به روز آرم شب تاری
ببخش ار رحمتی داری که جان بر لب رسید ای جان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، شب را به بیداری می‌گذرانم و روز را به انتظار شب تار می‌گذرانم. اگر رحمی بر من داری، لطفاً از من بگذر چرا که جانم در آستانه‌ی تمام شدن است.
مرا در درد تنهائی بشد صبر و شکیبائی
اگر بر من نبخشائی نخواهم آرمید ای جان
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا شاعر از درد و رنج تنهایی خود به شدت متاثر است و احساس می‌کند که تحمل و صبرش به پایان رسیده است. او از فرد مورد نظرش می‌خواهد که اگر بر او رحم نکند و به او کمکی نرساند، او دیگر آرامش و آسایش نخواهد داشت. این پیام نشان‌دهنده عمق ناراحتی و نیاز او به ارتباط و همراهی است.