شمارهٔ ۵۴
کس نیست زین صفت که منم در بلای عشق
چون من مباد هیچ کسی مبتلای عشق
قدر بلای عشق ندانند هر کسی
جز آنکه هست بسته بند بلای عشق
تا جای عشق شد دل من جفت غم شدم
فارغ دلیست آنکه در او نیست جای عشق
روزی که خوان عشق نهادند در ازل
پیش از همه به گوش من آمد صلای عشق
تا زنده ام به تربیت عشق زنده ام
باشد بقای ذات من اندر بقای عشق
با عشق چون به خاک لحد سر فروبرم
سر برزند ز خوابگه من گیای عشق
و آنگه که بردمد ز سر خاک من گیا
بر هر ورق نوشته بود ماجرای عشق
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کس نیست زین صفت که منم در بلای عشق
چون من مباد هیچ کسی مبتلای عشق
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من در مصیبت عشق نیست. من تنها کسی هستم که به این حال مبتلا شدهام و امیدوارم هیچ کس دیگر چنین حالتی را تجربه نکند.
قدر بلای عشق ندانند هر کسی
جز آنکه هست بسته بند بلای عشق
هوش مصنوعی: فقط کسی که خود درگیر عشق است میتواند ارزش مشکلات و سختیهای ناشی از آن را بفهمد. دیگران از درون این تجربه آگاه نیستند و نمیتوانند عمق آن را درک کنند.
تا جای عشق شد دل من جفت غم شدم
فارغ دلیست آنکه در او نیست جای عشق
هوش مصنوعی: دل من به جای عشق، پر از غم شده است. کسی که دلش در آنجا نیست، از عشق بیخبر و بیدغدغه است.
روزی که خوان عشق نهادند در ازل
پیش از همه به گوش من آمد صلای عشق
هوش مصنوعی: در روزی که عشق به وجود آمد و در آغاز خلقت به همه ما معرفی شد، نخستین صدای عشق به گوش من رسید.
تا زنده ام به تربیت عشق زنده ام
باشد بقای ذات من اندر بقای عشق
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، به عشق پرورش یافتهام و زندگی من به عشق وابسته است؛ بنابراین وجود من در استمرار عشق باقی خواهد ماند.
با عشق چون به خاک لحد سر فروبرم
سر برزند ز خوابگه من گیای عشق
هوش مصنوعی: وقتی به عشق و محبت بپردازم و در خاک آرامگاه خود استراحت کنم، عشق دوباره از خواب بیدار خواهد شد و در کنار من خواهد بود.
و آنگه که بردمد ز سر خاک من گیا
بر هر ورق نوشته بود ماجرای عشق
هوش مصنوعی: وقتی که روز روشن شود و خاک من از نور پر شود، بر روی هر برگ گیاهان، داستان عشق من نقش بسته است.