گنجور

شمارهٔ ۵۳

دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
خمیده کرد مرا پشت زلف پرزخمش
دلم به قهر و ستم رام گشت و بسته از آنک
ز لطف خوشتر قهر و ز عدل به ستمش
هزار ناوک مژگان رسید بر دل ازاو
وزان همه نه گزندش رسید و نه المش
اگر به بام برآید برد نمازش ماه
وگر به بتکده آید شمن شود صنمش
نمی شود قدمش رنجه سوی من ای کاش
به نامه از پی من رنجه داشتی قلمش
سرشک من ز سپاهان رود به دجله به سر
اگر ز پارس بخواند خلیفه عجمش
کبوتری که برد رقعه غمم بر او
پرش بسوزد از تاب حرمت حرمش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
هوش مصنوعی: دل من غم را پذیرا شده و جانم را فدای او می‌کنم. اگر حتی برای یک لحظه هم غم او را نچشم، زندگی‌ام بی‌معنا می‌شود.
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
هوش مصنوعی: غم او باعث شده که من از خوردن درد و رنج دلم سیر شوم، اما هنوز دلم نمی‌تواند از این غم آرام بگیرد و سیر شود.
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
خمیده کرد مرا پشت زلف پرزخمش
هوش مصنوعی: شکست قلب من به اشتباه، وفاداری‌ام را زیر سؤال برد و مرا به خاطر زلف‌هایی که پر از زخم است، دچار درد و رنج کرد.
دلم به قهر و ستم رام گشت و بسته از آنک
ز لطف خوشتر قهر و ز عدل به ستمش
هوش مصنوعی: دل من به خاطر قهر و ظلم، آرام گرفت؛ چرا که از روی لطف، قهرش برای من شیرین‌تر و ظلمش از عدلش نیز بهتر است.
هزار ناوک مژگان رسید بر دل ازاو
وزان همه نه گزندش رسید و نه المش
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا با اشک‌هایشان هزاران تیر به دل من شلیک کردند، اما نه آسیبی به او رسید و نه رنجی.
اگر به بام برآید برد نمازش ماه
وگر به بتکده آید شمن شود صنمش
هوش مصنوعی: اگر کسی به بلندای ناامیدی برسد و در دل شب نماز بخواند، او به مانند ماه خواهد درخشید. اما اگر به میخانه برود، به مانند محبوبش خواهد شد و دیگران را مجذوب خود خواهد کرد.
نمی شود قدمش رنجه سوی من ای کاش
به نامه از پی من رنجه داشتی قلمش
هوش مصنوعی: نمی‌توانم امیدوار باشم که خودش به دیدار من بیاید، اما ای کاش حداقل در نامه‌ای از من یاد می‌کرد و با محبت قلمش مرا مورد توجه قرار می‌داد.
سرشک من ز سپاهان رود به دجله به سر
اگر ز پارس بخواند خلیفه عجمش
هوش مصنوعی: اگر اشک من از اصفهان به دجله بریزد، حتی اگر خلیفه‌ی عجم از پارس برایش آواز بخواند، این موضوع اهمیت ندارد.
کبوتری که برد رقعه غمم بر او
پرش بسوزد از تاب حرمت حرمش
هوش مصنوعی: کبوتری که نامه غم من را حمل می‌کند، پرهایش از شدت عشق و حرمت مکان مقدسش می‌سوزد.