گنجور

شمارهٔ ۴۸

دروغ گفته ام ار گفته ام شدم ز تو دور
خلاف کرده ام ار کرده ام دل از تو نفور
نکرده ام به دل اندیشه جدائی تو
نعوذ بالله از اندیشه ز دانش دور
نه من ز دوری روی تو گشته ام خرسند
نه دل شده ست به پشتی صبر خود مغرور
هنوز عشق تو دارد سرم چه جای فراغ
هنوز داغ تو دارد دلم چه جای غرور
به روزگار جمال تو دربسیط زمین
کسی نماند به تقوی دلی نماند صبور
دلی که عشق تو ورزید کی بود صابر
کسی که روی ترا دید کی شود مستور
به بخت بد سفر و غربتم تمنا بود
که تا شدم ز جمال مبارکت مهجور
چه عذر پیش تو آرم که بی تو زیسته ام
هر آنکه بی تو بود زنده چون بود مسرور
شکسته ای دل من همچو زلف خویش و هنوز
به بوسه ئیست ترا با من شکسته کسور
دلم علاج پذیرد اگر به رحمت و لطف
بدو کنی نظری از دو نرگس مخمور
به جز دو نرگس مخمور تو نکرد کسی
علاج مردم رنجور و خویشتن رنجور
ز شور زلف تو افتاد در جهان فتنه
ز سحر چشم تو برخاست از زمانه فتور
ز جادوئی به مقامی رسید نرگس تو
که ساکنان چه بابلش بود مزدور
به سادگی دل من بردی و کنون بتر است
که باز بر سرم آورده ای خطی منشور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دروغ گفته ام ار گفته ام شدم ز تو دور
خلاف کرده ام ار کرده ام دل از تو نفور
هوش مصنوعی: اگر گفته‌ام که از تو دور شدم، دروغ بوده است. اگر از تو دوری کرده‌ام، قلبم از تو بیزار شده است.
نکرده ام به دل اندیشه جدائی تو
نعوذ بالله از اندیشه ز دانش دور
هوش مصنوعی: من هرگز به فکر جدایی تو نبوده‌ام، به هیچ وجه از دانایی دور نشده‌ام.
نه من ز دوری روی تو گشته ام خرسند
نه دل شده ست به پشتی صبر خود مغرور
هوش مصنوعی: من از دوری تو خوشحال نیستم و دل هم به خاطر صبر کردن، مغرور نشده است.
هنوز عشق تو دارد سرم چه جای فراغ
هنوز داغ تو دارد دلم چه جای غرور
هوش مصنوعی: عشق تو هنوز در سرم جای دارد و غم فراق تو هنوز در دل من حس می‌شود، پس چه جای افتخار و خودخواهی است؟
به روزگار جمال تو دربسیط زمین
کسی نماند به تقوی دلی نماند صبور
هوش مصنوعی: در دوران زیبایی و جذابیت تو، در این گستره زمین، هیچ‌کس باقی نمانده که به دل‌سوزی و صبر متصف شود.
دلی که عشق تو ورزید کی بود صابر
کسی که روی ترا دید کی شود مستور
هوش مصنوعی: دل هر کس که عاشق تو شد، چگونه می‌تواند صبر کند؟ و کسی که چهره تو را دید، چگونه ممکن است خود را پنهان کند؟
به بخت بد سفر و غربتم تمنا بود
که تا شدم ز جمال مبارکت مهجور
هوش مصنوعی: به خاطر بخت بد و دوری از وطن، آرزو داشتم که دوری از زیبایی تو را تجربه کنم.
چه عذر پیش تو آرم که بی تو زیسته ام
هر آنکه بی تو بود زنده چون بود مسرور
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم برای تو دلیلی بیاورم که بدون تو زندگی کرده‌ام؟ هر کسی که بدون تو باشد، چگونه می‌تواند شاد باشد؟
شکسته ای دل من همچو زلف خویش و هنوز
به بوسه ئیست ترا با من شکسته کسور
هوش مصنوعی: دل من همانند موی پیچیده و درهم گشته است و با این حال، هنوز آرزوی بوسه‌ای از تو را دارم، حتی در این حالتی که شکسته و درهم رفته‌ام.
دلم علاج پذیرد اگر به رحمت و لطف
بدو کنی نظری از دو نرگس مخمور
هوش مصنوعی: دل من فقط با نگاه مهربان و لطف تو که مانند دو چشم زیبا و خواب‌آلود باشد، آرام می‌گیرد و درمان می‌شود.
به جز دو نرگس مخمور تو نکرد کسی
علاج مردم رنجور و خویشتن رنجور
هوش مصنوعی: به جز دو چشم زیبای تو، هیچ‌کس نتوانسته است به درمان درد و رنج مردم غمگین و خودِ رنجور بپردازد.
ز شور زلف تو افتاد در جهان فتنه
ز سحر چشم تو برخاست از زمانه فتور
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت موهای تو، در دنیا آشفتگی به وجود آمده و به دلیل جادوی چشمانت، زمان به هم ریخته است.
ز جادوئی به مقامی رسید نرگس تو
که ساکنان چه بابلش بود مزدور
هوش مصنوعی: نرگس تو به دلیل زیبایی و جذابیتش به جایگاهی خاص و پرمعنا دست یافته است، جوری که ساکنان بابل که یکی از شهرهای معروف قدیمی است، به خاطر او احساس نیاز و وابستگی می‌کنند.
به سادگی دل من بردی و کنون بتر است
که باز بر سرم آورده ای خطی منشور
هوش مصنوعی: به راحتی دل من را ربودی و حالا بهتر است که دوباره بر سرم چیزی ننویسی که نشانه‌ای باشد از آن.