گنجور

شمارهٔ ۴۷

بردی دل من ز چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم تو دور
چشمت مرساد چشم کامروز
در چشم منی چو چشمه نور
ای چشم و چراغ من نگوئی
تا چشم تو از چه گشت مخمور
تا بر رخ تو فتاد چشمم
یک لحظه نئی ز چشم من دور
از چشم بدان بترس زنهار
ای گشته به چشم خویش مغرور
بی چشم تو چشم مجد همگر
شد چشمه خون و هست معذور

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بردی دل من ز چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم تو دور
هوش مصنوعی: ای چشم زیبای مست، دل من را ربودید و حالا از نگاه تو دور افتاده‌ام.
چشمت مرساد چشم کامروز
در چشم منی چو چشمه نور
هوش مصنوعی: چشم تو برای من مانند نوری است که در آسمان می‌درخشد؛ تو در چشمان من حضوری پرنور و حیات‌بخش داری.
ای چشم و چراغ من نگوئی
تا چشم تو از چه گشت مخمور
هوش مصنوعی: ای نور چشمم، نگو چه چیزی باعث شد چشمت دچار سرمستی شود.
تا بر رخ تو فتاد چشمم
یک لحظه نئی ز چشم من دور
هوش مصنوعی: زمانی که چشمم به چهره تو می‌افتد، امیدوارم که تو لحظه‌ای هم از دید من دور نشوی.
از چشم بدان بترس زنهار
ای گشته به چشم خویش مغرور
هوش مصنوعی: از نگاه او باید بترسی، ای کسی که به خاطر زیبایی چشم خود دلخور و مغرور شده‌ای.
بی چشم تو چشم مجد همگر
شد چشمه خون و هست معذور
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، حتی روشنایی و زیبایی هم بی‌فایده است و چشمه‌ی خون در من جاری می‌شود؛ زیرا در این حالت معذور هستم.