گنجور

شمارهٔ ۴۱

ترا تا دل بسان سنگ باشد
مرا هم دل بدینسان تنگ باشد
منم کز نام عشقت فخر دارم
ترا تا کی ز نامم ننگ باشد
چه گوئی وقت صلح ما نیامد
بگوی آخر که تا کی جنگ باشد
به رهواری پذیرفتیم عذرت
چه می دانم که عذرت لنگ باشد
به عمر خود ببینم باز یک شب
که زلف تو مرا در چنگ باشد
من و تو حاضر و پیش من و تو
می سرخ و نوای چنگ باشد
به بوسی راضیم آن می نخواهم
وگر خواهم سر بر سنگ باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا تا دل بسان سنگ باشد
مرا هم دل بدینسان تنگ باشد
هوش مصنوعی: اگر دل تو به سختی سنگ باشد، دل من هم به همین اندازه تنگ و رنجیده خواهد بود.
منم کز نام عشقت فخر دارم
ترا تا کی ز نامم ننگ باشد
هوش مصنوعی: من به عشق تو افتخار می‌کنم، ولی تا کی باید از نام خودم احساس شرمندگی کنم؟
چه گوئی وقت صلح ما نیامد
بگوی آخر که تا کی جنگ باشد
هوش مصنوعی: چه بگویم، زمان صلح ما هنوز فرا نرسیده است؛ بگو که تا چه زمانی باید به جنگ ادامه دهیم؟
به رهواری پذیرفتیم عذرت
چه می دانم که عذرت لنگ باشد
هوش مصنوعی: ما به راحتی عذرت را پذیرفته‌ایم، اما نمی‌دانم که آیا عذرت واقعی است یا فقط بهانه‌ایست.
به عمر خود ببینم باز یک شب
که زلف تو مرا در چنگ باشد
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام آرزو دارم که یک شب دوباره زلف‌های تو در دستانم باشد.
من و تو حاضر و پیش من و تو
می سرخ و نوای چنگ باشد
هوش مصنوعی: من و تو در کنار هم هستیم و در این لحظه، شور و شوقی پر از زندگی و شادی برقرار است که مانند صدای خوش ساز چنگ به گوش می‌رسد.
به بوسی راضیم آن می نخواهم
وگر خواهم سر بر سنگ باشد
هوش مصنوعی: من به بوسه‌ای راضی‌ام و نیازی به آن شراب ندارم، حتی اگر به این معنی باشد که سرم را روی سنگ بگذارم.