گنجور

شمارهٔ ۴۱

ترا تا دل بسان سنگ باشد
مرا هم دل بدینسان تنگ باشد
منم کز نام عشقت فخر دارم
ترا تا کی ز نامم ننگ باشد
چه گوئی وقت صلح ما نیامد
بگوی آخر که تا کی جنگ باشد
به رهواری پذیرفتیم عذرت
چه می دانم که عذرت لنگ باشد
به عمر خود ببینم باز یک شب
که زلف تو مرا در چنگ باشد
من و تو حاضر و پیش من و تو
می سرخ و نوای چنگ باشد
به بوسی راضیم آن می نخواهم
وگر خواهم سر بر سنگ باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.