شمارهٔ ۳۷
غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد
دلم ز بند ملامت رها نمی گردد
دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید
که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد
چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر
که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد
چگونه من به تن خویش پارسا گردم
که پادشاه تنم پارسا نمی گردد
دلم به گرد بلاگشت و مبتلا شد او
چه خوش دلی که به گرد بلا نمی گردد
مگر که بر غم او تنگ شد جهان فراخ
که جز به گرد دل تنگ ما نمی گردد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد
دلم ز بند ملامت رها نمی گردد
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به خاطر جدایی هرگز از دل من دور نمیشود و دل من هرگز از قید و بند سرزنش و ملامت آزاد نخواهد شد.
دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید
که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد
هوش مصنوعی: دل مرا به خاطر غم عشق سرزنش نکنید، زیرا دل نمیتواند از این راه به عشق بیاعتنا شود.
چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر
که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد
هوش مصنوعی: دل من مانند ذرهای است که همیشه تحت تأثیر عشق و محبت است و هرگز نمیتواند از این هوای دلنشین جدا شود.
چگونه من به تن خویش پارسا گردم
که پادشاه تنم پارسا نمی گردد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم خود را در برابر بدنم اصلاح کنم، در حالی که حاکم بدنم خوب نمیشود؟
دلم به گرد بلاگشت و مبتلا شد او
چه خوش دلی که به گرد بلا نمی گردد
هوش مصنوعی: دل من به دور مشکلات و مصائب میچرخد و گرفتار شده است، اما او چقدر خوش شانس است که به دور این مشکلات نمیچرخد و گرفتار نمیشود.
مگر که بر غم او تنگ شد جهان فراخ
که جز به گرد دل تنگ ما نمی گردد
هوش مصنوعی: آیا به جز دل تنگ ما، دنیا به هیچ چیز دیگری نمیچرخد، مگر آنکه غم او به شدت بر ما فشار بیاورد؟