گنجور

شمارهٔ ۳۰

مژده که جان نازنین باردگر به تن رسید
سرو روان یاسمین باز سوی چمن رسید
خنده زنان چو صبح شو بر فلک و بشاره زن
کز ره شرق همچو خور خسرو تیغ زن رسید
ملک لگن مثال بود بی رخ نور شمع شه
شمع جهان فروز ملک باز سوی لگن رسید
شاه محمد گزین شمس زمان مه زمین
از سفرختا و چین شاد سوی وطن رسید
بر سر خاکسارمن آتش فرقتش رسید
آنچه زباد مهرگان بر سر یاسمن رسید
از رخ آن امید جان جان امید تازه شد
بخت رخی به من نمود کام جهان به من رسید

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژده که جان نازنین باردگر به تن رسید
سرو روان یاسمین باز سوی چمن رسید
هوش مصنوعی: خبر خوش این است که جان عزیز دوباره به بدن بازگشته و گل یاسمن، با زندگی و زیبایی، بار دیگر به باغ برگشته است.
خنده زنان چو صبح شو بر فلک و بشاره زن
کز ره شرق همچو خور خسرو تیغ زن رسید
هوش مصنوعی: با لبخند همچون صبح به آسمان بنگر و بشارت بده که از سوئی شرقی مانند خورشید پادشاه درخشان و تندرو می‌آید.
ملک لگن مثال بود بی رخ نور شمع شه
شمع جهان فروز ملک باز سوی لگن رسید
هوش مصنوعی: ملک لگن به عنوان یک نمونه بدون چهره‌ی نور شمع نمایانگر پادشاهی است که درخشندگی خاصی ندارد. اما هنگامی که پادشاه نورانی، که به مانند شمعی درخشان است، به عالم نفوذ می‌کند، ملک دوباره به سوی لگن می‌رسد. این تصویر کنایه‌ای از تداخل میان دنیای پادشاهی و جایگاه‌های پایین‌تر است.
شاه محمد گزین شمس زمان مه زمین
از سفرختا و چین شاد سوی وطن رسید
هوش مصنوعی: شاه محمد، که برترین و برگزیده زمانه است، از سرزمین‌های ختا و چین، خوشحال و شاد به وطن خود بازگشت.
بر سر خاکسارمن آتش فرقتش رسید
آنچه زباد مهرگان بر سر یاسمن رسید
هوش مصنوعی: بر روی خاک من آتش جدایی او رسید، مانند آنچه بر سر گل یاسمن در روزهای پاییزی می‌افتد.
از رخ آن امید جان جان امید تازه شد
بخت رخی به من نمود کام جهان به من رسید
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهره محبوبم، امید زندگی دوباره‌ای در من پیدا شد. شانس خوب به من روی آورده و آرزوهایم به حقیقت پیوسته‌اند.