گنجور

شمارهٔ ۲۹

درد عشقت ز جان توان پرسید
رازت ازدل نهان توان پرسید
هر کجا فرقت تو سایه فکند
حال جان زان جهان توان پرسید
در زمینی که عشق تو پی برد
توبه را زآسمان توان پرسید
اثرش بی نشان توانم دید
خبرش بی زبان توان پرسید
آن توانائیی که عشق تراست
زین دل ناتوان توان پرسید
ناله های مرا چه پرسی حال
از دل آنرا بیان توان پرسید
در ره ارچه درای می نالد
رنجش از کاروان توان پرسید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد عشقت ز جان توان پرسید
رازت ازدل نهان توان پرسید
هوش مصنوعی: شاید بتوان درد عشق تو را از جانم پرسید، اما نمی‌توان رازی که در دل نهفته است را از آن جویا شد.
هر کجا فرقت تو سایه فکند
حال جان زان جهان توان پرسید
هوش مصنوعی: هر جا که دوری و جدایی تو حس شود، حال و وضعیت دل و جان را می‌توان از آن دنیا پرسید.
در زمینی که عشق تو پی برد
توبه را زآسمان توان پرسید
هوش مصنوعی: در جایی که عشق تو در دل وجود دارد، دیگر نمی‌توان از آسمان در مورد توبه سوال کرد.
اثرش بی نشان توانم دید
خبرش بی زبان توان پرسید
هوش مصنوعی: من می‌توانم اثر او را بدون نشانه‌ای ببینم و درباره‌اش بدون کلام پرسش کنم.
آن توانائیی که عشق تراست
زین دل ناتوان توان پرسید
هوش مصنوعی: عشق، نیرویی است که از دل ناتوان تو می‌تواند خواسته‌ها و قدرت‌های بزرگی را به وجود آورد.
ناله های مرا چه پرسی حال
از دل آنرا بیان توان پرسید
هوش مصنوعی: حال و روز من را از ناله‌هایم نپرس، چون برای بیان دل شفافش باید از خود دل سوال کرد.
در ره ارچه درای می نالد
رنجش از کاروان توان پرسید
هوش مصنوعی: در مسیر، اگرچه با اندوه به خاطر کاروان در حال حرکت، نمی‌توان از دیگران سوال کرد.