گنجور

شمارهٔ ۲۸

نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد
وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد
نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط
که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد
این زمان عیسی ایام توئی بهره چرا
دل بیمار مرا از تو دوائی نرسد
اگر از سنگدلی کوه شدی از چه سبب
برسر کوی توام هوئی و هائی نرسد
بر سر کوی تو جان دادم و دانم به یقین
کز سر کوی توام بهره وفائی نرسد
تاج خوبانی و این سر که تو داری صنما
تاج وصل تو به هر بی سر وپائی نرسد
به زر و زور بدیدم که بیابم وصلت
که چنان گنج به هر کیسه گشائی نرسد
گر سر من ببرد خنجر عشق تو رواست
کآنکه از سر کند اندیشه به جائی نرسد
از قلم کم نتوان بود نبینی که قلم
تا نبرند سرش را به بقائی نرسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد
وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد
هوش مصنوعی: هر روزی نیست که از جانب تو آزاری به من نرسد و هرگز غم تو بر دل من اثر تازه‌ای نگذارد.
نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط
که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد
هوش مصنوعی: به من فرصتی ندهید که روزی به اشتباه فکر کنم که در آن روز دیگر به من آسیب جدیدی نخواهد رسید.
این زمان عیسی ایام توئی بهره چرا
دل بیمار مرا از تو دوائی نرسد
هوش مصنوعی: در این لحظه، تو مانند عیسی هستی که قادر به شفا دادن است، اما چرا درمانی از تو برای دل بیمار من نرسد؟
اگر از سنگدلی کوه شدی از چه سبب
برسر کوی توام هوئی و هائی نرسد
هوش مصنوعی: اگر همچنان سرد و بی‌احساس باشی مانند کوه، پس چرا من از عشق و شوق به سمت تو می‌آیم و صدای من به تو نمی‌رسد؟
بر سر کوی تو جان دادم و دانم به یقین
کز سر کوی توام بهره وفائی نرسد
هوش مصنوعی: در راه تو جان دادم و می‌دانم که از عشق تو به من وفایی نخواهد رسید.
تاج خوبانی و این سر که تو داری صنما
تاج وصل تو به هر بی سر وپائی نرسد
هوش مصنوعی: تویی زیباترین و باارزش‌ترین، اما این سر که تو داری هیچ‌کس را که بدون توست، به خوشبختی و وصل نمی‌رساند.
به زر و زور بدیدم که بیابم وصلت
که چنان گنج به هر کیسه گشائی نرسد
هوش مصنوعی: من با ثروت و قدرت به دنبال وصالی هستم که مانند گنجی است که به هر کسی دست نمی‌دهد و به راحتی قابل دسترسی نیست.
گر سر من ببرد خنجر عشق تو رواست
کآنکه از سر کند اندیشه به جائی نرسد
هوش مصنوعی: اگر عشق تو با خنجر جان من را بگیرد، اشکالی ندارد، چون کسی که فکر و خیال را از سرش دور کند، به هیچ جا نمی‌رسد.
از قلم کم نتوان بود نبینی که قلم
تا نبرند سرش را به بقائی نرسد
هوش مصنوعی: قلم نمی‌تواند کم‌کاری کند؛ زیرا اگر سر قلم را نبری، هیچ‌گاه به بقای خود دست نخواهد یافت.