شمارهٔ ۲۷
گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید
بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح
باز سپید مشرق از آشیان برآید
رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد
احسنت ماه و پروین از آسمان برآید
روزی اگر خرامان آئی ز خانه بیرون
بس نازنین خانه کزخان و مان برآید
گر همچنین بماند روی پریوش تو
المستغاث و فریاد از انس و جان برآید
گر شاهدی خطت بینند بر بناگوش
واحسرتای عاشق از هر کران برآید
گفتی به عرض بوسی روزی بر آرمت جان
فارغ نشین که بی آن خود رایگان برآید
طرفه بود که سنبل بر یاسمن بروید
نادر بود بنفشه کز ارغوان برآید
با آنکه عمرها شد تا از لب و دهانت
کامیم بر نیامد ترسم که جان برآید
من با تو برنیایم وین خودمحال باشد
ممکن بود که با مه کار کتان برآید؟
با اینچنین فصاحت در دولت جمالت
نبود عجب که نامم تا جاودان برآید
گویا سخن نیوشید خاقانی آنکه گفته ست
عشق تو چون درآید صور از جهان برآید
باد ار برد به تبریز این شعر همچو آتش
از خاک او ز خجلت آب روان برآید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید
بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
هوش مصنوعی: اگر یاد رنگ چهرهات در باغ بیاورم، صدای نغمهسرایی بلبلان از گلستان به اوج خواهد رسید.
تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح
باز سپید مشرق از آشیان برآید
هوش مصنوعی: هر صبح مردم از زیبایی تو مثل طاووس، که به زیبایی خود در برابر دیگران خودنمایی میکند، به تماشای صبحگاه برمیخیزند و از آشیانه بیرون میآیند.
رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد
احسنت ماه و پروین از آسمان برآید
هوش مصنوعی: هر شب وقتی که به چهرهات مینگرم، انگار ماه و ستارههای پروین از آسمان درخشانتر میشوند و به لطافت تو میخندند.
روزی اگر خرامان آئی ز خانه بیرون
بس نازنین خانه کزخان و مان برآید
هوش مصنوعی: روزی اگر با وقار و ناز از خانه بیرون بیایی، همه افراد خانه به شوق و ذوق به تو خواهند نگریست و از این خروج تو خوشحال خواهند شد.
گر همچنین بماند روی پریوش تو
المستغاث و فریاد از انس و جان برآید
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبای تو همینطور باقی بماند، از دل و جان من فریاد و استغاثهای برمیآید.
گر شاهدی خطت بینند بر بناگوش
واحسرتای عاشق از هر کران برآید
هوش مصنوعی: اگر کسی خط زیبای تو را بر روی لالهگوش تماشا کند، آه و افسوس عاشق از هر سو بلند خواهد شد.
گفتی به عرض بوسی روزی بر آرمت جان
فارغ نشین که بی آن خود رایگان برآید
هوش مصنوعی: تو گفتی یک روز به تو عرض ادب کنم و جانم را در آرامش قرار دهم، چون بدون تو، زندگیام بیقیمت و بیفایده است.
طرفه بود که سنبل بر یاسمن بروید
نادر بود بنفشه کز ارغوان برآید
هوش مصنوعی: عجب است که گل سنبل از گل یاسمن رشد کند و همچنین جای تعجب دارد که گل بنفشه از رنگ ارغوانی به وجود بیاید.
با آنکه عمرها شد تا از لب و دهانت
کامیم بر نیامد ترسم که جان برآید
هوش مصنوعی: با اینکه مدت زیادی گذشته و همچنان از لب و زبان تو نتوانستهام بهرهمند شوم، میترسم که جانم از این انتظار از بین برود.
من با تو برنیایم وین خودمحال باشد
ممکن بود که با مه کار کتان برآید؟
هوش مصنوعی: من نمیتوانم با تو همراه شوم و این کاملاً غیرممکن است، آیا ممکن است که کار درست و دقیق با نازکی و ملایمت انجام شود؟
با اینچنین فصاحت در دولت جمالت
نبود عجب که نامم تا جاودان برآید
هوش مصنوعی: با این همه زیبایی و سخنوری تو، طبیعی است که نامم تا همیشه زنده بماند.
گویا سخن نیوشید خاقانی آنکه گفته ست
عشق تو چون درآید صور از جهان برآید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد خاقانی به این نکته اشاره کرده است که وقتی عشق تو وارد جهان میشود، زیبایی و تصویر فوقالعادهای از آن به وجود میآید.
باد ار برد به تبریز این شعر همچو آتش
از خاک او ز خجلت آب روان برآید
هوش مصنوعی: اگر باد این شعر را به تبریز ببرد، مانند آتش از خاک آن منطقه، آب روان از خجالت به بالا خواهد آمد.