گنجور

شمارهٔ ۲۲

تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد
کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم
بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
تا کمان تو بود ابرو و تیرت مژگان
دلم از تیر غم آکنده چو ترکش باشد
تا بود نقش خیال رخ تو در چشمم
رویم از اشک چو بیجاده منقش باشد
به دو چشم تو که در ماه نظاره نکنم
تا نظر گاه من آن عارض مهوش باشد
صبر فرموده مرا وصل تو در آتش هجر
چون صبوری کند آنکس که در آتش باشد
یک شب ای دوست رضا ده به خوشی دل من
خود چه باشد که شبی از تو دلم خوش باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد
کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
هوش مصنوعی: هرگاه موهای زیبا و پیچیده‌ات بی‌تاب و ناآرام باشد، حال من نیز به همان اندازه آشفته و بی‌قرار خواهد بود.
عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم
بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر بزرگ است که تا زمانی که زنده‌ام، بار سنگین عشق تو بر دوش این جان رنجورم باقی بماند.
تا کمان تو بود ابرو و تیرت مژگان
دلم از تیر غم آکنده چو ترکش باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابروی تو مانند کمانی باشد و مژگانت همچون تیرهایی، دلم پر از اندوه و غم شده است، مانند ترکش پر از تیر.
تا بود نقش خیال رخ تو در چشمم
رویم از اشک چو بیجاده منقش باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر خیال تو در چشمانم وجود دارد، اشک‌هایم مانند نقشی در بیابان نمایان خواهد بود.
به دو چشم تو که در ماه نظاره نکنم
تا نظر گاه من آن عارض مهوش باشد
هوش مصنوعی: اگر به چشمان تو که مانند ماه زیبا هستند نگریم، دیگر نمی‌توانم به آن چهره دلربا توجه کنم.
صبر فرموده مرا وصل تو در آتش هجر
چون صبوری کند آنکس که در آتش باشد
هوش مصنوعی: درد و دوری از تو مرا در آتش افکنده، سودای وصالت را در دل دارم. مانند کسی که در آتش است، چگونه می‌تواند صبر کند؟
یک شب ای دوست رضا ده به خوشی دل من
خود چه باشد که شبی از تو دلم خوش باشد
هوش مصنوعی: دوست عزیز، یک شب را به من خوشی و شادی ببخش، زیرا برای من مهم است که در این شب دلم از خوشحالی تو شاد باشد.