شمارهٔ ۱۶
چون زلف سرفشان تو در تاب میرود
شب در پناه پرتو مهتاب میرود
چون ابروی کمانکش تو تیر میکشد
از چشم عاشقان تو خوناب میرود
بر بوی روز وصل تو و بیم هجر شب
این سوی بزم و آن سوی محراب میرود
صد جادوی فسان خوان افسانه میکنند
تا چشم نیممست تو در خواب میرود
هر شامگاه موج ز شنگرف اشک من
بر قلههای قلعه سیماب میرود
خاک درت دریغ چه داری ز چشم من
کاینجا به نرخ لولو خوشاب میرود
بر جان من غم تو و عمرم از غمت
چون ریگ مینشیند و چون آب میرود
در دور درد هجر تو و ذوق شعر من
کار از سماع چنگ و می ناب میرود
در گوش عدل صاحب دیوان ز نظم تو
بر لفظ مجد قصه ز هر باب میرود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون زلف سرفشان تو در تاب میرود
شب در پناه پرتو مهتاب میرود
هوش مصنوعی: وقتی موهای بلند و آزاد تو در باد حرکت میکند، شب به آرامی و در سایه نور ماه میگذرد.
چون ابروی کمانکش تو تیر میکشد
از چشم عاشقان تو خوناب میرود
هوش مصنوعی: وقتی ابروی کمانتو مانند تیر به سوی عاشقان میآید، از چشمانشان قطرههای اشک و درد جاری میشود.
بر بوی روز وصل تو و بیم هجر شب
این سوی بزم و آن سوی محراب میرود
هوش مصنوعی: در فضای خوشبو و شاداب دیدار تو و نگرانی از جدایی در شب، در یک طرف جشن و در طرف دیگر عبادت، میگذرد.
صد جادوی فسان خوان افسانه میکنند
تا چشم نیممست تو در خواب میرود
هوش مصنوعی: بسیاری از جادوها و افسانهها را بیان میکنند تا زمانی که چشم نیمهخواب تو آرام میگیرد و به خواب میرود.
هر شامگاه موج ز شنگرف اشک من
بر قلههای قلعه سیماب میرود
هوش مصنوعی: هر شب، اشکهای من مانند موجی از شنگرف به قلههای قلعهای که به سیمای نقرهای میدرخشد میرسد.
خاک درت دریغ چه داری ز چشم من
کاینجا به نرخ لولو خوشاب میرود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و ارزشمندی خاک در حریم معشوق اشاره میکند و میگوید که چشمش به این خاک افتاده و از آنجا که این خاک به اندازهٔ لؤلؤ باارزش است، تصمیم دارد آن را با قیمت بالا در اینجا خریداری کند. به نوعی میخواهد بگوید که برای عشق و زیبایی معشوق، حتی چیزهای ساده مانند خاک نیز ارزشمندند.
بر جان من غم تو و عمرم از غمت
چون ریگ مینشیند و چون آب میرود
هوش مصنوعی: غم تو بر جان من سنگینی میکند و عمر من نیز همچون شنها زیر بار آن میگذرد و به سرعت چون آب از دست میرود.
در دور درد هجر تو و ذوق شعر من
کار از سماع چنگ و می ناب میرود
هوش مصنوعی: در زمان دوری تو و عشق به شعر من، دیگر صدای چنگ و طعم شراب ناب تاثیری ندارد.
در گوش عدل صاحب دیوان ز نظم تو
بر لفظ مجد قصه ز هر باب میرود
هوش مصنوعی: باوری به انصاف و عدالت در محضر قاضی وجود دارد و نظم و ترتیب تو باعث میشود که داستان سرافرازی از هر جنبهاش به خوبی روایت شود.