گنجور

شمارهٔ ۸

تا سوی تگنای دلم یافت راه دوست
آن دل که توبه دوست بدی شد گناه دوست
یکشب نرفت بر سر کویم به رسم یاد
روزی نکرد در دل ریشم نگاه دوست
چون در دلم نشست چرا ننگرد در او
آن بی حفاظ دلبر و آن دل سیاه دوست
از دل نیم پشیمان ایکاش سازدی
از نازنین دو دیده من تکیه گاه دوست
یاریست بوالعجب چو زمانه به خوی و طبع
دشمن نواز و دوت کش و کینه خواه دوست
گردنده و دو رنگ و مخالف چو روز و شب
گه گه به سال دشمن و گه گه به ماه دوست
گه دشمنم به غمزه دردپرده گاه اشک
گاهی دلم به مهر کند خسته گاه دوست
دریا کنار چشم من و مردمی در او
تر دامن وجود من در یاشناه دوست
گه نعره ای زنم ز تحسر که وای دل
گه ناله ای کنم ز تحیر که آه دوست
از مهر سبزه خط دلجوی او دلم
با آنکه داشت مهر گیا شد گیاه دوست
گر بر نخورد چشم من از سبزه خطش
یارب که برخوراد زروی چو ماه دوست
خورشید در نظاره کند رجعت از غروب
بر بام اگر برآید هر شامگاه دوست
خواهم که این سخن به نوا خوش کند ادا
روزی که راه یابد در بارگاه دوست
آن بارگه که مجمع شیران لشکر است
دشمن شکار یکسر و یکرویه شاه دوست
آن شه که عاشقند مر او را کلاه و تخت
دیگر ملوک تخت پرست و کلاه دوست
ای دوستکام شه که سیه روز دشمنت
هاروت وار گشته نگونسار و چاه دوست
ای جود تو ز لذت بخشش سئوال جوی
هم عفو تو ز غایت رحمت گناه دوست
فضل تو یار من بس اگر دشمن منند
یکمشت فضل دشمن مغرور جاه دوست
بیم و امید بنده ز رد و قبول تست
یک شهر خواه دشمن من گرد و خواه دوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سوی تگنای دلم یافت راه دوست
آن دل که توبه دوست بدی شد گناه دوست
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت به دوست در دل من به وجود آمد، آن دل که از عشق او پشیمان شده بود، حالا به خاطر آن عشق، به گناه تبدیل شده است.
یکشب نرفت بر سر کویم به رسم یاد
روزی نکرد در دل ریشم نگاه دوست
هوش مصنوعی: یک شب به سراغ کوچه‌ام نرفت، به یاد روزی که در دل خاطره‌ام را زنده کرد. من در دل برای او دلمشغولی دارم.
چون در دلم نشست چرا ننگرد در او
آن بی حفاظ دلبر و آن دل سیاه دوست
هوش مصنوعی: چرا آن معشوق بی‌پناه و دل سیاه دوست به دل من توجه نمی‌کند، در حالی که عشقش در دلم ریشه دوانده؟
از دل نیم پشیمان ایکاش سازدی
از نازنین دو دیده من تکیه گاه دوست
هوش مصنوعی: اگر می‌توانستی در دل من که کمی پشیمان است، تکیه‌گاه دو چشمان عزیزم را خلق کنی.
یاریست بوالعجب چو زمانه به خوی و طبع
دشمن نواز و دوت کش و کینه خواه دوست
هوش مصنوعی: دوستی وجود دارد که در زمانه‌ای که دشمنان با طبیعت خود به ما بی‌مهری و کینه می‌ورزند، بسیار شگفت‌انگیز و ارزشمند است. این دوست در واقع کسی است که در این شرایط سخت، یار و یاور ماست.
گردنده و دو رنگ و مخالف چو روز و شب
گه گه به سال دشمن و گه گه به ماه دوست
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف دو حالت متضاد می‌پردازد که مانند روز و شب همواره در حال تغییر هستند. برخی اوقات، این حالت‌ها با یکدیگر در تضاد هستند و در برخی دیگر، ممکن است روابط دوستانه‌ای برقرار کنند. به عبارت دیگر، در زندگی، می‌توان هم با برخی افراد دشمنی کرد و هم در زمان‌هایی با آن‌ها دوست بود. این تغییرات و تناقض‌ها در روابط انسانی طبیعی هستند.
گه دشمنم به غمزه دردپرده گاه اشک
گاهی دلم به مهر کند خسته گاه دوست
هوش مصنوعی: گاهی دشمن من با ناز و کنایه‌هایش مرا آزار می‌دهد، و گاهی اشک‌هایم سرازیر می‌شود، اما در عوض گاهی هم دلم به محبت دوستان آرامش می‌یابد و خسته نمی‌شود.
دریا کنار چشم من و مردمی در او
تر دامن وجود من در یاشناه دوست
هوش مصنوعی: دریا در کنار چشم من است و مردمی در آن قرار دارند. دامن وجود من در آغوش دوست است.
گه نعره ای زنم ز تحسر که وای دل
گه ناله ای کنم ز تحیر که آه دوست
هوش مصنوعی: گاهی از شدت اندوه فریاد می‌زنم و دلم به حال خود گله‌مند است، و گاهی از سر سردرگمی، ناله می‌کنم که ای کاش معشوقم بود.
از مهر سبزه خط دلجوی او دلم
با آنکه داشت مهر گیا شد گیاه دوست
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر محبت سبزه و زیبایی‌های آن قرار گرفته است و با وجود اینکه عشق و محبت آن را درک کرده‌ام، به سمت دوستی و محبت به طبیعت و گیاهان سوق یافته‌ام.
گر بر نخورد چشم من از سبزه خطش
یارب که برخوراد زروی چو ماه دوست
هوش مصنوعی: اگر چشمانم به خط سبز آن نیفتد، ای کاش که بر خوردی به روی دوست که همچون ماه است.
خورشید در نظاره کند رجعت از غروب
بر بام اگر برآید هر شامگاه دوست
هوش مصنوعی: خورشید هر شامگاه به بام می‌آید و به بازگشت دوست از غروب نگاه می‌کند.
خواهم که این سخن به نوا خوش کند ادا
روزی که راه یابد در بارگاه دوست
هوش مصنوعی: می‌خواهم این حرف به زیبایی بیان شود، روزی که به حضور دوست برسم.
آن بارگه که مجمع شیران لشکر است
دشمن شکار یکسر و یکرویه شاه دوست
هوش مصنوعی: محل تجمع و سرزمین قهرمانان و دلیران است که در آن، دشمن به طور کامل تحت تسلط و نیرومندی یاران شاه قرار دارد.
آن شه که عاشقند مر او را کلاه و تخت
دیگر ملوک تخت پرست و کلاه دوست
هوش مصنوعی: آنکسی که عاشق است، مانند او نیست که به تخت و کلاه اهمیت می‌دهد. عشق واقعی فراتر از مقام و جایگاه ظاهری است و آنچه اهمیت دارد، عشق و محبت است، نه پیروی از ظواهر.
ای دوستکام شه که سیه روز دشمنت
هاروت وار گشته نگونسار و چاه دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، بدان که روزگار دشمنت به اندازه‌ای بد شده که مانند هاروت به زمین افتاده و در چاهی از ناامیدی و یأس گرفتار گشته است.
ای جود تو ز لذت بخشش سئوال جوی
هم عفو تو ز غایت رحمت گناه دوست
هوش مصنوعی: ای بخشش تو به قدری لذت‌بخش است که درخواست‌کنندگان را به سوی خود جلب می‌کند و عفو و بخشش تو به خاطر نهایت رحمتت، خطاهای دوستانت را می‌پوشاند.
فضل تو یار من بس اگر دشمن منند
یکمشت فضل دشمن مغرور جاه دوست
هوش مصنوعی: اگرچه دشمنان من به ظاهر زیادند، اما اگر فضل و رحمت تو را در کنار خود داشته باشم، برایم کافی است. حتی اگر عده‌ای از دشمنان به خاطر مقام و موقعیت خود مغرور شوند، محبت و لطف تو برای من ارزشمندتر است.
بیم و امید بنده ز رد و قبول تست
یک شهر خواه دشمن من گرد و خواه دوست
هوش مصنوعی: نگرانی و امید من به پذیرش یا رد تو بستگی دارد. من در این شهر، چه دشمن تو باشم و چه دوست، تحت تأثیر قضاوت تو هستم.