گنجور

شمارهٔ ۷

تا شاه نیک عهد سر تخت جم گرفت
گیتی ز عهد کسری افسانه کم گرفت
از داد پشت ملک سلیمان چو گشت راست
روی زمین طراوت باغ ارم گرفت
رفعت نگر که پایه دین عرب بیافت
رونق ببین که عرصه ملک عجم گرفت
آن شد که باز در جان یاد از تذروکرد
وان شد که گرگ در دل یاد غنم گرفت
دندان ستد ز گرگ به رشوت سگ شبان
تا از گیاه سرخ گله یک شکم گرفت
صعوه به زور مسته شاهین خیره خورد
روبه به قهر مسکن شیر اجم گرفت
دلهای خاص و عام به بند وفاق بست
جانهای عمر وزید به دام کرم گرفت
بیکار ماند دست محاسب گه حساب
از جود شاملت چو شمار نعم گرفت
با حصر نعمتت که فزون آمد از شمار
تیر سپهر عادت جدر اصم گرفت
ملحق به ملک مکتسبی کرد دولتت
موروثیئی که از پدر و جد و عم گرفت
صدیق کنیتا و براهیم طلعتا
گیتی ترا بدل ز فریدون و جم گرفت
هم احترام امر تو دست فتن ببست
هم انتقام عدل تو پای ستم گرفت
ملک از شکوه جاه تو عز قبول یافت
ظلم از نهیب پاس تو راه عدم گرفت
شش حرف نام شاه که همچون جهات تست
آفاق را به یمن ثبات قدم گرفت
گیرد به عون عقل اقالیم سبعه را
زان پس که روی منبر و روی درم گرفت
بر کاغذی نوشته به ضم برد قاصدی
شیعی قیام کردش و بر دیده نم گرفت
جدانت ملک گرچه به شیری گرفته اند
نگرفته اند آنچه به رایت حشم گرفت
اسلاف رستم ار چه همه نام کرده اند
نامی کز و زنند مثل روستم گرفت
گل شاهی ریاحین بعد از شکوفه یافت
خورشید ملک روز پس از صبحدم گرفت
از علم و عدل بد که سلیمان به یک سئوال
پیغمبری و پادشهی را به هم گرفت
گرد رهت که اغبر بینائی آمده ست
زان چشم ماه زیبی بس محترم گرفت
نعل سمندت آنکه هلال است ازو به رشک
زو گوش زهره زیبی بس محتشم گرفت
دشمن چگونه عیش کند با خلاف تو
کاندر مذاقش آب دهن طعم سم گرفت
ز آن رنگ ریز خنجر نیلیت روز رزم
صحرای معرکه همه آب بغم گرفت
با صلت تو بخشش یم ابر کم شمرد
با همت تو ابر کم جودیم گرفت
کان فراخدست ز طبع تو وام خواست
بحر گشاده طبع ز دستت سلم گرفت
ای خسروی که دست رفیعت زکبریا
اجرام چرخ را زصغار خدم گرفت
سوگند می خورم به خدائی که نام او
صاحب شریعتش ز اصول قسم گرفت
از کلک صنع کامل او صورت جنین
در ظلمت مقر مشیمه رقم گرفت
لوح جبین روح که داغ حدوث داشت
از عکس نور ذاتش نقش قدم گرفت
سوگند می خورم به رسولی که شرع او
توقیع امر و نهی ز حکم حکم گرفت
توفیق روزگار ز خلق عظیم یافت
نام بزرگوار ز حسن شیم گرفت
قصر مشید شرعش چون برفراخت سر
بیناد شرک و قاعده شر هدم گرفت
در بازپس نفس چو ز جانش حشاشه ماند
در زیر لب به زمزمه یاد امم گرفت
سوگند می خورم به کلام قدیم یار
کز وی روان منکر اعجاز الم گرفت
سوگند می خورم به الف لام میم یاد
کز وی ضمیر مومن نور حکم گرفت
ایمان بدان دلیل که موسی ز کف نمود
ایمان بدان قبول که عیسی ز دم گرفت
ایمان به آب دیده آن پیر بی پسر
کز گرگ بی گنه دل پاکش نعم گرفت
ایمان به سر سینه ذوالنون که بعد چشم
نور رضای رحمت حق در ظلم گرفت
کاین بنده بی رضای تو در عمر دم نزد
وز عمر بی رضای تو اکنون ندم گرفت
ور جز تو را پناه همه عمر ساخته ست
احرام در حرم ز برای صنم گرفت
با سایه همره است و بترک رفیق گفت
باناله همدم است و کم زیر وبم گرفت
ور روی دل زرکن درت سوی غیر کرد
بت را سجود کرده اله حرم گرفت
آوخ دریغ آینه روشن دلم
کز بس که آه و ناله زدم زنگ غم گرفت
افسوس دست من که ستون ز نخ شده ست
زان پس که چند سال به امرت قلم گرفت
پائی که بر بساط تو هر روز چند بار
فرق سپهر بر شده را در قدم گرفت
شاید که بی گناه به گفتار حاسدان
رنج تبر کشید وز آهن ورم گرفت
پشتی که رکن قدر ترا برده بد نماز
اکنون ز بار بندگران تاب وخم گرفت
از آب چشم من که به دامن فرو دوید
زنگار خورد آهن و زنجیر نم گرفت
ماًخوذ عدل باد و گرفتار قهر تو
آنکو به قول روز مرا متهم گرفت
تا جاودان قوایم بختت قویم باد
کاین تقویت ز پشتی دین قیم گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شاه نیک عهد سر تخت جم گرفت
گیتی ز عهد کسری افسانه کم گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که شاه نیکوکار بر تخت پادشاهی نشست، دنیا از داستان‌های دوران کسری کم شده و بهتر شد.
از داد پشت ملک سلیمان چو گشت راست
روی زمین طراوت باغ ارم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که عدالت سلیمان برقرار شد، زمین به زیبایی و زندگی تازه‌ای دست یافت و باغ ارم رونق و طراوت یافتی.
رفعت نگر که پایه دین عرب بیافت
رونق ببین که عرصه ملک عجم گرفت
هوش مصنوعی: به بلندی بنگر که سرپا نگه داشتن دین عرب به زمین افتاده است، و به رونق و زیبایی نگاه کن که میدان کشور فارس را فراگرفته است.
آن شد که باز در جان یاد از تذروکرد
وان شد که گرگ در دل یاد غنم گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یاد برخی از مخلوقات در دل انسان تأثیرگذار است؛ به طوری که وقتی یاد پرنده‌ای همچون تذرو در جان او بیدار می‌شود، به همان اندازه در دلش غم و یاد گرگی که در پی شکار بره‌هاست، جا می‌گیرد. این تصویر نمادین نشان‌دهنده تضاد و دوگانگی احساسات و نگرانی‌ها در وجود انسان است.
دندان ستد ز گرگ به رشوت سگ شبان
تا از گیاه سرخ گله یک شکم گرفت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک عمل فریبکارانه می‌پردازد که در آن گرگ، دندانش را با رشوه‌ای که از سگ شبان می‌گیرد، به دست می‌آورد. این عمل به نوعی نشان‌دهنده فریب و حیله‌گری است و در نهایت به این موضوع می‌پردازد که چگونه نفع شخصی می‌تواند به دست آوردن چیزی ارزشمند، حتی با روش‌های نادرست، منجر شود. در اینجا، گیاه سرخ گله به نوعی سمبل چیزی با ارزش است که با حقه‌ بازی به دست می‌آید.
صعوه به زور مسته شاهین خیره خورد
روبه به قهر مسکن شیر اجم گرفت
هوش مصنوعی: پرنده‌ای کوچک به شدت مورد حمله‌ی شاهینی قرار گرفت، در حالی که شیرِ قهرآلود به تماشا نشسته بود.
دلهای خاص و عام به بند وفاق بست
جانهای عمر وزید به دام کرم گرفت
هوش مصنوعی: دل‌های عادی و خاص به پیوند دوستی گرفتار شدند و جان‌های زندگی در دام رحمت الهی قرار گرفتند.
بیکار ماند دست محاسب گه حساب
از جود شاملت چو شمار نعم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی دست محاسب بی‌کار می‌ماند، به این معناست که نظارت و حسابرسی بر نعمت‌هایی که شما دارید، از جود و بخشش‌های بی‌پایانت نشأت می‌گیرد و نمی‌توان به راحتی‌شان پاسخ داد یا شماره‌ای برای‌شان مشخص کرد.
با حصر نعمتت که فزون آمد از شمار
تیر سپهر عادت جدر اصم گرفت
هوش مصنوعی: با محدود کردن نعمت‌هایت، چیزی فراتر از تعداد تیرهایی که در آسمان عادت وجود دارد، به دست آمده است. در این حالت، جدار یا دیواری سخت و بی‌صدا ایجاد شده است.
ملحق به ملک مکتسبی کرد دولتت
موروثیئی که از پدر و جد و عم گرفت
هوش مصنوعی: حکومت تو مانند یک میراث است که از پدر، جد و عموی تو به تو رسیده و به آن ملحق شده‌ای.
صدیق کنیتا و براهیم طلعتا
گیتی ترا بدل ز فریدون و جم گرفت
هوش مصنوعی: دوستان تو به درستی و صداقت معروف هستند و چهره‌ای همچون ابراهیم دارند. جهان از فریدون و جم برای تو تقدیم کرده است.
هم احترام امر تو دست فتن ببست
هم انتقام عدل تو پای ستم گرفت
هوش مصنوعی: هم احترام فرمان تو، فتنه‌ها را خاموش کرد و هم انتقام از ظلم‌ها را با عدل تو به پا گرفت.
ملک از شکوه جاه تو عز قبول یافت
ظلم از نهیب پاس تو راه عدم گرفت
هوش مصنوعی: ملک به خاطر عظمت و مقام تو مورد احترام قرار گرفت، و ظلم به خاطر قدرت تو و هیبت تو به سمت نابودی رفت.
شش حرف نام شاه که همچون جهات تست
آفاق را به یمن ثبات قدم گرفت
هوش مصنوعی: شش حرف نام شاه، همانند جهات مختلف دنیا، سبب ثبات و استقامت در امور دنیوی است.
گیرد به عون عقل اقالیم سبعه را
زان پس که روی منبر و روی درم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که بر منبر نشستم و چهره‌ام را نشان دادم، عقل و خرد به کمک می‌آید تا مسایل و نکات مهم را به صورت کامل و واضح بررسی کنم.
بر کاغذی نوشته به ضم برد قاصدی
شیعی قیام کردش و بر دیده نم گرفت
هوش مصنوعی: یک پیام‌رسان شیعه به طور ناگهانی اقدام به قیام کرده و این موضوع را بر روی کاغذی به وضوح نوشته است، به طوری که این نوشته توجه همه را جلب کرده است.
جدانت ملک گرچه به شیری گرفته اند
نگرفته اند آنچه به رایت حشم گرفت
هوش مصنوعی: هرچند که وجدان تو را به یک شیر مقایسه کرده‌اند، اما آنچه که درواقعیت به عنوان نشانه‌ و علامت شجاعت و قدرت می‌گیری، فراتر از این توصیف‌هاست.
اسلاف رستم ار چه همه نام کرده اند
نامی کز و زنند مثل روستم گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه اجداد رستم همه مشهور و نامی هستند، اما نامی که از او نقل می‌شود، همانند خود رستم است.
گل شاهی ریاحین بعد از شکوفه یافت
خورشید ملک روز پس از صبحدم گرفت
هوش مصنوعی: گل شاهی و ریاحین پس از شکوفه‌ دادن، آفتاب را دریافت کردند و همچنین خورشید سلطنت را پس از سپیده دم به دست آورد.
از علم و عدل بد که سلیمان به یک سئوال
پیغمبری و پادشهی را به هم گرفت
هوش مصنوعی: سلیمان به قدری دانش و انصاف داشت که با یک سوال، توانست پیغمبری و سلطنت را در هم بیامیزد.
گرد رهت که اغبر بینائی آمده ست
زان چشم ماه زیبی بس محترم گرفت
هوش مصنوعی: گرد راه تو غبار و آلودگی آمده است، چون چشمان زیبا و محترم ماه را در نظر بگیر.
نعل سمندت آنکه هلال است ازو به رشک
زو گوش زهره زیبی بس محتشم گرفت
هوش مصنوعی: نعل سمند تو که به شکل هلال است، حسرت‌برانگیز است و به خاطر زیبایی‌اش، گوش ونوسی که زیباست، بسیار با وقار و با احترام می‌نوشد.
دشمن چگونه عیش کند با خلاف تو
کاندر مذاقش آب دهن طعم سم گرفت
هوش مصنوعی: دشمن چطور می‌تواند از خوشی و لذت بهره‌مند شود در حالی که طعم تلخی را در زندگی‌اش تجربه کرده است؟
ز آن رنگ ریز خنجر نیلیت روز رزم
صحرای معرکه همه آب بغم گرفت
هوش مصنوعی: از آن لحظه‌ای که خنجر در دستانت قرار می‌گیرد، روز جنگ در میدان نبرد به قدری پر از غم و اندوه است که همه چیز در آن به حالتی ابر آلود و پر از آب درآمده است.
با صلت تو بخشش یم ابر کم شمرد
با همت تو ابر کم جودیم گرفت
هوش مصنوعی: با وجود نعمت‌های تو، ارزش بارش‌های کم را هیچ نمی‌دانم و به برکت اراده‌ات، حتی باران‌های اندک را هم فراوان می‌بینم.
کان فراخدست ز طبع تو وام خواست
بحر گشاده طبع ز دستت سلم گرفت
هوش مصنوعی: قدر و وسعت طبیعت تو به قدری است که دریا از تو وام می‌طلبد و از دست تو آرامش و سکون می‌گیرد.
ای خسروی که دست رفیعت زکبریا
اجرام چرخ را زصغار خدم گرفت
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که با دست قدرتت، اجرام آسمانی را از کوچکی و کوچک‌بودن به خدمت خود درآورده‌ای.
سوگند می خورم به خدائی که نام او
صاحب شریعتش ز اصول قسم گرفت
هوش مصنوعی: من به خدایی که نامش به عنوان کسی که شریعت را وضع کرده است، قسم می‌خورم.
از کلک صنع کامل او صورت جنین
در ظلمت مقر مشیمه رقم گرفت
هوش مصنوعی: از نبوغ خالق بی‌نظیر، شکل جنین در تاریکی رحم شکل گرفت.
لوح جبین روح که داغ حدوث داشت
از عکس نور ذاتش نقش قدم گرفت
هوش مصنوعی: پیشانی روح، نشانه‌ داغی از آغاز خود را دارد که به خاطر تابش نور وجودش، اثر قدمش را به جا گذاشته است.
سوگند می خورم به رسولی که شرع او
توقیع امر و نهی ز حکم حکم گرفت
هوش مصنوعی: من به پیامبری که قوانین او منبعی برای دستورها و منع‌هاست، قسم می‌زنم.
توفیق روزگار ز خلق عظیم یافت
نام بزرگوار ز حسن شیم گرفت
هوش مصنوعی: خوشبختی زمانه از نیکوکاران به دست آمد و نام بزرگ آن‌ها به خاطر زیبایی کردارشان درخشید.
قصر مشید شرعش چون برفراخت سر
بیناد شرک و قاعده شر هدم گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وقتی بنای یک قصر در دین و مذهب برقرار می‌شود، باید پایه‌های نادرست و خرافات از بین بروند. به عبارتی، اگر اصول و قوانین مذهبی به درستی تصویب شوند، تمامی اعتقادات نادرست و بنیادهای شر باید نابود شوند.
در بازپس نفس چو ز جانش حشاشه ماند
در زیر لب به زمزمه یاد امم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی نفس او به پایان می‌رسید، مانند دودی که از جانش جدا شده باشد، زیر لب به آرامی نام اهل بیت را زمزمه کرد.
سوگند می خورم به کلام قدیم یار
کز وی روان منکر اعجاز الم گرفت
هوش مصنوعی: من به کلامی که از دوست قدیم شنیده‌ام سوگند می‌خورم، کلامی که باعث شده روح من به عظمت و شگفتی‌ها پی ببرد و منکر آنها نشوم.
سوگند می خورم به الف لام میم یاد
کز وی ضمیر مومن نور حکم گرفت
هوش مصنوعی: من به الف لام میم سوگند می‌خورم که از آن، وجدان مؤمن روشنایی و هدایت می‌گیرد.
ایمان بدان دلیل که موسی ز کف نمود
ایمان بدان قبول که عیسی ز دم گرفت
هوش مصنوعی: ایمان به این خاطر است که موسی از دست خود اثری از خداوند نشان داد و ایمان به همین دلیل است که عیسی با دمش زندگی را به ارمغان آورد.
ایمان به آب دیده آن پیر بی پسر
کز گرگ بی گنه دل پاکش نعم گرفت
هوش مصنوعی: ایمان به اشک‌های آن مرد سالخورده‌ای که فرزندی ندارد، از این است که او از گرگ بی‌گناه، دل پاکش را حفظ کرده و روزی نیکو به دست آورده است.
ایمان به سر سینه ذوالنون که بعد چشم
نور رضای رحمت حق در ظلم گرفت
هوش مصنوعی: ایمان ذوالنون در دل او بود، چرا که بعد از آنکه چشم او روشن شد، نور رحمت الهی در دل تاریکی قرار گرفت.
کاین بنده بی رضای تو در عمر دم نزد
وز عمر بی رضای تو اکنون ندم گرفت
هوش مصنوعی: این بنده بدون رضایت تو در تمام عمر هیچ حرفی نزد و اکنون که از عمر من بدون رضایت تو می‌گذرد، دیگر نمی‌توانم نفس بکشم.
ور جز تو را پناه همه عمر ساخته ست
احرام در حرم ز برای صنم گرفت
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو کسی نتوانسته پناهی برای خود در طول عمر در نظر بگیرد، پس برای محبوب من به جای احرام در حرم مقدس قرار داده است.
با سایه همره است و بترک رفیق گفت
باناله همدم است و کم زیر وبم گرفت
هوش مصنوعی: با سایه‌اش همیشه همراه است و دوستانش را ناراحت کرده و در دلش احساسات مختلفی دارد.
ور روی دل زرکن درت سوی غیر کرد
بت را سجود کرده اله حرم گرفت
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات به کسی غیر از من متوجه شود، به آن بتی که در حرم تو سجده کرده است، توهین کرده‌ای.
آوخ دریغ آینه روشن دلم
کز بس که آه و ناله زدم زنگ غم گرفت
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستم آینه‌ی دل روشنم را ببینم؛ چرا که از بس اندوه و ناله کرده‌ام، غم بر آن نشسته و زنگار گرفته است.
افسوس دست من که ستون ز نخ شده ست
زان پس که چند سال به امرت قلم گرفت
هوش مصنوعی: متأسفم که دیگر توانایی نوشتن یا خلق آثار زیبا را ندارم، زیرا مدتی طولانی است که به این کار مشغول بوده‌ام.
پائی که بر بساط تو هر روز چند بار
فرق سپهر بر شده را در قدم گرفت
هوش مصنوعی: پایی که هر روز بر روی سطح زمین، تغییرات آسمان را زیر پا می‌گذارد، این نشان از تأثیرات و تحولاتی دارد که در زندگی رخ می‌دهد.
شاید که بی گناه به گفتار حاسدان
رنج تبر کشید وز آهن ورم گرفت
هوش مصنوعی: شاید بی‌دلیل و به خاطر سخنان حسودان کسی دچار رنج و درد شد و از دردی که ناشی از سختی‌هاست، رنج می‌برد.
پشتی که رکن قدر ترا برده بد نماز
اکنون ز بار بندگران تاب وخم گرفت
هوش مصنوعی: پشتی که تو را به اوج مرتبه و ارزش برده، حالا به خاطر سنگینی بار دیگران خم شده و ضعف نشان می‌دهد.
از آب چشم من که به دامن فرو دوید
زنگار خورد آهن و زنجیر نم گرفت
هوش مصنوعی: آب چشم من بر دامنم ریخت و آنچنان تأثیر گذاشت که زنگ آهن و زنجیر به زنگار افتاد.
ماًخوذ عدل باد و گرفتار قهر تو
آنکو به قول روز مرا متهم گرفت
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر عدالت تو هستم و در عذاب خشم تو قرار دارم، آن کسی که با ادعای روز مرا به اتهام کشیده است.
تا جاودان قوایم بختت قویم باد
کاین تقویت ز پشتی دین قیم گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که من پایدار و استوار باشم، بخت تو هم نیکو و قوی خواهد بود؛ زیرا این قدرت و استقامت از حمایت دین و ایمان به دست آمده است.