گنجور

شمارهٔ ۶

تا دورم از جمال و رخ روح پرورت
بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت
زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم
دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت
مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام
یا نیز نیستم به دل و روح چاکرت
گرپیش شمع روی تو ره باشدم شبی
پروانه وار جان بسپارم برابرت
عزمم سبک عنان شد و هجرت گران رکاب
زان دل سبک شده ست ز زلف گرانسرت
سوگند می خورم به خدائی که در ازل
با جوهرم به مهر بر آمیخت جوهرت
سوگند می خورم به حکیمی که حکمتش
آراست در مشیمه جمال منورت
سوگند می خورم به لطیفی که لطف او
بر سر نهاد از لطف و حسن افسرت
سوگند می خورم به جلال مصوری
کو بود در مبادی فطرت مصورت
سوگند می خورم به یکی بی نظیر کو
نظاره گاه ناظر من ساخت منظرت
سوگند می خورم به بهشت ولقای حور
یعنی به طلعت رخ خورشید پیکرت
سوگند می خورم به خدنگ و نهال سرو
یعنی به راستی قد همچون صنوبرت
سوگند می خورم به مه چارده شبه
یعنی به صفوت رخ چون ماه انورت
سوگند می خورم به گه صبح روز وصل
یعنی به عکس نوربناگوش ازهرت
سوگند می خورم به نسیم ریاض خلد
یعنی به نکهت سر زلف معنبرت
سوگند می خورم به خدنگ زره گذار
یعنی به نوک ناوک مژگان لاغرت
سوگند می خورم به دم بلبل فصیح
یعنی بدان بیان و بنان سخنورت
سوگند می خورم به لب چشمه حیات
یعنی به خنده های لبان چو شکرت
سوگند می خورم به دو زنار تا بدار
یعنی بدان دو زلف دل آشوب دین برت
سوگند می خورم به دو جادوی بابلی
یعنی بدان دو نرگس شوخ فسو نگرت
سوگند می خورم به دوخم یافته کمان
یعنی بدان دو ابروی چون مشک اذفرت
سوگند می خورم به دو ساق بلور عاج
یعنی بدان دو ساعد سیمین دلبرت
سوگند می خورم به دل آهن و حجر
یعنی به سختی دل بی رحم کافرت
کاندر جهان به دست نیاید به صد قران
یک بنده مطیع تر از ابن همگرت
حاجی به کعبه میل نماید بسی ولیک
نبود بدین صفت که منم مایل درت
مرده به جان چنان نگراید که من به تو
سوگند یاد کردم اگر هست باورت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دورم از جمال و رخ روح پرورت
بیخواب و بیخورم ز غم روی چون خورت
هوش مصنوعی: تا زمانی که از زیبایی و چهره روحانی تو دور هستم، به خاطر غم رویدادت نه خواب دارم و نه خوراک.
زنهار تا گمان نبری کز تو خالیم
دل نزد تست گرچه به تن دورم از برت
هوش مصنوعی: مواظب باش که فکر نکنی من از تو دور هستم. قلب من همیشه در کنار توست، هرچند که جسمم از تو فاصله دارد.
مندیش کز غم تو دل آزار گشته ام
یا نیز نیستم به دل و روح چاکرت
هوش مصنوعی: نگران نباش که از غم تو دلخور شده‌ام یا اینکه دیگر عشق و محبت تو را در قلب و جانم ندارم.
گرپیش شمع روی تو ره باشدم شبی
پروانه وار جان بسپارم برابرت
هوش مصنوعی: اگر شبی در کنار تو باشم و مانند پروانه‌ای جانم را در مقابل زیبایی‌ات هدیه دهم.
عزمم سبک عنان شد و هجرت گران رکاب
زان دل سبک شده ست ز زلف گرانسرت
هوش مصنوعی: عزم سفر کردم و چمدانم را سبک کردم، زیرا از دل سنگینم به خاطر زلف‌های زیبایت سبکی حس می‌کنم.
سوگند می خورم به خدائی که در ازل
با جوهرم به مهر بر آمیخت جوهرت
هوش مصنوعی: به خدا که در آغازِ خلقت، ذات من با محبت و عشق آمیخته شده است.
سوگند می خورم به حکیمی که حکمتش
آراست در مشیمه جمال منورت
هوش مصنوعی: به بزرگی و دانایی که علم و حکمتش به زیبایی و نور چهره‌ام آراسته است، سوگند می‌خورم.
سوگند می خورم به لطیفی که لطف او
بر سر نهاد از لطف و حسن افسرت
هوش مصنوعی: به لطافت و زیبایی که خداوند از آن بهره‌مند شده، سوگند می‌خورم.
سوگند می خورم به جلال مصوری
کو بود در مبادی فطرت مصورت
هوش مصنوعی: من به عظمت هنرمند بزرگ قسم می‌خورم که در آغازهای آفرینش تو مانند یک تصویرگر است.
سوگند می خورم به یکی بی نظیر کو
نظاره گاه ناظر من ساخت منظرت
هوش مصنوعی: من به یک موجود بی نظیر قسم می‌خورم که او باعث شده تا من بتوانم زیبایی تو را تماشا کنم.
سوگند می خورم به بهشت ولقای حور
یعنی به طلعت رخ خورشید پیکرت
هوش مصنوعی: به زیبایی و دلربایی تو قسم می‌خورم، همچون بهشت و دیدار حوری که شبیه به چهره درخشان خورشید است.
سوگند می خورم به خدنگ و نهال سرو
یعنی به راستی قد همچون صنوبرت
هوش مصنوعی: من به تیر و درخت سرو قسم می‌خورم، یعنی واقعا قد تو به مانند ساقه‌ی صنوبر است.
سوگند می خورم به مه چارده شبه
یعنی به صفوت رخ چون ماه انورت
هوش مصنوعی: من به ماه کامل شب چهاردهم قسم می‌خورم، یعنی به زیبایی چهره‌ات که مانند نور ماه است.
سوگند می خورم به گه صبح روز وصل
یعنی به عکس نوربناگوش ازهرت
هوش مصنوعی: من به روزی که به وصال تو می‌رسم، قسم می‌خورم، همان‌طور که به نور صبحگاه ایمان دارم و از هر چیز دیگری فراتر می‌دانم.
سوگند می خورم به نسیم ریاض خلد
یعنی به نکهت سر زلف معنبرت
هوش مصنوعی: به باد ملایم باغ‌های بهشت قسم می‌خورم، که بوی خوش موهای معنادارت را احساس می‌کنم.
سوگند می خورم به خدنگ زره گذار
یعنی به نوک ناوک مژگان لاغرت
هوش مصنوعی: به خدا قسم می‌خورم به تیرکی که به زره تو آسیب می‌زند، یعنی به نوک مژگان باریک و لاغر تو.
سوگند می خورم به دم بلبل فصیح
یعنی بدان بیان و بنان سخنورت
هوش مصنوعی: من به نغمهٔ زیبا و گویا و شیرین بلبل قسم می‌خورم، یعنی به این سخنانی که با هنر و مهارت بیان می‌شود.
سوگند می خورم به لب چشمه حیات
یعنی به خنده های لبان چو شکرت
هوش مصنوعی: به لب چشمه‌ای که زندگی را می‌سازد، قسم می‌خورم، یعنی به خنده‌های شیرینی که بر لبان توست.
سوگند می خورم به دو زنار تا بدار
یعنی بدان دو زلف دل آشوب دین برت
هوش مصنوعی: من به دو زلف تو قسم می‌خورم که دل مرا به آشوب می‌آورد.
سوگند می خورم به دو جادوی بابلی
یعنی بدان دو نرگس شوخ فسو نگرت
هوش مصنوعی: به دو جادوی زیبای تو، که مانند دو گل نرگس جوان و شاداب هستند، سوگند می‌خورم.
سوگند می خورم به دوخم یافته کمان
یعنی بدان دو ابروی چون مشک اذفرت
هوش مصنوعی: به دو ابرویم که همچون کمان به هم درآورده‌ام سوگند می‌خورم، یعنی به زیبایی و جذابیت آن‌ها.
سوگند می خورم به دو ساق بلور عاج
یعنی بدان دو ساعد سیمین دلبرت
هوش مصنوعی: من به دو ساق بلورین او سوگند می‌خورم، یعنی به دو ساعد نقره‌ای معشوقم.
سوگند می خورم به دل آهن و حجر
یعنی به سختی دل بی رحم کافرت
هوش مصنوعی: من به دل سرد و سخت تو قسم می‌خورم، یعنی به دل بی‌رحم و سنگی‌ات.
کاندر جهان به دست نیاید به صد قران
یک بنده مطیع تر از ابن همگرت
هوش مصنوعی: در جهان، به هیچ قیمتی نمی‌توان بنده‌ای مطیع‌تر و وفادارتر از این همگرت یافت.
حاجی به کعبه میل نماید بسی ولیک
نبود بدین صفت که منم مایل درت
هوش مصنوعی: حاجی‌ها خیلی دوست دارند به کعبه بروند و به آن‌جا میل و علاقه نشان دهند، اما هیچ‌کس به اندازه من به در و کریمانه‌ات محبت و عشق ندارد.
مرده به جان چنان نگراید که من به تو
سوگند یاد کردم اگر هست باورت
هوش مصنوعی: مرده به روح و جانش آنچنان نمی‌نگرد که من به تو قسم خوردم، اگر باور داری.