شمارهٔ ۵
ترک من کان دهنش پسته خندان من است
در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است
هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد
شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است
گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی
دیدم امروز که در خون دل من جان من است
با همه درد بسازم چکنم درمان چیست
چون همه در دلم زوست که درمان من است
جرم بر دیده نهادم که به رویش نگریست
دیدم و جرم دل بی سرو سامان من است
دیده رانیست گناه این همه آفت ز دل است
چکند دیده گناه دل نادان من است
هیچ فرمان نبرد گرچه نصیحت کنمش
وای من کاین دل گمره نه بفرمان من است
گر شبی شور ز خاک دراو برخیزد
آن یقین دان که ز شوریدن و افغان من است
گفتم از زاری من هیچ خبرداری گفت
هر شبی زاری تو بر در و ایوان من است
گفتم این زاری بلبل نفس من ز چه خاست
گفت کز حسرت روی چو گلستان من است
گفت کاین سبزه خطم ز چه پیدا شد زود
گفتم از تربیت اشک چو باران من است
گفت گرد رخم این خط سیه باری چیست
گفتم آن دود دل خسته حیران من است
گفتمش خنده من از چه بود گهگاهی
گفت کز خاصیت لولو مرجان من است
گفتم این حال پریشانیم از چیست بگو
گفت کز عشق سر زلف پریشان من است
گفتمش سرخی این دیده خونبار ز چیست
گفت کز عکس عقیق شکر افشان من است
گفتمش دیده دربار من از چیست پرآب
گفت کز نور رخ چون مه تابان من است
گفتمش گوی دل من ز چه شد سرگشته
گفت کو عاشق خاک سرمیدان من است
گفتم از چیست بسان سر چوگان قد من
گفت کز آروزی گوی زنخدان من است
گفتم اورا که جگر خوردن من باری چیست
گفت کز عشق دهان چو نمکدان من است
گفتم از بهر چه چون کاه باشد رخ من
گفت کز آروزی لعل بدخشان من است
گفتم از دلشدگانت پسر همگر کیست
گفت کو بنده کمتر سگ دربان من است
گفتم او آن تو شد خاصه تو خود آن کیئی
گفت من زآن ویم مطلق و او ز آن من است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترک من کان دهنش پسته خندان من است
در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است
هوش مصنوعی: ترک من که لبهایش مانند دانههای پسته خوشخند است، در مقابل شکرین بودن لبهایش، دندانهای من کم است و نتوانم به خوبی جواب دهم.
هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد
شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است
هوش مصنوعی: هر بار که لبهایش را میبینم، زندگی جدیدی در من ایجاد میشود؛ زیرا حقیقتاً لبهای او برای من مانند چشمهای از حیات و زندگی است.
گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی
دیدم امروز که در خون دل من جان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو مایه آرامش دل و جان من هستی، اما امروز متوجه شدم که در واقع، درد و رنجی که در دل دارم، جان من را تحت تاثیر قرار داده است.
با همه درد بسازم چکنم درمان چیست
چون همه در دلم زوست که درمان من است
هوش مصنوعی: باید با تمام دردها و مشکلات زندگی کنار بیایم، زیرا تنها راهی که برای بهبود وجود دارد، در دل من نهفته است.
جرم بر دیده نهادم که به رویش نگریست
دیدم و جرم دل بی سرو سامان من است
هوش مصنوعی: من بر چشمان او گناهی نهادم و وقتی به او نگاه کردم، متوجه شدم که دل بیقرار و آشفته من خود مشکل اصلی است.
دیده رانیست گناه این همه آفت ز دل است
چکند دیده گناه دل نادان من است
هوش مصنوعی: این اشکالات و مشکلاتی که به وجود آمده، به خاطر دل من است و نه به خاطر دیده من. دل نادان من باعث این گناهها و خطاها شده است.
هیچ فرمان نبرد گرچه نصیحت کنمش
وای من کاین دل گمره نه بفرمان من است
هوش مصنوعی: هیچ دستوری را قبول نمیکند، حتی اگر به او نصیحت کنم. وای بر من که این دل سرگردان به حرفهایم گوش نمیدهد.
گر شبی شور ز خاک دراو برخیزد
آن یقین دان که ز شوریدن و افغان من است
هوش مصنوعی: اگر شبی صدای شوروغوغا از خاک او بلند شود، بدان که این صدا ناشی از افسوس و فریاد من است.
گفتم از زاری من هیچ خبرداری گفت
هر شبی زاری تو بر در و ایوان من است
هوش مصنوعی: گفتم آیا از گریه و ناراحتی من خبر داری؟ او گفت هر شب صدای گریهات در خانه و ایوان من میپیچد.
گفتم این زاری بلبل نفس من ز چه خاست
گفت کز حسرت روی چو گلستان من است
هوش مصنوعی: بلبلی را دیدم که در حال زاری بود و از او پرسیدم که این زاری و نالهات به چه دلیل است. او پاسخ داد که من از حسرت و دلتنگی برای زیباییام با چهرهای مانند گلستان به این حال افتادهام.
گفت کاین سبزه خطم ز چه پیدا شد زود
گفتم از تربیت اشک چو باران من است
هوش مصنوعی: کسی پرسید که چرا این سبزه و خوشهها نمایان شدهاند، من پاسخ دادم که این نشانهی تربیت من است، به اندازهی بارش باران.
گفت گرد رخم این خط سیه باری چیست
گفتم آن دود دل خسته حیران من است
هوش مصنوعی: گفتند چرا بر چهرهام این خط تاریک است؟ گفتم که این نشانهی غم و دلی پریشان من است.
گفتمش خنده من از چه بود گهگاهی
گفت کز خاصیت لولو مرجان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم که چرا گاهی میخندم، و او پاسخ داد که این خنده من به خاطر خاصیت لؤلؤ و مرجان است که در وجود من نهفته است.
گفتم این حال پریشانیم از چیست بگو
گفت کز عشق سر زلف پریشان من است
هوش مصنوعی: گفتم که چرا اینقدر حال من آشفته است، او پاسخ داد که دلیلش عشق و زیبایی موهای پریشان من است.
گفتمش سرخی این دیده خونبار ز چیست
گفت کز عکس عقیق شکر افشان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم چرا چشمانت اینقدر پر از اشک و سرخ است؟ او جواب داد که این رنگ نتیجه انعکاس عقیق شیرین من است.
گفتمش دیده دربار من از چیست پرآب
گفت کز نور رخ چون مه تابان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم که چرا چشمانت پر از اشک است. پاسخ داد که اشکهایش به خاطر روشنی چهرهام است که مانند ماه درخشان است.
گفتمش گوی دل من ز چه شد سرگشته
گفت کو عاشق خاک سرمیدان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم چرا دل من اینگونه سرگشته و پریشان است. او پاسخ داد که عاشق واقعی کسی است که عشق را در دل میدان و در میان خاک و خاکستری زندگی میجوید.
گفتم از چیست بسان سر چوگان قد من
گفت کز آروزی گوی زنخدان من است
هوش مصنوعی: گفتم که چه چیزی باعث شده تا مانند سر چوبگلن نازک و بلند باشم. او پاسخ داد که این ناشی از آرزوی گوی زنخدان من است.
گفتم اورا که جگر خوردن من باری چیست
گفت کز عشق دهان چو نمکدان من است
هوش مصنوعی: به او گفتم چرا من اینقدر عذاب میکشم، پاسخ داد که از عشق، دهان من شبیه نمکدان است.
گفتم از بهر چه چون کاه باشد رخ من
گفت کز آروزی لعل بدخشان من است
هوش مصنوعی: گفتم چرا چهرهام مثل کاه بیرنگ و پژمرده است، او پاسخ داد که این به خاطر آرزوی داشتن لعل (سنگ قیمتی) از بدخشان است.
گفتم از دلشدگانت پسر همگر کیست
گفت کو بنده کمتر سگ دربان من است
هوش مصنوعی: گفتم آن دل باختگان تو، کدام یک پسر همسرت است؟ گفت: او نیست جز بندهای که از همه کمتر است و مانند سگ دربان من میباشد.
گفتم او آن تو شد خاصه تو خود آن کیئی
گفت من زآن ویم مطلق و او ز آن من است
هوش مصنوعی: گفتم که او به تو اختصاص دارد، و تو هم خود او هستی. در پاسخ گفت که من از او و او از من است، هر دو به نوعی به یکدیگر وابستهایم.