گنجور

شمارهٔ ۵۴

کمر می بندی ای یار سپاهی
مگر کاندر بسیج برگ راهی
مرو راه جفا و دوری ارچه
به روی رفتن بود رای سپاهی
کنی دعوی که ما هم زین سفرهاست
دلیل و حجتی روشن که ماهی
رخت را گو خط آوردن چه حاجت
که هم خود حاکمی هم خود گواهی
بکاهد مه ز بس منزل بریدن
تو هر مه تا نیفزائی نکاهی
بدان تن سیم نابی با قبائی
بدان رخ آفتابی با کلاهی
نیندیشی که راهت را بگیرم
به دود ناله های صبحگاهی
وز آب دیدگان طوفان ببارم
شود رخش جهان سیرت شناهی
دلم با تست یکتا کی پسندی
که گیرد قدم از هجرت دوتاهی
ندانم تا کجا در تو رسم باز
بدین بی روزی و بی دستگاهی
مرا گوئی که گاه آزمون را
گدای مات به با پادشاهی
تو دانی کاختیار من کدام است
زمرد کی کند هرگز گیاهی
بسا شب بی رخت دیدم به دیده
رخ روز قیامت را کماهی
شبی چون زلف جانان از درازی
شبی چون روز هجران از تباهی
شبی چون جور عشقت بی کرانه
شبی چون دور حسنت بی تناهی
شبی چون هجر تو در غم فزائی
شبی چون عیش من در عمر کاهی
بدم ناسوده و آسوده دد و دام
بدم بیدار و خفته مرغ و ماهی
بدان خوی جفا جوی ستمکار
سیه کردی مرا روز از سیاهی
من از خصمان به تو در می پناهم
تودر خصمان به رغمم می پناهی
من از تو صلح جویم با گناهت
تو جوئی رنج من بر بیگناهی
به جان خواهد ترا نازک دل من
تو ای سنگیندل از جانم چه خواهی
به میزان جفا یکپاره کوهی
به معیار وفا یک پر کاهی
زهی یار سبک سنگین که چون تو
نشان ندهد کس از دانا و داهی
همی ترسم که از سهوی خطائی
که باشد آدمی خاطی و ساهی
بنالم از تو پیش تخت آن شاه
که از وی باز گیرد تخت شاهی
سپهر معدلت سعد اتابک
که شد سعد سپهر ازوی مباهی
شهی کش تیر شد ز اصحاب دیوان
شهی کش زهره شد زاهل ملاهی
به نور معرفت جفت معارف
به داد و معدلت دور از مناهی
ایا پیرایه میدان و مجلس
تو شیر رزم و شید بارگاهی
اگر تخت و کله زیب شهان است
تو زیب و زینت تخت و کلاهی
سپه باشد شهان را پشت و یاور
تو هم خود شاهی و هم خود سپاهی
بود ورد ملائک اینکه تا حشر
نگهدارش ز هر آفت الهی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمر می بندی ای یار سپاهی
مگر کاندر بسیج برگ راهی
هوش مصنوعی: ای دوست، تو آماده می‌شوی برای نبرد، آیا نمی‌دانی که در حین این تلاش، باید راهی مناسب و درست را انتخاب کنی؟
مرو راه جفا و دوری ارچه
به روی رفتن بود رای سپاهی
هوش مصنوعی: به جاده‌ای نرو که حاوی بی‌محبتی و جدایی است، هرچند چهره‌ات نشانگر رفتن باشد.
کنی دعوی که ما هم زین سفرهاست
دلیل و حجتی روشن که ماهی
هوش مصنوعی: اگر ادعایی داری که ما نیز در این سفرها شاهدی روشن و دلیلی قاطع داریم، مانند ماهی که به خوبی نمایان است.
رخت را گو خط آوردن چه حاجت
که هم خود حاکمی هم خود گواهی
هوش مصنوعی: لباس تو را چه نیازی به نامه است، وقتی خودت هم حاکم هستی و هم گواهی بر اعمال خودت.
بکاهد مه ز بس منزل بریدن
تو هر مه تا نیفزائی نکاهی
هوش مصنوعی: هر ماه، به خاطر سفرهای تو، نازکی و زیبایی ماه کمتر می‌شود، چون نمی‌خواهی که به آن نگاه کنی و به آن افزوده شود.
بدان تن سیم نابی با قبائی
بدان رخ آفتابی با کلاهی
هوش مصنوعی: بدان که بدنی با زیبایی ویژه و لباس فاخر و ظاهری همچون آفتاب و با کلاهی زیبا داری.
نیندیشی که راهت را بگیرم
به دود ناله های صبحگاهی
هوش مصنوعی: به فکر این نباش که من تو را متوقف کنم یا از مسیری که در پیش داری، بازدارم به خاطر ناله‌های صبحگاهی و غم‌های درونی.
وز آب دیدگان طوفان ببارم
شود رخش جهان سیرت شناهی
هوش مصنوعی: از چشمانم سیلابی می‌ریزد که اگر ببارد، چهره‌ام در دنیا شناخته خواهد شد.
دلم با تست یکتا کی پسندی
که گیرد قدم از هجرت دوتاهی
هوش مصنوعی: دل من تنها به تو گره خورده است، چطور ممکن است که بخواهم از دوری و جدایی قدم بردارم؟
ندانم تا کجا در تو رسم باز
بدین بی روزی و بی دستگاهی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم تا چه زمانی می‌توانم در عشق تو باقی بمانم، در حالی که در خیالی بی‌ثبات و بی‌سرانجام زندگی می‌کنم.
مرا گوئی که گاه آزمون را
گدای مات به با پادشاهی
هوش مصنوعی: تو به من می‌گویی که گاهی اوقات آزمون و امتحان، گدا را به پادشاهی می‌رساند.
تو دانی کاختیار من کدام است
زمرد کی کند هرگز گیاهی
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که دختر جوان من کدام است، همان زنی که مانند زمرد ارزشمند و تماشایی هرگز هیچ گیاهی نمی‌تواند او را شبیه خود کند.
بسا شب بی رخت دیدم به دیده
رخ روز قیامت را کماهی
هوش مصنوعی: در شب‌های زیادی چهره‌ات را ندیدم، اما به یاد تو تصویری از روز قیامت را به وضوح در ذهنم مجسم کردم، همچون ماهی که در آب دیده می‌شود.
شبی چون زلف جانان از درازی
شبی چون روز هجران از تباهی
هوش مصنوعی: شبی مانند زلف محبوب، دراز و طولانی بود و شبی همچون روز جدایی، پر از درد و خرابی بود.
شبی چون جور عشقت بی کرانه
شبی چون دور حسنت بی تناهی
هوش مصنوعی: شبی شبی مانند عشق توست که بی‌پایان است و شبی همچون زیبایی تو که هیچ حد و مرزی ندارد.
شبی چون هجر تو در غم فزائی
شبی چون عیش من در عمر کاهی
هوش مصنوعی: شبی که در آن دوری تو باعث ناراحتی‌ام شد، شبی شبیه به آن، شبی بود که من در عمرم به خوشی و شادی گذرانیدم.
بدم ناسوده و آسوده دد و دام
بدم بیدار و خفته مرغ و ماهی
هوش مصنوعی: من در حالتی آرام هستم، در حالی که حیوانات و موجودات مختلف در حال فعالیت و خواب هستند.
بدان خوی جفا جوی ستمکار
سیه کردی مرا روز از سیاهی
هوش مصنوعی: بدان که خصیصه ظلم و ستم تو باعث شده است که من در طول روز نیز احساس تاریکی و اندوه کنم.
من از خصمان به تو در می پناهم
تودر خصمان به رغمم می پناهی
هوش مصنوعی: من از دشمنانم به تو پناه می‌آورم و تو به رغم همه دشمنان، به من پناه می‌دهی.
من از تو صلح جویم با گناهت
تو جوئی رنج من بر بیگناهی
هوش مصنوعی: من با وجود گناهت می‌خواهم صلح کنم، اما تو برای آزار من بر بیگناهی‌ام اصرار می‌وری.
به جان خواهد ترا نازک دل من
تو ای سنگیندل از جانم چه خواهی
هوش مصنوعی: دل نازک و حساس من به جان تو وابسته است، اما تو که سنگدل و بی‌احساس هستی، به جان من چه نیازی داری؟
به میزان جفا یکپاره کوهی
به معیار وفا یک پر کاهی
هوش مصنوعی: به اندازه ظلم و ستمی که بر شخصی می‌شود، وفاداری و محبت او نیز نسبت به آن شخص تعیین می‌شود. هر چه درد و رنج بیشتری تحمل کند، وفاداری‌اش به همان میزان بیشتر خواهد بود.
زهی یار سبک سنگین که چون تو
نشان ندهد کس از دانا و داهی
هوش مصنوعی: چه خوب است یاری که مانند تو، نشانه‌ای از دانایی و خردمندی را به کسی نشان نمی‌دهد.
همی ترسم که از سهوی خطائی
که باشد آدمی خاطی و ساهی
هوش مصنوعی: من می‌ترسم که به خاطر یک اشتباه یا غفلت، انسان دچار خطا و گناه شود.
بنالم از تو پیش تخت آن شاه
که از وی باز گیرد تخت شاهی
هوش مصنوعی: از تو غصه می‌خورم و پیش آن پادشاه بزرگ می‌گویم که او می‌تواند تخت سلطنت را از من بگیرد.
سپهر معدلت سعد اتابک
که شد سعد سپهر ازوی مباهی
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی به واسطه وجود سعد اتابک در آسمان زندگی‌ام نمایان شده است.
شهی کش تیر شد ز اصحاب دیوان
شهی کش زهره شد زاهل ملاهی
هوش مصنوعی: شهریار عزم تیراندازی می‌کند و از طرفی، می‌تواند به طرز خاصی تأثیری بر کسانی که به لذایذ دنیوی مشغول‌اند، بگذارد.
به نور معرفت جفت معارف
به داد و معدلت دور از مناهی
هوش مصنوعی: به روشنایی شناخت، دو مفهوم آگاهی بخشیده شده و در عین حال، اعتدال از کارهای ناپسند دوری می‌کند.
ایا پیرایه میدان و مجلس
تو شیر رزم و شید بارگاهی
هوش مصنوعی: آیا زینت و زیبایی میدان و مجلس تو، همانند شیر جنگ و نیزه‌دار در بارگاه است؟
اگر تخت و کله زیب شهان است
تو زیب و زینت تخت و کلاهی
هوش مصنوعی: اگرچه تخت و تاج شاهان زیباست، تو همان زیبایی و زینت آن تخت و تاج هستی.
سپه باشد شهان را پشت و یاور
تو هم خود شاهی و هم خود سپاهی
هوش مصنوعی: شما به عنوان فردی برجسته و قدرتمند، هم از حمایت و پشتیبانی دیگران برخوردار هستید و هم خود دارای مقام و قدرت هستید.
بود ورد ملائک اینکه تا حشر
نگهدارش ز هر آفت الهی
هوش مصنوعی: ملائکه همیشه دعا می‌کنند که او در روز قیامت از هر نوع آفت الهی حفظ شود.