شمارهٔ ۵۲
ای آنکه چو باد ناتوانی
با باد به بوی همعنانی
آنچ از تو به جان خرند عشاق
بر باد دهی به رایگانی
آهونئی و نسیم مشکین
باد از تو برد به ارمغانی
چون باد سبکسری و گه گاه
در بند زری و سر گرانی
زنجیر باد سبکسری و گه گاه
در بند زری و سر گرانی
زنجیر هزار حلقه ای زان
بندی داری هزار گانی
صیاد نیی و دلشکاری
شمشیر نئی و سرفشانی
گه در پی سرو پایمالی
گه بر سر لاله سایبانی
گه معجز صاحب زبوری
گه مار پیمبر شبانی
گه چنبر گردن نسیمی
گه حلقه گوش ارغوانی
گه پیش افتی و در کناری
گه با کمری و در میانی
زنگی بچه دلستان نباشد
تو زنگی شوخ دلستانی
گر دل دزدی چرا به صورت
هندوی سیاه پاسبانی
ابروی مسلسل وسیاهی
یا بر سر آتشی دخانی
ظلمات سکندری و یابند
در سایه ات آب زندگانی
هر چند که تیره و درازی
همچون شب وصل دل نشانی
قلب روزی به لفظ تازی
وز چهره به رنگ قلب کانی
شش بر سر لفظ قلب کل نه
کاندر لغت دری تو آنی
آشفته و تیره ای و دلگیر
چون خط نجیب دامغانی
آن بحر مکارم و معالی
وان کان لطافت ومعانی
آن کز قلم است ابن مقله
وان کز کلم است ابن هانی
ای قهر تو انتهای پیری
وی لطف تو مبدا جوانی
با بزم تو لیل یوم عیش است
باقی باشد جهانی فانی
ای لعل تو آب زندگانی
وی وصل تو عمر جاودانی
ماهی و چو مه نه دلنوازی
مهری و چنو نه مهربانی
چشم ار برود تو نور چشمی
جان ار ببری به جای جانی
مجنون توام به جانسپاری
لیلی منی به دلستانی
از عشق منم فسانه شهر
وز حسن تو فتنه جهانی
فرهاد توام به تلخ عیشی
شیرین منی به خوش زبانی
گر رحم کنی تو در خورم من
ور جان خواهی سزای آنی
ترسم که دلت بماند از من
گویم که به حور و ماه مانی
چه حور که خوش تر از بهشتی
چه ماه که مهر آسمانی
از شنگی فتنه زمینی
وز شوخی شورش زمانی
صد جیب ز مشک پرکنددل
گردامن زلف برفشانی
گر بگشائی دهان خورد جان
صد تنگ شکر به رایگانی
از جان خواهم که در وثاقت
باشم شب وروز ایرمانی
گاهی به درت به خاکروبی
گه بر بامت به پاسبانی
رنجم منما که ناتوانم
دریاب مرا که می توانی
خطی که بداده ای به وصلم
ای وصل تو آب زندگانی
هر روز هزار ره ببوسم
بر دیده و دل نهم نهانی
زان روز شمار کار من هست
کاغذ بوسی و رقعه خوانی
یا محو شود سیاهی او
زین اشک روان ارغوانی
تا چند به یاد وعده کژ
بر آتش حسرتم نشانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آنکه چو باد ناتوانی
با باد به بوی همعنانی
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند باد، ناتوانی و تنها با وزش باد به همنفسی میپردازی.
آنچ از تو به جان خرند عشاق
بر باد دهی به رایگانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که عاشقان از تو به جان خریدند و برایش سختی کشیدند، نباید به راحتی و بدون ارزش از دست برود.
آهونئی و نسیم مشکین
باد از تو برد به ارمغانی
هوش مصنوعی: تو به مانند بوی خوش مشکی هستی که نسیم آن را از دور به ارمغان میآورد.
چون باد سبکسری و گه گاه
در بند زری و سر گرانی
هوش مصنوعی: شما همچون باد هستید که با شتاب و سبکی حرکت میکنید، و گاهی هم به زنجیری از طلا گرفتار میشوید و بار سنگینی را بر دوش دارید.
زنجیر باد سبکسری و گه گاه
در بند زری و سر گرانی
هوش مصنوعی: نسیم زندگی بیخیال و سبکی را با خود میآورد و گاهی اوقات ما را در دنیای پراسترس و سنگین گرفتار میکند.
زنجیر هزار حلقه ای زان
بندی داری هزار گانی
هوش مصنوعی: تو یک زنجیر بزرگ و محکم داری که به طور ناچیز و در عین حال درهمتنیده به هم مرتبط است.
صیاد نیی و دلشکاری
شمشیر نئی و سرفشانی
هوش مصنوعی: شما شکارچی نیستید و همچنین سلاحی در دست ندارید، اما هنوز هم میتوانید اراده و شجاعت را در خود حفظ کنید.
گه در پی سرو پایمالی
گه بر سر لاله سایبانی
هوش مصنوعی: گاهی در پی زیبایی های پایمال شده میروم و گاهی بر روی گلها سایه میاندازم.
گه معجز صاحب زبوری
گه مار پیمبر شبانی
هوش مصنوعی: گاهی معجزات صاحب زبور را میبینیم و گاهی نیز معجزات پیامبر که چوپانی میکند.
گه چنبر گردن نسیمی
گه حلقه گوش ارغوانی
هوش مصنوعی: هر از گاهی بر گردن نسیمی لطیف قرار میگیرد و گاهی دیگر، حلقهای از گل ارغوانی بر گوش میآویزد.
گه پیش افتی و در کناری
گه با کمری و در میانی
هوش مصنوعی: گاهی از دیگران جلو میافتی و در مکانی قرار میگیری، و گاهی نیز با اعتماد به نفس و در وضعیت میانه قرار میگیری.
زنگی بچه دلستان نباشد
تو زنگی شوخ دلستانی
هوش مصنوعی: اگر زنگی هستی، نباید به دلنشینی و شوخطبعی خود شک برنامهریزی کنی.
گر دل دزدی چرا به صورت
هندوی سیاه پاسبانی
هوش مصنوعی: اگر دلت را دزدیدهاند، چرا در برابر یک زن هندی سیاهپوست ایستادهای و از آن محافظت میکنی؟
ابروی مسلسل وسیاهی
یا بر سر آتشی دخانی
هوش مصنوعی: زیبایی ابروی مانند تیرکمان و تاریکی مانند دود بر سر آتش را توصیف میکند. این تصویر نشاندهنده جذابیت و هیجان است که ممکن است احساسات عاطفی را برانگیزد.
ظلمات سکندری و یابند
در سایه ات آب زندگانی
هوش مصنوعی: در تاریکیهای سرد و ناآشنا، فقط در سایه تو میتوانند به زندگی و حیات دست پیدا کنند.
هر چند که تیره و درازی
همچون شب وصل دل نشانی
هوش مصنوعی: هرچند که دوران طولانی و سختی مانند شب تار و بینور است، اما وصل و ارتباط دل را میتوان حس کرد و نشانههایی از آن یافت.
قلب روزی به لفظ تازی
وز چهره به رنگ قلب کانی
هوش مصنوعی: قلبی که روزی به زبان عربی سخن میگوید و چهرهاش رنگی از عمق احساسات دارد.
شش بر سر لفظ قلب کل نه
کاندر لغت دری تو آنی
هوش مصنوعی: در هر زبانی، واژهها معنای خاصی دارند، اما در زبان دری، تو به نوعی نمایانگر و عمیقترین معنای این کلمهای، یعنی "قلب" هستی.
آشفته و تیره ای و دلگیر
چون خط نجیب دامغانی
هوش مصنوعی: تو در حالتی آشفته و تیره به سر میبری و دلت پر از نگرانی است، درست مانند حال و هوای شاعر بزرگ دامغان.
آن بحر مکارم و معالی
وان کان لطافت ومعانی
هوش مصنوعی: این شخص به عنوان منبعی غنی از ویژگیهای ممتاز و ارزشمند شناخته میشود، حتی اگر ظاهری لطیف و معانی عمیق داشته باشد.
آن کز قلم است ابن مقله
وان کز کلم است ابن هانی
هوش مصنوعی: این بیت به دو شاعر معروف اشاره دارد. ابن مقله که به خاطر خوشنویسی و ذوق ادبیاش مشهور است و ابن هانی که به خاطر شاعری و نثر زیبا شناخته میشود. در واقع، این جمله به ارزش و تأثیر هنر آنان در زبان و شعر اشاره دارد و آنها را به عنوان نمادهایی از خلاقیت و زیبایی در ادبیات معرفی میکند.
ای قهر تو انتهای پیری
وی لطف تو مبدا جوانی
هوش مصنوعی: تو میخواهی که من پیر و خسته شوم، اما لطف و محبت تو باعث میشود که همیشه جوان و سرزنده بمانم.
با بزم تو لیل یوم عیش است
باقی باشد جهانی فانی
هوش مصنوعی: با حضور تو، شب و روز شادی باقی خواهد ماند و این دنیا که فانی است، دوام و بقا نخواهد داشت.
ای لعل تو آب زندگانی
وی وصل تو عمر جاودانی
هوش مصنوعی: ای زیبای دلربا، تو همچون جوی آب زندگی هستی و ارتباط با تو باعث طول عمر و جاودانگی میشود.
ماهی و چو مه نه دلنوازی
مهری و چنو نه مهربانی
هوش مصنوعی: ماهی و ماه، هر دو زیبایی خاصی دارند، اما هیچیک نمیتواند جایگزین دلنوازی و محبت واقعی شود.
چشم ار برود تو نور چشمی
جان ار ببری به جای جانی
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را از من بگیری، روح و جانم را هم از من بگیری، هیچکدام برایم اهمیتی نخواهد داشت.
مجنون توام به جانسپاری
لیلی منی به دلستانی
هوش مصنوعی: من به عشق تو مجنون و دیوانهام و تو لیلی منی که به خاطر تو جانم را فدای عشق میکنم.
از عشق منم فسانه شهر
وز حسن تو فتنه جهانی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، داستانی برای شهر شدهام و از زیبایی تو، دنیای پر از آشوب و جاذبهای ایجاد شده است.
فرهاد توام به تلخ عیشی
شیرین منی به خوش زبانی
هوش مصنوعی: فرهاد عزیزم، تو با لذتی تلخ مواجهی، اما من با زبان شیرینم، تو را شاد میکنم.
گر رحم کنی تو در خورم من
ور جان خواهی سزای آنی
هوش مصنوعی: اگر تو مهربانی کنی و به من کمک کنی، من هم آمادهام تا جانم را فدای تو کنم.
ترسم که دلت بماند از من
گویم که به حور و ماه مانی
هوش مصنوعی: میترسم دلت از من دلگیر شود اگر بگویم که تو همچون حوری و ماهی.
چه حور که خوش تر از بهشتی
چه ماه که مهر آسمانی
هوش مصنوعی: چقدر زیبا و دلانگیز است آن دختر بهشتی و چقدر خوب و پرنور است آن ماهی که نورش از آسمان میتابد.
از شنگی فتنه زمینی
وز شوخی شورش زمانی
هوش مصنوعی: از شادابی و نشاط دنیایی و از بازیگوشی زمانه، فتنهای به پا میشود.
صد جیب ز مشک پرکنددل
گردامن زلف برفشانی
هوش مصنوعی: صد جیب از عطر مشک پر کند و دل را با گیسوانش به شوق آورد.
گر بگشائی دهان خورد جان
صد تنگ شکر به رایگانی
هوش مصنوعی: اگر دهانت را باز کنی، جانم را با یک هزار طعم شیرین سیراب خواهی کرد و این همه به رایگان خواهد بود.
از جان خواهم که در وثاقت
باشم شب وروز ایرمانی
هوش مصنوعی: میخواهم که همیشه و در هر شرایطی، انسان بااخلاق و قابل اعتماد باشم.
گاهی به درت به خاکروبی
گه بر بامت به پاسبانی
هوش مصنوعی: گاهی پیش درب تو برای خدمت ایستادهام و گاهی هم بر سقف خانهات برای مراقبت و نگهبانی.
رنجم منما که ناتوانم
دریاب مرا که می توانی
هوش مصنوعی: مرا رنج نده، زیرا که ناتوان و ضعیف هستم. از تو درخواست کمک میکنم، چون تو قادر به یاری کردن من هستی.
خطی که بداده ای به وصلم
ای وصل تو آب زندگانی
هوش مصنوعی: این جمله به لزوم و اهمیت ارتباط عاطفی و روحی با معشوق اشاره دارد. در واقع، عشق و وصال به عنوان منبع حیات و نشانهای از زندگی و سرزندگی معرفی شده است. به عبارتی دیگر، پیوند عاطفی با محبوب، مشابه آب زندگیبخش است که وجود انسان را سیراب و شاداب میکند.
هر روز هزار ره ببوسم
بر دیده و دل نهم نهانی
هوش مصنوعی: هر روز هزار بار به چشمانم و دل، بدون اینکه کسی متوجه شود، بوسه میزنم.
زان روز شمار کار من هست
کاغذ بوسی و رقعه خوانی
هوش مصنوعی: از آن روز به بعد، کار من فقط نوشتن نامهها و خواندن نوشتهها شده است.
یا محو شود سیاهی او
زین اشک روان ارغوانی
هوش مصنوعی: یا این که سیاهی او با این اشکهای ارغوانی محو شود.
تا چند به یاد وعده کژ
بر آتش حسرتم نشانی
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید به یاد وعدههای شکستخوردهام بمانم و از حسرت آن بر روی آتش دلم بسوزم؟