گنجور

شمارهٔ ۵۱

دوش چو کرد آسمان افسر زر ز سر یله
ساخت ز ماه و اختران یاره و عقد و مرسله
شکل فلک خراش شد مهر چو دانه آس شد
عقده راس داس شد از پی کشت سنبله
طرف جیبن نمود ماه از طرف بساط شاه
آمده با قبول و جاه از قبل مقابله
زهره چو شیر خشمگین کرده به مکمنی کمین
بر دم تیغ آهنین داده صقال مصقله
شاه فلک ز بارگه کرده نشاط خوابگه
بر دربارگه سپه ساخته شمع و مشعله
شیر سپهر پنجمین شیر سپهر کرده زین
چهره چو شیر تابه کین با که کند مجادله
از پی فال مشتری انجم سعد مشتری
او ز شراع ششدری با همه در مقابله
نرگس نرگس آسمان سفته به تیر غمزگان
سنبل هندویش جهان رفته به سایه کله
آن زمیان انس و جان برده هزار کاروان
وین ز نشاط انس و جان رفته هزار قافله
هست طراز یاسمین لاله لولو آفرین
کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکر وله
از سر زلف خود شکن وز گهر سرشک من
بافته جیب و پیرهن ساخته گوی انگله
من ز غمش چو بی هشان بر رخم از هوان نشان
تن ز دو چشم خونفشان غرقه در آب و آبله
او چو پری ز دلبری کرده مرا ز دل بری
خسته دل من آن پری بسته به بند و سلسله
ای بت خلخ چگل از تو بت تبت خجل
نزد تو وزن جان و دل یک جو و نیم خردله
مشعله بر فروختی رخت خرد بسوختی
بر فلکی فروختی شهر نشور و مشغله
کرده به عالمی روان حسن نو تو کاروان
وز در خسرو جهان یافته زاد وراحله
مالک مملکت ستان بارگهش در امان
حکم به عدل تو امان کرده چه خوش معامله
ای گه گیر رخش تو خنجر نور بخش تو
گشته بگام رخش تو سقف زمین و مرحله
تا به مذاق انس و جان بدهد وناورد جهان
نکهت گل به گلستان لذت مل بر آمله
ملک بقا گشاده ای خوان عطا نهاده ای
طعم طمع تو داده ای بیش ز قدر حوصله
طبع تو پادشاه خور مل به کفت به جام زر
دلبر گلرخت به بر بی غم و رنج و غائله
خیل تو از حد خزر تا به حدود کاشغر
ملک تو از در شعر تا به در مباهله
دخل مر کبت عیان در حد مصر و قیروان
شغل او امرت روان تا به برون و داخله
چار فلک ز شش کران هفت مدار آسمان
حکم ترا بداده جان قدرت فکر فاعله

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش چو کرد آسمان افسر زر ز سر یله
ساخت ز ماه و اختران یاره و عقد و مرسله
هوش مصنوعی: دیشب آسمان با فرشی از طلای زرین پوشیده شد و از ماه و ستاره‌ها زینت‌هایی زیبا و دلنشین ساخته شد.
شکل فلک خراش شد مهر چو دانه آس شد
عقده راس داس شد از پی کشت سنبله
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف وضعیت جهان و تغییرات آن می‌پردازد. او از تغییر شکل و چهره‌ی آسمان صحبت می‌کند و به این اشاره می‌کند که با ظهور و درخشش خورشید، گره‌ها و مسائل گوناگون حل می‌شوند. در نهایت، او به مثبت بودن این تغییرات و تأثیر آنها بر برداشت و کشت سنبله اشاره دارد. به طور کلی، متن این بیت به تحول و پیشرفت در زندگی و طبیعت اشاره دارد.
طرف جیبن نمود ماه از طرف بساط شاه
آمده با قبول و جاه از قبل مقابله
هوش مصنوعی: ماه از طرف جیبن به نمایش آمده و شاه با قبول و مقام خود به سمت بساط آمده است تا با او رو به رو شود.
زهره چو شیر خشمگین کرده به مکمنی کمین
بر دم تیغ آهنین داده صقال مصقله
هوش مصنوعی: زهره مانند شیر خشمگین به جایی کمین کرده و با تندی و قدرت بر روی شمشیر آهنین درخشندگی خاصی بخشیده است.
شاه فلک ز بارگه کرده نشاط خوابگه
بر دربارگه سپه ساخته شمع و مشعله
هوش مصنوعی: سلطنت آسمان از جا برخاست و به شادی آمد و دربار با شمع و مشعل روشن شد.
شیر سپهر پنجمین شیر سپهر کرده زین
چهره چو شیر تابه کین با که کند مجادله
هوش مصنوعی: شیر آسمان پنجم، با چهره‌ای شاداب و قوی، مانند شیری که در جنگ است، به هیچ‌کس رقبتی ندارد و به هیچ‌کسی نمی‌خورد که وارد مجادله شود.
از پی فال مشتری انجم سعد مشتری
او ز شراع ششدری با همه در مقابله
هوش مصنوعی: در جستجوی خوش‌شانسی و بخت خوب به دنبال علامت‌های نیکو هستم، همچون ستاره‌ای که در آسمان می‌درخشد و مقابل همه ایستاده است.
نرگس نرگس آسمان سفته به تیر غمزگان
سنبل هندویش جهان رفته به سایه کله
هوش مصنوعی: نرگس آسمانی به زیبایی گل سنبل در حال تیراندازی از عشق است و جهان به سایهٔ آن دل مشغول شده است.
آن زمیان انس و جان برده هزار کاروان
وین ز نشاط انس و جان رفته هزار قافله
هوش مصنوعی: بین انسان‌ها و جان‌ها، هزاران کاروان رفته‌اند و از شادی و نشاط این انسان‌ها و جان‌ها، هزاران قافله حرکت کرده است.
هست طراز یاسمین لاله لولو آفرین
کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکر وله
هوش مصنوعی: گل یاسمن و لاله و مروارید زیبایی خاصی دارند و لب او مانند عسل شیرین و خوش‌بو است.
از سر زلف خود شکن وز گهر سرشک من
بافته جیب و پیرهن ساخته گوی انگله
هوش مصنوعی: با گیسوان خود را چنان بریده که از اشک هایم جیب و پیراهنی برایم بافته‌اند. این گوی مانند انگله است.
من ز غمش چو بی هشان بر رخم از هوان نشان
تن ز دو چشم خونفشان غرقه در آب و آبله
هوش مصنوعی: از غم او به حالتی افتاده‌ام که مثل فردی بی‌هش شدم. نشانه‌ای از اندوه به چهره‌ام نمایان است و اشک‌هایم چون خون از چشمانم سرازیر شده و انگار در آب غوطه‌ورم و از درد آزار می‌بینم.
او چو پری ز دلبری کرده مرا ز دل بری
خسته دل من آن پری بسته به بند و سلسله
هوش مصنوعی: او همچون پری به دلبری مشغول است و دل من را از دست داده. دل خسته‌ام به آن پری وابسته و در بند و زنجیر عشق اوست.
ای بت خلخ چگل از تو بت تبت خجل
نزد تو وزن جان و دل یک جو و نیم خردله
هوش مصنوعی: ای زیبای خوش‌اندام، زیبایی تو باعث شرمندگی بت‌های دیگر شده است. در نزد تو، ارزش جان و دل من به اندازه یک ذره هم نمی‌رسد.
مشعله بر فروختی رخت خرد بسوختی
بر فلکی فروختی شهر نشور و مشغله
هوش مصنوعی: شما آتش وجود خود را به بهایی گزاف فروختید و در این راه خرد و اندیشه‌تان را سوزاندید. در نتیجه، از شهرت و مشغله‌های خود نیز چشم‌پوشی کردید.
کرده به عالمی روان حسن نو تو کاروان
وز در خسرو جهان یافته زاد وراحله
هوش مصنوعی: حسن نو مانند کاروانی در جهانی پر از زیبایی و عظمت، به راه افتاده و درباری از بزرگی و شکوه پیدا کرده است.
مالک مملکت ستان بارگهش در امان
حکم به عدل تو امان کرده چه خوش معامله
هوش مصنوعی: مالک مملکت در بارگاهش در امان است و به خاطر انصاف تو، به تو اعتماد کرده است. این معامله بسیار خوب و پرثمر است.
ای گه گیر رخش تو خنجر نور بخش تو
گشته بگام رخش تو سقف زمین و مرحله
هوش مصنوعی: ای کسی که به واسطهٔ زیبایی و جلوهٔ تو، نور و روشنی به دل‌ها می‌بخشد، شکوه و عظمت وجود تو به قدری است که مانند سقف آسمان بر روی زمین گسترده شده است.
تا به مذاق انس و جان بدهد وناورد جهان
نکهت گل به گلستان لذت مل بر آمله
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که هدف از وجود زیبایی‌ها و لذت‌ها در زندگی، شاد کردن روح و جان انسان‌هاست و مانند رایحه‌ی گل‌ها در گلستان، می‌تواند دنیای جدیدی از نشاط و خوشی را برای ما به ارمغان بیاورد.
ملک بقا گشاده ای خوان عطا نهاده ای
طعم طمع تو داده ای بیش ز قدر حوصله
هوش مصنوعی: بقا و جاودانگی، سفره‌ای از نعمت را برای تو گسترده‌اند، و تو به طمع خود بیش از آنچه که توانایی‌ات باشد، امید و آرزو داری.
طبع تو پادشاه خور مل به کفت به جام زر
دلبر گلرخت به بر بی غم و رنج و غائله
هوش مصنوعی: عشق تو همچون خورشید درخشان است و قلب تو چون جامی پر از طلا، در کنار محبوبت که مانند گلی زیباست، زندگی کن و از غم و مشکلات دور باش.
خیل تو از حد خزر تا به حدود کاشغر
ملک تو از در شعر تا به در مباهله
هوش مصنوعی: جمعیت تو از ناحیه خزر تا منطقه کاشغر گسترده است و حکمرانی تو از ابتدا تا انتهای شعر و مباهله ادامه دارد.
دخل مر کبت عیان در حد مصر و قیروان
شغل او امرت روان تا به برون و داخله
هوش مصنوعی: درآمد و هزینه‌اش در حد شهرهای مصر و قیروان مشخص است، کار او به گونه‌ای است که به درون و بیرون خودش مربوط می‌شود.
چار فلک ز شش کران هفت مدار آسمان
حکم ترا بداده جان قدرت فکر فاعله
هوش مصنوعی: چهار زمان و مکان از شش سمت و هفت مدار آسمانی به تو فرمان داده‌اند و جان تو از قدرت اندیشهٔ فعال و خلاق برخوردار است.