شمارهٔ ۴۹
ای تو به جاه خسرو صاحب نشان شده
در ملک شاه خسرو و صاحب قران شده
ای آفتاب سایه فکن کز ظهور تست
در سایه تو ذره صفت خور نهان شده
ای چرخ قدر خواجه که امر تو چون قدر
هست از نفاذ بر همه جانها روان شده
رسمت نقیض سیرت اسکندر آمده
عدلت عدیل عادت نوشیروان شده
اخبار آل برمک و ساسان به خیر و جود
در دور دولت تو بدیدم عیان شده
فقر از نوال مکرمتت کرده نام گم
ظلم از نهیب معدلتت بی نشان شده
از هیبت تو تیغ نیارد کشید خور
بر هر زمین که سایه تو سایبان شده
خاک گران ز حلم تو بادی شده وزان
آتش برای رای تو آب روان شده
دست مبارکت که جهان را یسار از وست
ارزاق خلق را به سخاوت ضمان شده
دریای خاطرت چو تموج کند به جود
ای خاطر تو غیرت دریا و کان شده
از دست درفشان تو بینند سائلان
راهت ز سیم و زر چو ره کهکشان شده
تیر فلک که کاتب علویست نام او
با کلک تیر قامت تو چون کمان شده
هر جا که شاهباز کمینت گشاد پر
مرغ امید دشمنت از آشیان شده
بر هر زمین که خنجرت افکند عکس نور
در چشم بدسگال تو مژگان سنان شده
پای مخالفان ز رکیب اوفتاده طاق
در هر مکان که دست تو جفت عنان شده
از رشک نعل سم سمند تو ماه نو
از سمت خاک رهگذرت بر کران شده
وز یمن مرکب توبه هر جا نهاد پی
انواع سبزه زیر پی اش پرنیان شده
از پاس عدل و دیده بیدار بخت تست
میشان خفته را همه گرگان شبان شده
ای داستان حاتم و دستان به جاه وجود
بشنو حکایتی ز رهی داستان شده
این بنده کز علایق دنیا بریده گشت
چون جان و عقل بی جهت و بی مکان شده
از فیض نور عقل و تجلی لطف حق
چشمش چوجان پاک ودلش جان جان شده
مپسندش از زبان خری چند سگ صفت
از نام درفتاده و محتاج نان شده
بازار فضل فاتر و سرمایه در تلف
نرخ متاع کاسد و سودش زیان شده
جان وتنی ضعیف به وی مانده در عنا
کارش به جان رسیده تنش ناتوان شده
ز اهل وفاست مصلحت حال او بجوی
ای کافل مصالح اهل جهان شده
بیچاره من دراین قفس آهنین دهر
چون طوطیئی فصیح اسیر زبان شده
با این همه به دولت عز و قبول تست
از فر و قدر پایش بر فرقدان شده
از آسمان سخن به زمین آمد ازنخست
باز از زمین به مدح تو بر آسمان شده
گر مال و جاه نیست مرا هستی تو باد
بر هرچه نام هست فتد کامران شده
تا پاسبان دین حقی باد دین حق
جان و جمال و جاه ترا پاسبان شده
گردون پیر با تو جوان گشته بی خلاف
صد بار پیر گشته و دیگر جوان شده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تو به جاه خسرو صاحب نشان شده
در ملک شاه خسرو و صاحب قران شده
هوش مصنوعی: تو که در سرزمین شاه خسرو به مقام و نشانی ارجمند رسیدهای و در کنار او دارای جایگاهی والا شدهای.
ای آفتاب سایه فکن کز ظهور تست
در سایه تو ذره صفت خور نهان شده
هوش مصنوعی: ای خورشید، سایهات را بر من بیفکن که به خاطر تابش تو، ذرهای که به اندازهای کوچک است، در سایهات پنهان شده است.
ای چرخ قدر خواجه که امر تو چون قدر
هست از نفاذ بر همه جانها روان شده
هوش مصنوعی: ای گردونه سرنوشت، ای قدرت بزرگ، فرمان تو چنان است که به تمام جانها نفوذ دارد و در سراسر عالم جاری است.
رسمت نقیض سیرت اسکندر آمده
عدلت عدیل عادت نوشیروان شده
هوش مصنوعی: تو در رفتارت برخلاف سیره و روش اسکندر عمل کردهای و در عدالت به پای عادت نوشیروان رسیدهای.
اخبار آل برمک و ساسان به خیر و جود
در دور دولت تو بدیدم عیان شده
هوش مصنوعی: من خبرهای خاندان برمک و ساسانیان را در دورهی دولت تو به وضوح دیدم که پر از خیر و نیکی و بخشش بود.
فقر از نوال مکرمتت کرده نام گم
ظلم از نهیب معدلتت بی نشان شده
هوش مصنوعی: فقر باعث شده که نیکی و بزرگواریات را فراموش کنیم و ظلم نیز با قدرت و صلابت تو در میان ما بینشان شده است.
از هیبت تو تیغ نیارد کشید خور
بر هر زمین که سایه تو سایبان شده
هوش مصنوعی: هیبت و بزرگی تو باعث میشود که کسی جرأت نکند شمشیر بکشد. سایهات آنچنان بزرگ و گسترده است که بر هر جایی مانند سایبان میماند.
خاک گران ز حلم تو بادی شده وزان
آتش برای رای تو آب روان شده
هوش مصنوعی: خاک ارزشمند به خاطر صبوری و شکیبایی تو به تندی تبدیل شده و آن آتش که میتواند به ضرر تو باشد، به آب زلال و جاری تبدیل شده است.
دست مبارکت که جهان را یسار از وست
ارزاق خلق را به سخاوت ضمان شده
هوش مصنوعی: دست پربرکت تو، که جهان را با بخشندگی و فراوانی روزی مردم، تأمین کرده است.
دریای خاطرت چو تموج کند به جود
ای خاطر تو غیرت دریا و کان شده
هوش مصنوعی: وقتی یادها و خاطراتت به شدت احساساتی میشوند، به خاطر داشته باش که تو از جود و بخشش دریای عمیق و وسیع برخوردار هستی و این خصیصه تو را از دیگران متمایز میکند.
از دست درفشان تو بینند سائلان
راهت ز سیم و زر چو ره کهکشان شده
هوش مصنوعی: سائلان به زیبایی و درخشش تو نگاه میکنند، و راه تو برایشان مانند راه کهکشان است که پر از نور و جواهرات است.
تیر فلک که کاتب علویست نام او
با کلک تیر قامت تو چون کمان شده
هوش مصنوعی: قد تو به مانند کمانی است که تیر فلک، که آن را کاتب آسمانی مینامند، آن را ترسیم کرده است.
هر جا که شاهباز کمینت گشاد پر
مرغ امید دشمنت از آشیان شده
هوش مصنوعی: هر جا که پرنده بزرگ و آزاد تو آماده شکار باشد، امید دشمن تو از جایی که به آن پناهگاه داشت، فروریخته و از آنجا دور شده است.
بر هر زمین که خنجرت افکند عکس نور
در چشم بدسگال تو مژگان سنان شده
هوش مصنوعی: هر جایی که خنجرت به زمین بیفتد، نور آنجا را روشن کرده و در چشمان دشمنان تو، مژهها به شکل تیر در آمده است.
پای مخالفان ز رکیب اوفتاده طاق
در هر مکان که دست تو جفت عنان شده
هوش مصنوعی: مخالفان او به شدت شکست خوردهاند و در هر جایی که شما کنترل اوضاع را بهدست گرفتهاید، وضعیت برای آنها دشوار شده است.
از رشک نعل سم سمند تو ماه نو
از سمت خاک رهگذرت بر کران شده
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی نعل سم اسب تو باعث حسادت پیش پا افتادهای شده است، مانند ماه نو که از سمت خاک، در کنار راه تو نمایان شده است.
وز یمن مرکب توبه هر جا نهاد پی
انواع سبزه زیر پی اش پرنیان شده
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و رحمت توبه، هر جا که قدم بگذارد، سبزهها به زیر پایش تبدیل به پارچههای نرم و زیبا میشوند.
از پاس عدل و دیده بیدار بخت تست
میشان خفته را همه گرگان شبان شده
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت و با توجه به بصیرت، بخت تو همیشه بیدار است و همه کسانی که در خواب هستند، به مانند گرگانی گرسنه تحت نظر و کنترل تو قرار دارند.
ای داستان حاتم و دستان به جاه وجود
بشنو حکایتی ز رهی داستان شده
هوش مصنوعی: ای قصهگوی حاتم و دستان، به عظمت وجود گوش بسپار و داستانی از راهی بگو که به داستان تبدیل شده است.
این بنده کز علایق دنیا بریده گشت
چون جان و عقل بی جهت و بی مکان شده
هوش مصنوعی: این بندۀ الهی که از وابستگیهای دنیوی رها شده است، مانند جان و عقل، بدون هدف و در مکانی نامعلوم قرار گرفته است.
از فیض نور عقل و تجلی لطف حق
چشمش چوجان پاک ودلش جان جان شده
هوش مصنوعی: به لطف و انسانیت الهی، چشمانش روشن و دلش سرشار از زندگی و معنویت شده است.
مپسندش از زبان خری چند سگ صفت
از نام درفتاده و محتاج نان شده
هوش مصنوعی: چنین نپسند که از زبان خری، چند سگ صفت به توصیف او بپردازند و به خاطر گرسنگی نام او را بتازند.
بازار فضل فاتر و سرمایه در تلف
نرخ متاع کاسد و سودش زیان شده
هوش مصنوعی: بازار علم و دانش رونق خود را از دست داده و داراییهای موجود در آن به خطر افتادهاند. قیمت کالاها کاهش یافته و به جای سود، ضرر کرده است.
جان وتنی ضعیف به وی مانده در عنا
کارش به جان رسیده تنش ناتوان شده
هوش مصنوعی: روح و جسم ضعیفی که هنوز در چنگال مشکلات ماندهاند، به جایی رسیدهاند که زندگیاش به خطر افتاده و بدنش هم از پا افتاده است.
ز اهل وفاست مصلحت حال او بجوی
ای کافل مصالح اهل جهان شده
هوش مصنوعی: از کسانی که وفادار هستند کمک بگیر و در مورد اوضاع او مشورت کن، ای نگهدار مصالح و منافع اهل دنیا.
بیچاره من دراین قفس آهنین دهر
چون طوطیئی فصیح اسیر زبان شده
هوش مصنوعی: من در این دنیای سخت و آهنین مثل یک طوطی زبانی آگاه و فصیح اما دربند گرفتار شدهام.
با این همه به دولت عز و قبول تست
از فر و قدر پایش بر فرقدان شده
هوش مصنوعی: با وجود همه چیز، به لطف و حمایت تو مقام و منزلت او بالاتر رفته و به اوج خویش دست یافته است.
از آسمان سخن به زمین آمد ازنخست
باز از زمین به مدح تو بر آسمان شده
هوش مصنوعی: سخن از آسمان به زمین آمد و دوباره از زمین به سمت تو بالا رفت و در آسمان به ستایش تو رسید.
گر مال و جاه نیست مرا هستی تو باد
بر هرچه نام هست فتد کامران شده
هوش مصنوعی: اگر من مال و مقام نداشته باشم، وجود تو برای من کافی است. اگر نام و آوازهای هست، باید بر آن چیزهایی بیفزایم که باعث کامیابیام شود.
تا پاسبان دین حقی باد دین حق
جان و جمال و جاه ترا پاسبان شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که دین حقیقی، محافظ جان و زیبایی و مقام تو باشد، تو نیز باید مراقب آن دین باشی.
گردون پیر با تو جوان گشته بی خلاف
صد بار پیر گشته و دیگر جوان شده
هوش مصنوعی: جهان کهن در کنار تو به تازگی و جوانی رسیده است، در حالی که بارها به سن پیری رسیده و دوباره جوان شده است.