گنجور

شمارهٔ ۴۴

زهی انا مل و کلکت گره گشای جهان
جهان نمای ضمیر تو رهنمای جهان
به پایه کنف تست انتهای سپهر
به سایه شرف تست التجای جهان
همه به حسبت وداد تو افتخار وجود
همه به رسم و نهاد تو اقتدای جهان
به دستیاری تقدیر مثل تو ننهاد
ز حد کتم عدم پای در فضای جهان
نپرورید شبیه ترا جهان خدای
نیافرید نظیر ترا خدای جهان
به چشم همت وجود توای جهان سخا
به نیم ذره نسنجد همه غنای جهان
اگر نه پاس تو بانگی زدی بر این جافی
نماندی اثری از همه جفای جهان
به پای و هم به گرد جهان دویدم و نیست
کسی نظیر تو و نیست خود ورای جهان
نکرد قدر تو بر هیچ وهم جلوه از آنک
زیادت آمد قدر تو از ازای جهان
فروگرفت ز سر قدر تو کلاه ارنی
به جنب قدر تو تنگ آمدی قبای جهان
به صد دل است جهان بر کمال توعاشق
که دلنواز و جودی و دلربای جهان
ضیعف رای حسود تو آن گمان دارد
که در ولای تو فاتر شود قوای جهان
محمد اسما بر تو لقب چه بندم از آنک
تو هم جهان بهائی و همبهای جان
به رتبت است و بهی روی تو جهان بها
به قیمت است یکی موی تو بهای جهان
مسیح معجزتا قدرتی نمای که شد
ز بس عفونت و فتنه پی هوای جهان
به جز معالج رایت که شربتیش دهد
کزان امید توان بست در شفای جهان
به جای ماند جهان را به یک نظر پاست
اگرنه پاس تو ماندی به جای وای جهان
جهان به جای تو غیری کجا قبول کند
بدین لطیفه که تو کرده ای به جای جهان
کنون به قوت عدلت حشاشه ای مانده است
دریغ و درد که گر کم کنی دوای جهان
جهان پناها در سایه تو آن خاکم
که سایه نفکنم از ناز بر همای جهان
ز کبر و عجب نه حاشا که من نه آن بازم
که بنگرم به کرشمه به کبریای جهان
حریص صید حضیضی نیم بر آن رایم
که گیرم اوج حقیقی ز تنگنای جهان
دمی مباد ز جان عزیز بر خوردار
کسی که نفس به خواری دهد برای جهان
به حق فقر و توانگر دلی که در خور نیست
همه غنای جهانم به یک عنای جهان
ایا بهست از ین خوان که کشتمان آبا
از آنکه جیفه مسموم شد ابای جهان
چو عندلیب به مدحت هزار دستانم
که خرم است بدین داستان سرای جهان
به هر سرای ز نظم من است سوری از آنک
سخنسرای شهانم سخنسرای جهان
جهان به روز جوانیم رنگ پیری داد
دهاد ایزد داور به حق سزای جهان
نگار سبز سیه دل ز من گریزد از آنک
سرم سپید شد از گرد آسیای جهان
مرا تو گوئی در راه آسیا دیده ست
چنان ستمگر دوران و بیوفای جهان
تو دیرمان که نکوکاری و وفاداری
که ناگزیر همین باشد اقتضای جهان
چو خیر خواه جهانی به روز و شب بادا
به خیر در پی تو سال و مه دعای جهان
نفاذ امر تو سر بسته باقضای قضا
بقای عمر تو پیوسته با بقای جهان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی انا مل و کلکت گره گشای جهان
جهان نمای ضمیر تو رهنمای جهان
هوش مصنوعی: تو، ای گشاینده گره‌های زندگی، نمایانگر جهان و راهنمایی برای آن هستی.
به پایه کنف تست انتهای سپهر
به سایه شرف تست التجای جهان
هوش مصنوعی: در نزدیکی کنف و رشته‌ی زندگی، در نهایت آسمان و ستاره‌ها، شرافت تو همچون سایه‌ای، پناهگاهی برای جهان است.
همه به حسبت وداد تو افتخار وجود
همه به رسم و نهاد تو اقتدای جهان
هوش مصنوعی: همه افراد به خاطر وجود تو به خود می بالند، و تمام جهان به اصول و روش تو پیروی می کند.
به دستیاری تقدیر مثل تو ننهاد
ز حد کتم عدم پای در فضای جهان
هوش مصنوعی: تقدیر مانند تو را در جهان به وجود نیاورده است، که به این اندازه برایم اهمیت داری و از عدم به وجود آمده‌ای.
نپرورید شبیه ترا جهان خدای
نیافرید نظیر ترا خدای جهان
هوش مصنوعی: هیچ موجودی در دنیا شبیه تو به وجود نیامده است، چرا که خداوند هرگز برای تو مانند و همتایی نیافریده است.
به چشم همت وجود توای جهان سخا
به نیم ذره نسنجد همه غنای جهان
هوش مصنوعی: وجود تو به قدری با ارزش و بخشنده است که همه ثروت‌ها و نعمت‌های جهان در برابر آن ناچیز به حساب می‌آیند.
اگر نه پاس تو بانگی زدی بر این جافی
نماندی اثری از همه جفای جهان
هوش مصنوعی: اگر تو صدایی نکشیدی، دیگر نشانی از تمام ظلم و ستم‌های دنیا باقی نمی‌ماند.
به پای و هم به گرد جهان دویدم و نیست
کسی نظیر تو و نیست خود ورای جهان
هوش مصنوعی: من در تمام دنیا دویدم و هیچ کس را مانند تو پیدا نکردم و حتی خودت هم فراتر از همه‌ی جهان هستی.
نکرد قدر تو بر هیچ وهم جلوه از آنک
زیادت آمد قدر تو از ازای جهان
هوش مصنوعی: هیچ ذهنی نتوانسته است ارزش تو را درست بشناسد، زیرا ارزش تو به قدری زیاد است که فراتر از تمام هستی است.
فروگرفت ز سر قدر تو کلاه ارنی
به جنب قدر تو تنگ آمدی قبای جهان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، این بیت به نوعی بیان می‌کند که زمانی که کسی به اهمیت و جایگاه واقعی خود پی نمی‌برد، ممکن است احساس کند که به او توجهی نمی‌شود. اگر دقت کنیم، متوجه می‌شویم که برخی مواقع، با وجود تلاش‌هامان، احساس می‌کنیم در مقایسه با بزرگی جهان و ارزش خود، محدودیت‌هایی داریم. به همین خاطر، ممکن است در شرایطی از ما دوری جسته و نتوانیم به طور کامل درک کنیم که چرا در موقعیت فعلی خود قرار داریم.
به صد دل است جهان بر کمال توعاشق
که دلنواز و جودی و دلربای جهان
هوش مصنوعی: جهان به زیبایی و کمال تو عاشق است، زیرا تو دلنواز و دلربا هستی و جاذبه‌ای خاص داری که همه را جذب می‌کند.
ضیعف رای حسود تو آن گمان دارد
که در ولای تو فاتر شود قوای جهان
هوش مصنوعی: شخصی که از تو حسادت دارد، به اشتباه فکر می‌کند که با نفوذ و قدرت تو، می‌تواند بر تمامی قدرت‌های جهان غلبه کند.
محمد اسما بر تو لقب چه بندم از آنک
تو هم جهان بهائی و همبهای جان
هوش مصنوعی: به کدام نام تو را خطاب کنم، از آنجا که تو هم نور جهان هستی و هم روح و جان من.
به رتبت است و بهی روی تو جهان بها
به قیمت است یکی موی تو بهای جهان
هوش مصنوعی: کیفیت و زیبایی صورت تو به قدری ارزشمند است که کل جهان در مقابل آن بی‌ارزش می‌شود؛ حتی یک رشته موی تو می‌تواند بهایی معادل تمام عالم داشته باشد.
مسیح معجزتا قدرتی نمای که شد
ز بس عفونت و فتنه پی هوای جهان
هوش مصنوعی: ای مسیح، لطفا معجزه‌ای انجام بده که به خاطر آلودگی‌ها و آشفتگی‌های دنیاست.
به جز معالج رایت که شربتیش دهد
کزان امید توان بست در شفای جهان
هوش مصنوعی: جز کسی که به درمان دردها بپردازد و شربتی برای بهبودی دهد، از دیگری نمی‌توان به بهبودی در این دنیا امید داشت.
به جای ماند جهان را به یک نظر پاست
اگرنه پاس تو ماندی به جای وای جهان
هوش مصنوعی: اگر به یک نگاه، جهان را تحت تأثیر قرار دهی، ارزش آن بیشتر از این است که تو در دنیا باقی بمانی و فقط نگران آن باشی.
جهان به جای تو غیری کجا قبول کند
بدین لطیفه که تو کرده ای به جای جهان
هوش مصنوعی: جهان به کسی دیگر به این خوبی و زیبایی که تو کردی، اجازه نمی‌دهد.
کنون به قوت عدلت حشاشه ای مانده است
دریغ و درد که گر کم کنی دوای جهان
هوش مصنوعی: اکنون به دلیل قدرت عدل تو، چیزی از حشاشه ها باقی نمانده است. افسوس و دریغ که اگر کمی از داروی جهان بکاهی، چه بلایی بر سر آن خواهد آمد.
جهان پناها در سایه تو آن خاکم
که سایه نفکنم از ناز بر همای جهان
هوش مصنوعی: جهان جایگاه امنی در زیر سایه تو است و من همان خاکی هستم که از روی ناز هیچ گاه سایه‌ات را از دست نمی‌دهم.
ز کبر و عجب نه حاشا که من نه آن بازم
که بنگرم به کرشمه به کبریای جهان
هوش مصنوعی: من از خودپسندی و خودبزرگ‌بینی دور هستم. من آن شخصی نیستم که به زیبایی‌های دنیا بخواهم نگاه کنم و به خود بخورم.
حریص صید حضیضی نیم بر آن رایم
که گیرم اوج حقیقی ز تنگنای جهان
هوش مصنوعی: من طمع‌کار تماشا و لذت‌های پست نیستم، بلکه هدفم این است که از محدودیت‌های این دنیا به اوج و حقیقت واقعی برسم.
دمی مباد ز جان عزیز بر خوردار
کسی که نفس به خواری دهد برای جهان
هوش مصنوعی: هرگز لحظه‌ای نداشته باش که جان گرانبهای تو در اختیار کسی قرار گیرد که به خاطر دنیا به خود کوچک و ذلیل می‌شود.
به حق فقر و توانگر دلی که در خور نیست
همه غنای جهانم به یک عنای جهان
هوش مصنوعی: اگر دل کسی آنقدر بزرگ و شایسته نباشد که بتواند از همه ثروت‌های دنیا بهره‌مند شود، پس حتی اگر تمام دنیا در اختیار او باشد، برایش بی‌ارزش است و تنها یک نعمت واقعی کافی است تا او را راضی کند.
ایا بهست از ین خوان که کشتمان آبا
از آنکه جیفه مسموم شد ابای جهان
هوش مصنوعی: آیا بهتر است از این سفره‌ای که نیاکان ما از آن بهره‌مند شده‌اند، از این که به دنیا بیاییم و به گند و فساد آغشته شویم؟
چو عندلیب به مدحت هزار دستانم
که خرم است بدین داستان سرای جهان
هوش مصنوعی: مانند بلبل که در مدح و ستایش هزاران داستان می‌سراید، من نیز خوشحالم که در این جهان قصه‌ای زیبا و شاداب دارم.
به هر سرای ز نظم من است سوری از آنک
سخنسرای شهانم سخنسرای جهان
هوش مصنوعی: هر جا که بروید، نظم و اثر من حضور دارد. زیرا من سخن‌سرای بزرگان و فرزانگان هستم و کلام من در دنیا شناخته شده است.
جهان به روز جوانیم رنگ پیری داد
دهاد ایزد داور به حق سزای جهان
هوش مصنوعی: دنیا در دوران جوانی‌ام رنگ پیری به من بخشید. خداوند، داور حقیقی، باید به درستی پاداش این دنیا را بدهد.
نگار سبز سیه دل ز من گریزد از آنک
سرم سپید شد از گرد آسیای جهان
هوش مصنوعی: دختر زیبای سبزپوش از من فرار می‌کند، زیرا موهای من سپید شده است و به خاطر مشکلات و سختی‌های زندگی احساس کهنسالی می‌کنم.
مرا تو گوئی در راه آسیا دیده ست
چنان ستمگر دوران و بیوفای جهان
هوش مصنوعی: تو به من می‌گویی که در مسیر زندگی، چگونه دیده‌ام که جهان پر از ستمگران و بی‌وفایی است.
تو دیرمان که نکوکاری و وفاداری
که ناگزیر همین باشد اقتضای جهان
هوش مصنوعی: تو وقتی که خوب‌کاری و وفادار هستی، این موضوع ناگزیر است که همین ویژگی‌ها جزو اقتضای طبیعت جهان باشند.
چو خیر خواه جهانی به روز و شب بادا
به خیر در پی تو سال و مه دعای جهان
هوش مصنوعی: همواره برایت آرزوی خوب و سعادت داریم، در هر روز و شب. امیدواریم که تمامی انسان‌ها در کنار تو و در طول سال‌ها و ماه‌ها، دعا کنند.
نفاذ امر تو سر بسته باقضای قضا
بقای عمر تو پیوسته با بقای جهان
هوش مصنوعی: سرنوشت تو به دقت در دست خداوند است و ادامه عمر تو به ادامه زندگی جهان وابسته است.