گنجور

شمارهٔ ۳۸

شد چشم جهان روشن و جان‌ها همه خرّم
از طلعت فرخندهٔ نوئین معظم
آن شیر که با پنجه و بازوی شکوهش
چون پنجه بید آمد سرپنجهٔ ضیغم
وآن شید که در عهد وفاقش نتواند
بادی که ز گلزار کند برگ گلی کم
لطفش صفت جنت و قهرش اثر نار
مهرش عوض نوش چو کینش بدل سم
ای عقدهٔ بیداد ز تهدید تو واهی
وی قاعده داد به تائید تو محکم
بر دیدهٔ نرگس فکند امنیتت خواب
وز پشت بنفشه ببرد راستیت خم
باد ار دل غنچه بشکافد پس از این صبح
در عمر نیارد که ز بیم تو زند دم
تیمار یتیم صدف ار بحر ندارد
قهر تو ز دریا نگذارد اثر نم
بر ملک سلیمان چو نفاذ تو روان شد
مگذار که هر دیو برد دست به خاتم
تا سایهٔ عدل تو بر این بوم و بر افتاد
خور تیغ نمی‌یارد با کوه زدن هم
در ملک جهان نام نکو جوی که آن به
از دولت اسکندر و از مملکت جم
در پارس نظر کن به ترحّم که بیابی
از گوشه‌نشینان وی اقبال دو عالم
از باد ظفر رایت فتحت چو بجنبد
مه طاسک زر باشد و شب گیسوی پرچم
بدخواه تو خود نیست وگر هست چه باشد
با عرض تو کز فطرت اصلی‌ست مکرّم
از حملهٔ روئین‌ تن بدخو چه گشاید
بانهمت دستان و نکورائی رستم
من بنده که با نسبت دریای ضمیرم
بیمایه بود معدن و بیمایه بود یم
چون یافتم از تو شرف پرسش و دیدار
اسباب فراغ آمدم آن روز فراهم
در زادن خود شعر ز من خواستی آن روز
ای زادن تو منصب ذریّت آدم
چون گفتمی آن روز ثنای تو که بودم
دل از غم تو خسته و جان سوختهٔ غم
بودند مقدّم پس از اصحاب سخن لیک
از روی تقدّم منم امروز مقدّم
هم در کف من خاصیت موسی عمران
هم در دم من معجزهٔ عیسی مریم
زین مایه سخن بس که بزرگان سخندان
گویند که بر مجد سخن گشت مُخَتّم
از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی
کو کعبهٔ فضل است و دلش چشمه زمزم
این بنده رهی پیش گرفته‎‌ست کزین پس
نز مهر کند مدح و نه از کینه کند ذم
تا مدح بود سیرت تو باد ممدّح
تا ذم بود اعداء تو باشند مذمّم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد چشم جهان روشن و جان‌ها همه خرّم
از طلعت فرخندهٔ نوئین معظم
هوش مصنوعی: چشم‌های دنیا روشن شد و دل‌ها همه شاد گشتند به خاطر چهره خوش‌یمن و محترم نوئین.
آن شیر که با پنجه و بازوی شکوهش
چون پنجه بید آمد سرپنجهٔ ضیغم
هوش مصنوعی: آن شیری که با قدرت و شکوهی که دارد، مانند پنجه‌ای قدرتمند در مقابل دیگران قرار گرفته، در واقع شایسته و برتری‌اش به وضوح نمایان است.
وآن شید که در عهد وفاقش نتواند
بادی که ز گلزار کند برگ گلی کم
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که در زمان دوستی و همبستگی، هیچ نیرویی نمی‌تواند سهمی از زیبایی و لطافت عشق را کاهش دهد، همانند بادی که نتواند از گلزار، گل‌ها را کم کند. در واقع، اشاره به پایداری و ثبات احساسات و ارتباطات عمیق انسانی دارد.
لطفش صفت جنت و قهرش اثر نار
مهرش عوض نوش چو کینش بدل سم
هوش مصنوعی: محبت و لطف او مانند بهشت است و خشم او نشان آتش جهنم. نوشیدن محبتش مانند قند است، ولی وقتی که اندوه و کینه‌اش به دل آدمی بیفتد، اثر آن مانند سم کشنده است.
ای عقدهٔ بیداد ز تهدید تو واهی
وی قاعده داد به تائید تو محکم
هوش مصنوعی: ای مشکل ناشی از ظلم و تهدید تو، تنها یک توهم است و این قانون عدالت به تایید تو استوار و قوی است.
بر دیدهٔ نرگس فکند امنیتت خواب
وز پشت بنفشه ببرد راستیت خم
هوش مصنوعی: بر روی چشم نرگس، خواب آرامش تو را می‌بیند و از پشت گل بنفشه، راست قامت تو را می‌دزدد.
باد ار دل غنچه بشکافد پس از این صبح
در عمر نیارد که ز بیم تو زند دم
هوش مصنوعی: اگر باد، دل غنچه را بشکافد، پس از این صبح، عمر دیگر نمی‌تواند به خاطر نگرانی تو نفس بکشد.
تیمار یتیم صدف ار بحر ندارد
قهر تو ز دریا نگذارد اثر نم
هوش مصنوعی: اگر یتیمی در دریا صدفی نداشته باشد، این موضوع نمی‌تواند تأثیری بر محبت تو داشته باشد. محبت تو مانند دریاست که هیچ چیز نمی‌تواند از آن کم کند.
بر ملک سلیمان چو نفاذ تو روان شد
مگذار که هر دیو برد دست به خاتم
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که اگر قدرت و نفوذ تو مانند سلیمان در زمین برقرار شود، نباید اجازه‌دهی که هر دیوی به عنوان نشانه‌ای از قدرت تو سوءاستفاده کند. به عبارت دیگر، باید مراقب باشی که از توانایی و قدرت خود به درستی استفاده کنی و نگذاری افراد منحرف بهره‌برداری کنند.
تا سایهٔ عدل تو بر این بوم و بر افتاد
خور تیغ نمی‌یارد با کوه زدن هم
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایه انصاف تو بر این زمین است، خورشید هم از زدن بر کوه‌ها نمی‌هراسد.
در ملک جهان نام نکو جوی که آن به
از دولت اسکندر و از مملکت جم
هوش مصنوعی: در این دنیا به دنبال نام خوب و نیکو باش، چراکه این چیزی باارزش‌تر از قدرت اسکندر و پادشاهی جمشید است.
در پارس نظر کن به ترحّم که بیابی
از گوشه‌نشینان وی اقبال دو عالم
هوش مصنوعی: به پارس نگاه کن و با دلسوزی به مردمش توجه کن؛ چون در میان افرادی که در انزوا زندگی می‌کنند، شانس و موقعیت‌های زندگی را می‌بینی.
از باد ظفر رایت فتحت چو بجنبد
مه طاسک زر باشد و شب گیسوی پرچم
هوش مصنوعی: وقتی پرچم پیروزی به اهتزاز درآمد، همچون ماهی که در آسمان می‌تابد، زردی و درخشش آن باعث می‌شود شب تاریک مانند گیسوانی زیبا به نظر برسد.
بدخواه تو خود نیست وگر هست چه باشد
با عرض تو کز فطرت اصلی‌ست مکرّم
هوش مصنوعی: کسی که به تو بد می‌اندیشد، در واقع خود بدخواهی ندارد و اگر هم داشته باشد، اهمیتی ندارد زیرا این رفتار ناشی از ذات اصیل اوست که نجیب و شرافتمند است.
از حملهٔ روئین‌ تن بدخو چه گشاید
بانهمت دستان و نکورائی رستم
هوش مصنوعی: از حمله‌ی شخصی خشن و بدخلق چه چیزی به دست می‌آید، در حالی که دستان و کردار نیک رستم نمادی از خوب‌کرداری و قدرت هستند.
من بنده که با نسبت دریای ضمیرم
بیمایه بود معدن و بیمایه بود یم
هوش مصنوعی: من، که همچون دریای درونی‌ام با عمق و غنای اندیشه‌ام، احساس می‌کنم که خالی و بی‌نفس هستم و این عمق نیز چیزی ندارد.
چون یافتم از تو شرف پرسش و دیدار
اسباب فراغ آمدم آن روز فراهم
هوش مصنوعی: وقتی فهمیدم که از تو احترام و فضیلتی برای پرسش و دیدار دارم، آن روز برای فراهم کردن شرایط راحتی، آماده شدم.
در زادن خود شعر ز من خواستی آن روز
ای زادن تو منصب ذریّت آدم
هوش مصنوعی: در روزی که تو به وجود آمدی، از من خواستی که شعر بسازم، ای که مقام و ارزش وابسته به نسل آدم را داری.
چون گفتمی آن روز ثنای تو که بودم
دل از غم تو خسته و جان سوختهٔ غم
هوش مصنوعی: روزی که من درباره تو صحبت کردم، دل من از غم تو خسته بود و جانم از اندوه سوخته بود.
بودند مقدّم پس از اصحاب سخن لیک
از روی تقدّم منم امروز مقدّم
هوش مصنوعی: برخی از افراد پس از دوستان و همراهان به سخن آمدند، اما من امروز به خاطر تقدم و اولویتی که دارم، جلوتر از همه هستم.
هم در کف من خاصیت موسی عمران
هم در دم من معجزهٔ عیسی مریم
هوش مصنوعی: هر دو ویژگی مهم و خاص من وجود دارد؛ هم توانایی موسی علیه‌السلام که می‌توانم معجزاتی انجام دهم و هم قدرت عیسی علیه‌السلام که در لحظه‌ای می‌توانم کارهای شگفت‌انگیز کنم.
زین مایه سخن بس که بزرگان سخندان
گویند که بر مجد سخن گشت مُخَتّم
هوش مصنوعی: از این همه موضوع، که بزرگ‌ترها و سخن‌دان‌ها می‌گویند، به وضوح روشن است که بر سر افتخار سخن، می‌توان قلم را به کار گرفت.
از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی
کو کعبهٔ فضل است و دلش چشمه زمزم
هوش مصنوعی: از سعدی معروف به عنوان شاعری با کلامی روان و دلنشین یاد می‌شود. در اینجا اشاره به این است که منشأ فضیلت و دانش در دل او همچون چشمه‌ای زلال و پاک، شبیه به زمزم است.
این بنده رهی پیش گرفته‎‌ست کزین پس
نز مهر کند مدح و نه از کینه کند ذم
هوش مصنوعی: این بنده راهی را انتخاب کرده است که از این پس نه از محبت به دیگران ستایش می‌کند و نه از کینه و دشمنی، بدگویی می‌نماید.
تا مدح بود سیرت تو باد ممدّح
تا ذم بود اعداء تو باشند مذمّم
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم از تو تعریف می‌کنند و به ستایش سیرت و شخصیت تو می‌پردازند، تو در مدح هستی و زیر سایه‌ این ستایش به سر می‌بری. اما اگر کسانی به تو خدشه وارد کنند و تو را مذمت کنند، آن‌ها دشمنان تو خواهند بود و در این حالت، تو در موقعیت منفی قرار می‌گیری.