گنجور

شمارهٔ ۳۶

که می برد ز من خسته دل به یار پیام
که می رساندش از لفظ من درود و سلام
کرامجال بود کز ملال خاطر او
در افکند سخن من علی الخصوص پیام
کراست زهره که با آن نگار زهره جبین
حدیث من کند آغاز از سر اکرام
ز ماجرای من او را که می کند آگاه
ز واقعات من او را که می کند اعلام
به گوش او که رساند فغان و ناله من
که بوئی آورد از زلف او مرا به مشام
که می رود که بگوید که در فراق رخت
جداشد از دل من صبر وز تنم آرام
که می رود که مرا پیش یار یاد کند
که می رود که مرا نزد او برد پیغام
که می رود که بگوید که خون مات حلال
ولیک بی منت این عیش و کام باد حرام
که می دهد خبر آن نگار مهر گسل
که نیم مرده عشقت تمام گشت تمام
ز حال زار من او را خبر دهید کسی
که سوختم ز غم آخر چه می خوری می خام
مرا دلیست به صد پاره بی تو صبر چه سود
که هیچ می نپذیرد به صبر و جهد انجام
به لب رسید مرا جان در آرزوی لبت
چه وقت آنکه تو برلب نهاده ای لب جام
چه روز آنکه تو در صبحدم خوری باده
که روز عمرم من خسته دل رسید به شام
من از غم تو خود و دوستان نشسته به غم
تو پیش دشمن و بدگوی من نشسته به کام
من از فراق تو سرگشته ام به کوه و کمر
تو همچو کوه کمر بسته ای به کینه مدام
ز بس که از غم هجرت فسرده گشت دلم
گهی به کوه کنم جای و گه به باغ مقام
شدند شیفته از آه من وحوش و طیور
بسوخت بر من مسکین دل سوام و هوام
ز شوق روی تو در صبحدم به یاری من
ادا کنند نواساری و چکاو و حمام
به خواب در سحری این غزل ز پرده راست
سماع کرده ام از بلبلی فصیح کلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که می برد ز من خسته دل به یار پیام
که می رساندش از لفظ من درود و سلام
هوش مصنوعی: کسی که از دل خسته‌ام پیامی به محبوب می‌برد، در حقیقت از زبان من به او درود و سلام می‌رساند.
کرامجال بود کز ملال خاطر او
در افکند سخن من علی الخصوص پیام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمانی که امکان صحبت پیش آمد، از نگرانی و غصه خاطر او، مخصوصاً پیام من را بیان کردم.
کراست زهره که با آن نگار زهره جبین
حدیث من کند آغاز از سر اکرام
هوش مصنوعی: کیست که با شهامت و شجاعت بتواند از زیبایی آن معشوق با خصلت‌های خاصش صحبت کند و این گفت‌وگو را با احترام و محبت آغاز کند؟
ز ماجرای من او را که می کند آگاه
ز واقعات من او را که می کند اعلام
هوش مصنوعی: او با ماجرای من آشنا است و درباره واقعیت‌های من به دیگران اطلاع می‌دهد.
به گوش او که رساند فغان و ناله من
که بوئی آورد از زلف او مرا به مشام
هوش مصنوعی: فریاد و ناله‌ام به گوش او رسید و بویی که از زلف او به مشام‌ام آمد، حس خاصی به من منتقل کرد.
که می رود که بگوید که در فراق رخت
جداشد از دل من صبر وز تنم آرام
هوش مصنوعی: کسی که می‌رود، می‌خواهد بگوید که به خاطر جدایی از تو، دل من بسیار رنجیده و از جسم من آرامش رخت بربسته است.
که می رود که مرا پیش یار یاد کند
که می رود که مرا نزد او برد پیغام
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد به دوست من برود، از من یاد می‌کند و پیامی برای او می‌برد.
که می رود که بگوید که خون مات حلال
ولیک بی منت این عیش و کام باد حرام
هوش مصنوعی: شخصی می‌رود تا بگوید که خون ما حلال است، اما بدون درخواست و تقاضا، این لذت و خوشی حرام است.
که می دهد خبر آن نگار مهر گسل
که نیم مرده عشقت تمام گشت تمام
هوش مصنوعی: کسی که خبر آن معشوق زیبای دلربا را می‌دهد، می‌گوید که عشق من به تو به حدود تمام رسیده و ارتباطم با تو به حدی عمیق و کامل شده که حالا به نوعی زنده‌ام، حتی اگر نیمی از من مرده باشد.
ز حال زار من او را خبر دهید کسی
که سوختم ز غم آخر چه می خوری می خام
هوش مصنوعی: به کسی که می‌تواند حال من را بفهمد بگویید که از درد و غمی که دارم سوخته‌ام. حالا نمی‌دانم چه چیزی می‌خورد و چه حالتی دارد.
مرا دلیست به صد پاره بی تو صبر چه سود
که هیچ می نپذیرد به صبر و جهد انجام
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای شکسته و پاره‌پاره است که بدون تو هیچ فایده‌ای ندارد که صبر کنم، زیرا هیچ چیزی از صبر و تلاش نمی‌پذیرد و به نتیجه نمی‌رسد.
به لب رسید مرا جان در آرزوی لبت
چه وقت آنکه تو برلب نهاده ای لب جام
هوش مصنوعی: در آرزوی لب‌هایت به مرز جان نزدیک شدم، چه زمانی که تو لب جام را بر روی لب‌هایت گذاشته‌ای.
چه روز آنکه تو در صبحدم خوری باده
که روز عمرم من خسته دل رسید به شام
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که تو در صبح زود شراب بنوشی، در حالی که عمر من به انتها رسیده و من دل‌زده‌ام.
من از غم تو خود و دوستان نشسته به غم
تو پیش دشمن و بدگوی من نشسته به کام
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو و دوستانم در غم به سر می‌برم، در حالی که دشمنان و بدگویان در آرامش و خوشی نشسته‌اند.
من از فراق تو سرگشته ام به کوه و کمر
تو همچو کوه کمر بسته ای به کینه مدام
هوش مصنوعی: من در دوری تو گیج و سردرگم شده‌ام، در حالی که تو مثل کوهی به کینه و دشمنی خود ادامه می‌دهی.
ز بس که از غم هجرت فسرده گشت دلم
گهی به کوه کنم جای و گه به باغ مقام
هوش مصنوعی: به خاطر غم هجرت، دلم خیلی دلسرد شده است. گاهی در کوه پناه می‌گیرم و گاهی در باغ آرامش می‌یابم.
شدند شیفته از آه من وحوش و طیور
بسوخت بر من مسکین دل سوام و هوام
هوش مصنوعی: وحوش و پرندگان از آه من مجذوب شدند و بر من، این دل‌سوخته و بی‌چاره، سوختند و دلسوزی کردند.
ز شوق روی تو در صبحدم به یاری من
ادا کنند نواساری و چکاو و حمام
هوش مصنوعی: در ابتداي صبح، به خاطر شوق و عشق به چهره تو، پرندگان و جانداران با صدای زیبا و دلنشین خود مرا خوشایند می‌کنند.
به خواب در سحری این غزل ز پرده راست
سماع کرده ام از بلبلی فصیح کلام
هوش مصنوعی: در سحرگاه، در خواب، این شعر را از پرده بیرون آورده‌ام و از بلبلی که به طرز زیبا صحبت می‌کند، لذت برده‌ام.