شمارهٔ ۳۵
خدایگان سلاطین شهنشه اعظم
امید دین عرب آرزوی ملک عجم
سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش
نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم
روان حشمت شخص جلال و ذات منیر
که هست دست و دلش بهر جود و کان کرم
ولای اوست شفای قلوب در هر حال
دعای اوست ندای صدور در هر دم
تمام گشت ز جودش نصاب روزی خلق
اساس یافت ز عدلش بنای ملکت جم
اشارتیست ز بزمش سخاوت حاتم
روایتیست ز رزمش شجاعت رستم
چنان ز عدلش خائف شدند کرزه غدر
ذئاب بچه فرستند تحفه سوی غنم
بهشت عدنش بزم آمد و حریفان حور
سرای خلدش باغ و حریم کعبه حرم
خلاف عهد نمانده ست هیچ درعهدش
به جز خلاف بساتین که می نگردد کم
شرف به قدرش جوید فراسیاب حشر
هنر ز صدرش گیرد پشنگ و پوری هم
تبع نگیرد جز خسرو سپهر سریر
رهی نخواهد جز نیر نجوم حشم
خجسته بختا فرخنده طلعتا شاها
توئی به بازو و کف قهرمان تیغ و قلم
توئی به عدل و دیانت چنانکه در رخ گل
روا نداری اگر صبحدم برآرد دم
نکات تست به روز طرب علاج تعب
کلام تست به گاه لطف شفای الم
شتافت عدل وفادوست از تو سوی وجود
کشید ظلم جفا پیشه رخت سوی عدم
یمین تو دهد ایام سلفه را رادی
لقای تو نهد ارواح خسته را مرهم
نهند داغ تو بر روی ران به رغبت وطوع
همه نتایج انواع گوهر آدم
شکار تیر تو گردد پلنگ بر شخ کوه
الم ز رمح تو باشد اسیر شیر اجم
ازان کشیده قدر برزبند بالا راست
نماز برده قدت را سپهر قامت خم
هر آنگهی که علم برکشند در رزمت
کنند تنین را جفت اژدهای علم
سزای شاه چه گویم سخن به کوشش لیک
اگر قبول کنی رستم از کشاکش غم
لب هنر ز قبولت شود چو گل ز نسیم
رخ خرد ز مدیحت چو ارغوان از نم
طریق مدح تو آن معجز است کاندر وی
ذکاپذیرد غمز و لسن شود ابکم
اگر چه بنده ز تقصیر خویش معترف است
نبوده است جدا یکزمان ز سلک خدم
نهاده گشت اساس نوی به مدحت تو
چو سقف سبع شداد و جهات شب محکم
حروف نام شه آورده ام به وجهی خوب
ولی موشح نه آشکار و نه مبهم
قیاس کن که مصاریع اول و آخر
مبادی همه لفظی که کرده ام مدغم
مرا به سیم نبد میل پیش ازین و کنون
ز مهر نامت معشوق من شده ست درم
ظلامه ئیست ز جور فلک مرا در دل
یکی به سمع رضا بشنو و تو باش حکم
فراق داد مرا از دیار یار فراغ
رهیم ده به سوی نعمت نعیم نعم
رسید فصل ربیع و بهار خرم روی
نشاط کن که همه ساله باد با خرم
دعای بخت جوانت از میان جان گویم
که برتر است مدیحت ز حرف و صوت ورقم
یکی دقیقه بگویم نه کفر و آن هست آن
یگانه دو جهانی به شکل و سان وشیم
نیئی پیمبر و داری پیمبری اخلاق
نیئی خدا ونداری نظیر در عالم
در این قصیده صنعت توشیح به کار رفته لیکن با توجه به وضع زمان ب و پ، دال و ذال، ک و گ، ج و چ به جای هم قرار گرفته است و از توشیح مصاریع اول و دوم، این دو بیت حاصل می گردد.
اول :
خسرو تاج بخش تخت نشین
شاه سلطان حق مظفر دین
دوم:
آنکه دارد سپهر ترک کلیه
آنکه آرد نجوم زیر نگین
شاید بتوان قبول کرد که یکی از قدیمی ترین قصیده موشح باشد که بعدها صنایع دیگر نیز در قصیده به کار گرفته شده و قصاید مصنوع مختلفی ساخته و پرداخته اند که بر جای مانده است.
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایگان سلاطین شهنشه اعظم
امید دین عرب آرزوی ملک عجم
هوش مصنوعی: سرور سلاطین و پادشاه بزرگ، امید دین عرب و آرزوی سلطنت عجم است.
سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش
نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تخت سلطنتی میپردازد که مقام و جایگاه بزرگان و پادشاهان را به آن تقدیم کردهاند. این تخت بر افراشتهای است که به عنوان نماد قدرت و عظمت در برابر آسمان و جهانیان قرار گرفته است.
روان حشمت شخص جلال و ذات منیر
که هست دست و دلش بهر جود و کان کرم
هوش مصنوعی: روان باعظمت و شخصیت برجسته، که وجودش درخشان و نورانی است، همواره آماده است تا بخشندگی و کرم خود را ساطع کند.
ولای اوست شفای قلوب در هر حال
دعای اوست ندای صدور در هر دم
هوش مصنوعی: محبت و ولایت او همیشه مایه آرامش و شفا برای دل هاست و هر لحظه دعای او به گوش میرسد.
تمام گشت ز جودش نصاب روزی خلق
اساس یافت ز عدلش بنای ملکت جم
هوش مصنوعی: از بخشندگی او، روزی مردم تمام شد و اساس حکومت جم بر پایه عدالت او بنا گردید.
اشارتیست ز بزمش سخاوت حاتم
روایتیست ز رزمش شجاعت رستم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای دو شخصیت بزرگ در ادبیات ایرانی میپردازد. سخاوت و generosity حاتم طایی را با مجالس و مهمانیهای او به تصویر میکشد و در عین حال، شجاعت و دلیری رستم، قهرمان افسانهای ایران، را در میدان نبرد به یاد میآورد. به طور کلی، این بیت از این دو شخصیت نمادین برای بیان فضیلتهای انسانی استفاده میکند.
چنان ز عدلش خائف شدند کرزه غدر
ذئاب بچه فرستند تحفه سوی غنم
هوش مصنوعی: به قدری از عدالت او ترسیدهاند که گرگها در لباس فرشتههای نیکو، پیش گوسفندها میروند تا بچههای خود را به آنها هدیه دهند.
بهشت عدنش بزم آمد و حریفان حور
سرای خلدش باغ و حریم کعبه حرم
هوش مصنوعی: بهشت عدن جشنی برپا کرده است و همراهانش از حوریان هستند. باغ آن بهشت و حوزهی کعبه در وضعیت امن و مقدس قرار دارند.
خلاف عهد نمانده ست هیچ درعهدش
به جز خلاف بساتین که می نگردد کم
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که در عهد و پیمان او چیزی باقی نمانده جز نادیده گرفتن کمی از زیباییهای باغها که به آن نگاه میکند.
شرف به قدرش جوید فراسیاب حشر
هنر ز صدرش گیرد پشنگ و پوری هم
هوش مصنوعی: فراسیاب به اندازهی شرف و مقامش تلاش میکند و پشنگ و پوری هم از هنر او بهرهمند میشوند.
تبع نگیرد جز خسرو سپهر سریر
رهی نخواهد جز نیر نجوم حشم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند جز پادشاهی بزرگ و با شرافت مانند خسرو در آسمان، رنگ و بویی از فضائل و منزلت بگیرد و هیچ راهی جز ستارههای درخشان و نیکو برای جلب توجه و رسیدن به مقصد نخواهد داشت.
خجسته بختا فرخنده طلعتا شاها
توئی به بازو و کف قهرمان تیغ و قلم
هوش مصنوعی: ای شانس خوب و چهره خجسته، تویی پادشاه، با دستان قوی و مهارتهای جنگی خود، هم در wielding شمشیر و هم در نوشتن.
توئی به عدل و دیانت چنانکه در رخ گل
روا نداری اگر صبحدم برآرد دم
هوش مصنوعی: تو همچون گلی هستی که زیبایی و لطافت آن را نمیتوان به راحتی تکرار کرد. اگر صبحگاهی نسیم به وزیدن بیفتد، هنوز هم نمیتواند رنجش و زشتی را بر تو تحمیل کند.
نکات تست به روز طرب علاج تعب
کلام تست به گاه لطف شفای الم
هوش مصنوعی: نکات مفید و تازهای که در شادی و دلخوشی وجود دارد، میتواند درمانی برای درد و زحمات انسانی باشد. در زمان رحمت و لطف، این نکات میتواند بهبودبخش آلام و رنجها شود.
شتافت عدل وفادوست از تو سوی وجود
کشید ظلم جفا پیشه رخت سوی عدم
هوش مصنوعی: عدالت و وفا به سمت وجود و حقیقت حرکت کردند، در حالی که ظلم و ستم به سوی نیستی و عدم رفتهاند.
یمین تو دهد ایام سلفه را رادی
لقای تو نهد ارواح خسته را مرهم
هوش مصنوعی: دست قدرت تو، روزهای گذشتگان را شاداب میکند و دیدار تو، آرامش و مداوای جانهای خسته را به ارمغان میآورد.
نهند داغ تو بر روی ران به رغبت وطوع
همه نتایج انواع گوهر آدم
هوش مصنوعی: آنها با کمال میل و بدون تردید نشانهای از عشق و محبت را بر روی بدن تو میگذارند، و این نشاندهنده تمام نتایج و پیامدهای مختلفی است که از وجود انسان برمیآید.
شکار تیر تو گردد پلنگ بر شخ کوه
الم ز رمح تو باشد اسیر شیر اجم
هوش مصنوعی: تیر تو مانند شکار، پلنگ را در دامن کوه به دام میاندازد و شیر وحشی نیز از ضربهات در امان نمیماند.
ازان کشیده قدر برزبند بالا راست
نماز برده قدت را سپهر قامت خم
هوش مصنوعی: از آن وقتی که قامت بلندت به آسمان کشیده شده، نماز را به حالت صحیح و درست به جا میآوری و قدت در اینجا خمیده نیست.
هر آنگهی که علم برکشند در رزمت
کنند تنین را جفت اژدهای علم
هوش مصنوعی: هر زمان که دانش و علم را به نمایش بگذارند، در درگیری و نبرد، آن علم همچون اژدهایی طاقتفرسا و قوی عمل میکند.
سزای شاه چه گویم سخن به کوشش لیک
اگر قبول کنی رستم از کشاکش غم
هوش مصنوعی: مجازات شاه را چگونه بگویم؟ با تلاش زیاد! اما اگر رستم غم و درد را بپذیرد، چه خواهد شد؟
لب هنر ز قبولت شود چو گل ز نسیم
رخ خرد ز مدیحت چو ارغوان از نم
هوش مصنوعی: وقتی که تو را مینگرم، هنرم شکوفا میشود مانند گلی که در نسیم میرقصد و زیباییام با تو مانند ارغوانی است که از باران نمدار میگردد.
طریق مدح تو آن معجز است کاندر وی
ذکاپذیرد غمز و لسن شود ابکم
هوش مصنوعی: راه ستایش تو به گونهای است که معجزه میکند و در آنجا حتی سخن گفتن هم به سکوت میانجامد.
اگر چه بنده ز تقصیر خویش معترف است
نبوده است جدا یکزمان ز سلک خدم
هوش مصنوعی: هرچند که من به اشتباهات خود اعتراف میکنم، اما هرگز از جمع خدمتگزاران جدا نبودهام.
نهاده گشت اساس نوی به مدحت تو
چو سقف سبع شداد و جهات شب محکم
هوش مصنوعی: بر اساس ستایش تو، بنیاد جدیدی گذاشته شد، مانند سقف استواری که در داستانهای قدیمی وجود دارد و شبها را به خوبی پر میکند.
حروف نام شه آورده ام به وجهی خوب
ولی موشح نه آشکار و نه مبهم
هوش مصنوعی: من نام شهری را به شیوهای زیبا آوردهام، اما به گونهای نه کاملاً روشن و نه کاملاً پنهان.
قیاس کن که مصاریع اول و آخر
مبادی همه لفظی که کرده ام مدغم
هوش مصنوعی: تصور کن که ابیات شروع و پایان همه کلماتی که گفتهام درهم آمیخته و مرتبط با یکدیگر هستند.
مرا به سیم نبد میل پیش ازین و کنون
ز مهر نامت معشوق من شده ست درم
هوش مصنوعی: من قبلاً به زیباییهای پول و ثروت علاقهای نداشتم، اما حالا به خاطر محبت و عشق به نام تو، تو را محبوب خود میدانم.
ظلامه ئیست ز جور فلک مرا در دل
یکی به سمع رضا بشنو و تو باش حکم
هوش مصنوعی: در دل من ظلم و ستمی از سرنوشت وجود دارد، تو فقط با دلی راضی به این ماجرا گوش بده و به عنوان قاضی، قضاوت کن.
فراق داد مرا از دیار یار فراغ
رهیم ده به سوی نعمت نعیم نعم
هوش مصنوعی: فراق و جدا شدن از سرزمین محبوب، به من آرامش و راحتی میدهد. مرا به سمت نعمتهای خوشبختی و لذایذ روانه کن.
رسید فصل ربیع و بهار خرم روی
نشاط کن که همه ساله باد با خرم
هوش مصنوعی: فصل بهار و تازگی فرا رسیده است، بنابراین وقت شادی و خوشحالی است زیرا هر ساله نسیم بهاری با طراوت و شادابی میوزد.
دعای بخت جوانت از میان جان گویم
که برتر است مدیحت ز حرف و صوت ورقم
هوش مصنوعی: دعای موفقیت و خوشبختی تو را از عمق وجودم بیان میکنم، چرا که ستایش و تمجید تو فراتر از کلام، صدا و نقش و نگار است.
یکی دقیقه بگویم نه کفر و آن هست آن
یگانه دو جهانی به شکل و سان وشیم
هوش مصنوعی: بگذار به طور مختصر بگویم که آن موجود یکتا که در دو جهان (دنیا و آخرت) وجود دارد، هیچگونه تشابهی ندارد و هیچگونه شکلی نمیتوان برایش تصور کرد.
نیئی پیمبر و داری پیمبری اخلاق
نیئی خدا ونداری نظیر در عالم
هوش مصنوعی: تو نبی نیستی، اما دارای اخلاق نبیگونهای. تو خدا نیستی، اما در عالم مشابهی به او به چشم میخوری.