گنجور

شمارهٔ ۳۲

کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال
کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال
کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل
که باز بر گل خندان وزید باد شمال
ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص
نگر گه فاخته شد در چمن دگر قوال
کنون که ناله بلبل ز طرف گل برخاست
تنم ز درد فراق توشد زناله چو نال
بیاو جان ز تن من ببر که جانت فدا
بیا و خون دل من بخور که خونت حلال
ز جان ملول نگردد مگر که بی رخ تو
به جان تو که دلم بی رخت گرفته ملال
ز فرقت قد چون سرو تو شدم چوکمان
ز حسرت لب و دندان تو شدم چو خلال
به پرسش دل بیمار من خیال تو دوش
چو دید زار مرا خفته بر امید خیال
چو گفت هست دلت خوش، به زاریش گفتم
من از تو دور و دراین وقت خوشدلیست محال
کنون که لطف هوا اعتدال آن دارد
که ممکن است کز و جانور شود تمثال
تو جان جان منی در وفا روا نبود
که در غم تو رسد روز عمر من به زوال
ز بهر حفظ بقا چاره ای نمی دانم
اگر بماند هجران تو بدین منوال
که مدح خسرو پیوند عمرخویش کنم
که باد عمرش در خسروی هزاران سال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال
کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو همچون بهار در باغ، کجایی؟ ای قامت تو همچون سروهای بوستان عشق، کجایی؟
کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل
که باز بر گل خندان وزید باد شمال
هوش مصنوعی: کجایی ای گل شاد من، در این فصل جدید که دوباره باد شمال بر روی گل‌های خندان می‌وزد؟
ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص
نگر گه فاخته شد در چمن دگر قوال
هوش مصنوعی: ببین که سرو رفیع چگونه به خاطر نسیم به رقص درآمده است و گاهی صدای قناری در باغ بلند می‌شود.
کنون که ناله بلبل ز طرف گل برخاست
تنم ز درد فراق توشد زناله چو نال
هوش مصنوعی: حالا که صدای ناله بلبل از میان گل‌ها بلند شده، وجودم پر از درد جدایی توست و همچون بلبل در حال ناله‌ام.
بیاو جان ز تن من ببر که جانت فدا
بیا و خون دل من بخور که خونت حلال
هوش مصنوعی: بیا و جان من را از تنم بگیر، زیرا جان تو برای من عزیز است. بیایید و غم‌های من را بپذیر، چرا که من به خاطر تو حاضرم هر چیزی را تحمل کنم.
ز جان ملول نگردد مگر که بی رخ تو
به جان تو که دلم بی رخت گرفته ملال
هوش مصنوعی: تنها زمانی جانم بی‌حوصله می‌شود که صورت تو از نظر دور باشد، چرا که دلم بدون حضور تو به شدت ناراحت و دلگیر است.
ز فرقت قد چون سرو تو شدم چوکمان
ز حسرت لب و دندان تو شدم چو خلال
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از تو، مانند عمود باریک و کشیده شدم و از حسرت لب‌ها و دندان‌های تو، مانند خلال دندان به تکه‌های کوچک تقسیم گفتم.
به پرسش دل بیمار من خیال تو دوش
چو دید زار مرا خفته بر امید خیال
هوش مصنوعی: دل بیمار من از تو سوال کرد و وقتی که تو را در خواب دید، بر امید خیال تو آرام گرفت.
چو گفت هست دلت خوش، به زاریش گفتم
من از تو دور و دراین وقت خوشدلیست محال
هوش مصنوعی: وقتی که گفتی دلت خوش است، به حالت ناامیدی گفتم که نمی‌توانم از تو دور باشم و در این لحظه‌ی خوشحالی، امکان ندارد که دل خوشی داشته باشم.
کنون که لطف هوا اعتدال آن دارد
که ممکن است کز و جانور شود تمثال
هوش مصنوعی: هم‌اکنون که لطافت و تعادل هوا به گونه‌ای است که ممکن است جان و موجودات زنده به زیبایی و شکوه درآیند.
تو جان جان منی در وفا روا نبود
که در غم تو رسد روز عمر من به زوال
هوش مصنوعی: تو برای من همانند جان هستی و به خاطر وفاداری، جایز نیست که غم تو باعث شود روزهای عمر من به پایان برسد.
ز بهر حفظ بقا چاره ای نمی دانم
اگر بماند هجران تو بدین منوال
هوش مصنوعی: برای حفظ بقا و زندگی، راهی جز دوری از تو نمی‌شناسم، و اگر این جدایی همچنان ادامه یابد، اوضاع به همین منوال خواهد بود.
که مدح خسرو پیوند عمرخویش کنم
که باد عمرش در خسروی هزاران سال
هوش مصنوعی: می‌خواهم زندگی خود را در ستایش و تمجید از خسرو بگذرانم، زیرا عمر او در دوران سلطنتش به هزاران سال می‌ماند.