گنجور

شمارهٔ ۲۹

به فال فرخ و روز خجسته سوی عراق
رسید موکب میمون صاحب آفاق
خدایگان وزیران بهاء ملت و دین
پناه و ملجاء اهل جهان علی الاطلاق
محمدبن محمد که صد قران جدانش
بدند صاحب و صاحبقران به استحقاق
هزار قرن دگر تا قیامت از نسبش
مرور دهر شرف بر شرف کند الحاق
امید صاحب دیوان ونور چشم جهان
که شد شهان را نور حدایق احداق
قضا مثالی کز دست و کلک او آمد
قدر خریطه کش روزنامه ارزاق
حیات بخشی کز جود او پر است چنین
ز چنگ واقعه نص خشیته الاملاق
به گاه لطف دمش چیست واهب الارواح
به وقت قهر کفش کیست خاضع الاعناق
کمال حلمش با باد ضم کند آرام
زلال لطفش از آتش جدا کند احراق
زهآب حیوان باکین اونماید زهر
لعاب افعی با مهر او شود تریاق
دگر نفس نزند بلبل از هوای چمن
اگر کند ز گلستان خلقش استنشاق
نفوس عاقله از علم مستفیذ شوند
اگر رود ز ضمیر منیرش استنطاق
زهی ز خاک درت آب چشمه خورشید
خهی غبار درت کحل مردم آماق
نئی فرشته و داری فرشته وش سیرت
نئی پیمبر و داری پیمبری اخلاق
اگر ز لطف نهی پای بر رواق فلک
فلک ز در کواکب تهی کند اطباق
وگر ز قهر زنی دست درعنان سپهر
نخست پیکر جوزا شود گسسته نطاق
وگر ز کین تو خون عدو به جوش آمد
به انتقال شود در دلش مواد خناق
وگر شود بدنش ممتلی زماده حقد
روانش زود برآید ز تن به جای فواق
بود حسود و بداندیش تو دراین عالم
به اقتضای کلام مهیمن خلاق
یکی اسیر به تفسیر ناله من وال
یکی ذلیل به تقدیر فاکه من واق
اگر شکوه تو بر کوه هیچ جلوه کند
ز هیبت تو درافتد به سجده حصن اشاق
نفاذ امر تو بس زود در عراق دهد
در اشتیاق و نظیرش به کمترینه وشاق
شدی به صوب خراسان ز دارملک پدر
گرفته خنگ تو بر ابلق جهان اسباق
پرید مرکب فتح تو در جهان چون مرغ
برآمدش ز دو پهلو دو پر به جای جناق
بدند پیش و پس خیل رایتت دو گروه
مخالفان به نفاق و موافقان به وفاق
به تیغ و کلک تو آن توامان ملک آمد
جزای اهل وفاق و سزای اهل نفاق
نهنگ تو ز سر یاغیان گرفت وطن
خدنگ تو ز دل دشمنان گرفت وثاق
اگر چه کار خطر بود بر تو نامد سخت
وگرچه دور سفر بود بر تو نامد شاق
گران نباشد شق القمر به دست نبی
دراز نبود راه فلک به پای براق
درست باز رسیدی به عزم و رای درست
شکسته گردن هر عاصی و دل هر عاق
خدای هر دو جهان را هزار شکر و سپاس
که آمدی بسلامت چو مه برون ز محاق
برآمدی ز خراسان چو آفتاب از شرق
عراق شد ز قدومت بسیط براشراق
بزرگوارا تا زان جناب گشتم دور
کش از سماک ستانست وز سپهر رواق
چو حال خویش پراکنده خورده ام روزی
اگر چه هستم مجموع با زر آفاق
چگونه دل متفرق نباشدم زعنا
چو رزق من متفرق همی دهد رزاق
ز پارس نان ز سپاهانم آب و ز تو کفاف
منم ز روی پراکندگی به عالم طاق
بریدم از زن ناسازگار زال جهان
بلی نشور بود مرد را به مهر طلاق
به پشت پای قناعت به چشم باز زدم
به روی او همه لذات او به عرض صداق
حدیث زهد و قناعت ز من نیاید خوش
غزلسرای به آید ز زاهد زراق
چو بسته کرد سپاهان بدان نگارینم
که شد دریده ازو پرده بسی عشاق
حدیث صبر که بد جفت و همنشین دلم
به عشق جفته ابروش بر نهاد به طاق
کجا شود به نصیحت دل مخالف راست
چگونه زو طلبم مرهمی ز راه وفاق
به بند مهر دلم بسته شد به صد قلاب
به دام عشق در آویختم به صد معلاق
چو مرغ اگر چه گرفتار دام مهر شدم
به سوی حضرت تو می پرد دل مشتاق
به بوی مجلس تو جان باربد مرغی ست
که بی نوای چکاوک زند ز عشق عراق
طرب گزین که به مدح تو بلبل نطقم
عراق را ز نوا کرد خوشتر از عشاق
چنان به مدح تو شیرین شده ست کام دلم
که آب حیوان خوش می نیایدم به مذاق
ز من گسسته مگردان کرامت کرمت
که پارسال چنین رفت وعده و میثاق
به سنت پدر سعد بخت و جد سعید
مرا بپرور در ظل رایت اشفاق
ز نظم خویش یکی بیت کرده ام تضمین
گرفته مصرع اول سبق ز راه سباق
به چشم رحم نگر بر من سپیده موان
ز روی رافت بین در من کشیده فراق
دراین سیاقت کز روح دلپذیر تر است
حیات نوح گرم باشد و کنم انفاق
شهاب بایدم اقلام و ظلمت شب هجر
نجوم شایدم اقلام ونه سپهر اوراق
همیشه تا به فصاحت سمر بود ابعد
همیشه تابه ملاحت خبر بود املاق
مدام باده ستان از سهی قد خلخ
همیشه بوسه ربای از شکر لب قبچاق
بده به سر غمش کام یار و یاری ایل
ببر به قاقمشی نسل یاغی وایغاق
نشاط تو همه با شرب و نوش و شاهد و شمع
سرور تو همه با ساقیان سیمین ساق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فال فرخ و روز خجسته سوی عراق
رسید موکب میمون صاحب آفاق
هوش مصنوعی: موکب خوشبخت و خوشحال به سمت عراق در روزی خوش و با فال نیک رسید.
خدایگان وزیران بهاء ملت و دین
پناه و ملجاء اهل جهان علی الاطلاق
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و مقام شامخ وزیران، فخر و سربلندی ملت و دین، پناهنگار و پناهگاه مردم در سراسر جهان است.
محمدبن محمد که صد قران جدانش
بدند صاحب و صاحبقران به استحقاق
هوش مصنوعی: محمدبن محمد که صد قرآن جدانش بدند صاحب و صاحبقران به استحقاق به معنای آن است که شخصیتی با نام محمد بن محمد به حدی شایسته است که اگر صد قرآن هم به او داده شود، همچنان از نظر صلاحیت و استعداد برتر از دیگران خواهد بود. در واقع، این جمله به یک فرد مهم و برجسته اشاره دارد که به خاطر ویژگی‌های خاصش، سزاوار مقام و اعتبار بالایی است.
هزار قرن دگر تا قیامت از نسبش
مرور دهر شرف بر شرف کند الحاق
هوش مصنوعی: تا هزاران سال پس از این، حتی تا پایان دنیا، نسبت او به نسل‌هایش به گونه‌ای پیوسته به بزرگی و شرافت افزوده می‌شود.
امید صاحب دیوان ونور چشم جهان
که شد شهان را نور حدایق احداق
هوش مصنوعی: امید و بزرگی کسی که به دیوان و کتاب‌های عظیم خود شناخته می‌شود و روشنایی چشمان جهان است، باعث روشنی و درخشش دل‌های شاهان و مقام‌ها می‌شود.
قضا مثالی کز دست و کلک او آمد
قدر خریطه کش روزنامه ارزاق
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت مانند مثالی است که از زیر دست و هنر او بیرون آمده، مثل اینکه روزنامه‌ای بسته‌بندی شده که در آن مواد غذایی یا مایحتاج زندگی را آورده‌اند.
حیات بخشی کز جود او پر است چنین
ز چنگ واقعه نص خشیته الاملاق
هوش مصنوعی: زندگی‌ای که از بخشش او پر است، به گونه‌ای است که غم و اندوه را از دل‌ها می‌زداید و انسان را از خطرات و موانع به دور می‌سازد.
به گاه لطف دمش چیست واهب الارواح
به وقت قهر کفش کیست خاضع الاعناق
هوش مصنوعی: در لحظات رحمت و لطف الهی، چه چیزی باعث بخشش زندگی‌ها می‌شود و در زمان خشم و قهر، چه کسی باعث فروتنی و تسلیم می‌گردد؟
کمال حلمش با باد ضم کند آرام
زلال لطفش از آتش جدا کند احراق
هوش مصنوعی: کمال صبر و بردباری او با مهربانی به آرامش می‌انجامد و لطف او از آتش بی‌رحمی دور نگه‌داشته می‌شود.
زهآب حیوان باکین اونماید زهر
لعاب افعی با مهر او شود تریاق
هوش مصنوعی: اگر آب حیوانات را بخورند، با آنکه زهر افعی در آن است، به وسیله مهر و محبت او تبدیل به درمانی برای زهر می‌شود.
دگر نفس نزند بلبل از هوای چمن
اگر کند ز گلستان خلقش استنشاق
هوش مصنوعی: اگر بلبل از هوای گلستان دیگر آواز نخواند، به خاطر این است که انسان‌ها عطر و بوی گل‌ها را استنشاق می‌کنند.
نفوس عاقله از علم مستفیذ شوند
اگر رود ز ضمیر منیرش استنطاق
هوش مصنوعی: افراد خردمند از دانش بهره‌مند می‌شوند، اگر به درون ذهن روشن خود نگاهی بیندازند و از آنچه در آن نهفته است، پرسش کنند.
زهی ز خاک درت آب چشمه خورشید
خهی غبار درت کحل مردم آماق
هوش مصنوعی: چقدر خوشبختی از خاک در تو سرچشمه می‌گیرد، مثل چشمه‌ای که نور خورشید را به خود جذب می‌کند. و گرد و غبار تو مانند سرمه‌ای است که به چشمان مردم زیبایی می‌بخشد.
نئی فرشته و داری فرشته وش سیرت
نئی پیمبر و داری پیمبری اخلاق
هوش مصنوعی: تو فرشته‌ای با چهره‌ای زیبا هستی، اما در نظرها همچون پیامبری با کردار خوب نیستی.
اگر ز لطف نهی پای بر رواق فلک
فلک ز در کواکب تهی کند اطباق
هوش مصنوعی: اگر از بزرگی و مهربانی خود قدم بر دایره آسمان بگذاری، آسمان از وجود ستاره‌ها خالی خواهد شد.
وگر ز قهر زنی دست درعنان سپهر
نخست پیکر جوزا شود گسسته نطاق
هوش مصنوعی: اگر از روی خشم دست خود را به سمت آسمان دراز کنی، در این صورت نخستین شکل که به هم می‌ریزد، شکل دوپیکر خواهد بود.
وگر ز کین تو خون عدو به جوش آمد
به انتقال شود در دلش مواد خناق
هوش مصنوعی: اگر از دشمنی تو، خشم و نفرت در وجود کسی بیدار شود، این احساس به دل او نیروی کینه خواهد بخشید.
وگر شود بدنش ممتلی زماده حقد
روانش زود برآید ز تن به جای فواق
هوش مصنوعی: اگر بدنش از خشم پر شود، احساسات منفی و کینه‌اش به سرعت از وجودش خارج می‌شود و به جای آنکه در زنجیر خشم بماند، آزاد می‌شود.
بود حسود و بداندیش تو دراین عالم
به اقتضای کلام مهیمن خلاق
هوش مصنوعی: در این دنیا، حسود و افرادی با اندیشه‌های منفی وجود دارند که به اقتضای کلام خداوند خالق، در حال زندگی و رفتار هستند.
یکی اسیر به تفسیر ناله من وال
یکی ذلیل به تقدیر فاکه من واق
هوش مصنوعی: در میان انسان‌ها، برخی در آرزوی پاسخ به درد و رنج من گرفتارند و برخی دیگر به ناچار در شرایطی که سرنوشت برایشان رقم زده است، تسلیم و ضعیف‌اند.
اگر شکوه تو بر کوه هیچ جلوه کند
ز هیبت تو درافتد به سجده حصن اشاق
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و شکوه تو بر کوه‌ها نمایان شود، آنقدر قدرت و هیبت تو زیاد است که حتی دژهای مستحکم نیز در برابر تو به خاک می‌افتند و به سجده در می‌آیند.
نفاذ امر تو بس زود در عراق دهد
در اشتیاق و نظیرش به کمترینه وشاق
هوش مصنوعی: فرمان تو به سرعت در عراق اجرا می‌شود، به گونه‌ای که اشتیاق و شوق آن به راحتی و در کمترین زمان به دست می‌آید.
شدی به صوب خراسان ز دارملک پدر
گرفته خنگ تو بر ابلق جهان اسباق
هوش مصنوعی: به خراسان رفتی و از دارالمک پدر خود فاصله گرفتی، در حالی که به سوی تغییراتی در زندگی‌ات پیش می‌روی که شبیه به سواری بر روی اسب‌های رنگی و زیباست.
پرید مرکب فتح تو در جهان چون مرغ
برآمدش ز دو پهلو دو پر به جای جناق
هوش مصنوعی: پیروزی تو در دنیا مانند پرواز مرغی است که از دو طرف بال می‌زند و به جای جناق، دیوانه‌وار در آسمان اوج می‌گیرد.
بدند پیش و پس خیل رایتت دو گروه
مخالفان به نفاق و موافقان به وفاق
هوش مصنوعی: در اینجا به دو گروه اشاره شده است: یک گروه که مخالف و دشمن هستند و گروهی دیگر که در حمایت و همکاری با یکدیگر قرار دارند. این دو گروه در زمان‌های مختلف و به‌طور مستمر درگیر تعاملات و تضادهایی هستند.
به تیغ و کلک تو آن توامان ملک آمد
جزای اهل وفاق و سزای اهل نفاق
هوش مصنوعی: با قدرت و نیرنگ تو، فرمانروایان به جزای کسانی که با هم یکدل بوده و علاقه دارند، و مجازات کسانی که نفاق و دو دلی دارند، می‌رسند.
نهنگ تو ز سر یاغیان گرفت وطن
خدنگ تو ز دل دشمنان گرفت وثاق
هوش مصنوعی: نهنگ تو از سر شورشیان سرزمین خود را گرفت و تیر تو از دل دشمنان به آغوش امنیت رسید.
اگر چه کار خطر بود بر تو نامد سخت
وگرچه دور سفر بود بر تو نامد شاق
هوش مصنوعی: اگرچه انجام این کار برای تو خطرناک بود، اما واقعاً با سختی زیادی هم همراه نبود و اگرچه سفر بسیار دور بود، اما برای تو دشوار نمی‌نمود.
گران نباشد شق القمر به دست نبی
دراز نبود راه فلک به پای براق
هوش مصنوعی: شکستن ماه به دست پیامبر کار دشواری نیست، چرا که سفر به آسمان برای براق آسان بود.
درست باز رسیدی به عزم و رای درست
شکسته گردن هر عاصی و دل هر عاق
هوش مصنوعی: به درستی به هدف و اراده‌ات رسیدی و باعث شدی که سر هر نافرمانی خم شود و دل هر عاقل تحت تاثیر قرار بگیرد.
خدای هر دو جهان را هزار شکر و سپاس
که آمدی بسلامت چو مه برون ز محاق
هوش مصنوعی: خدا را هزاران بار شکر و سپاس می‌گویم که تو با سلامتی مانند ماهی که از تاریکی بیرون می‌آید، ظهور کردی.
برآمدی ز خراسان چو آفتاب از شرق
عراق شد ز قدومت بسیط براشراق
هوش مصنوعی: وقتی تو از خراسان بیرون آمدی، مانند آفتابی که از شرق طلوع می‌کند، سرزمین عراق به خاطر وجود تو روشن شد و نورانی گردید.
بزرگوارا تا زان جناب گشتم دور
کش از سماک ستانست وز سپهر رواق
هوش مصنوعی: ای بزرگواری، هنگامی که از آن مقام دور شدم، از آسمان و ستاره‌ها بهره‌ام گرفته و راهی را آغاز کردم.
چو حال خویش پراکنده خورده ام روزی
اگر چه هستم مجموع با زر آفاق
هوش مصنوعی: من در حال و روز خودم به شدت درگیر و پراکنده‌ام، اما به رغم این که روزی درخشان و باارزشی داشتم، اکنون در یک مجموعه و دنیای وسیع زندگی می‌کنم.
چگونه دل متفرق نباشدم زعنا
چو رزق من متفرق همی دهد رزاق
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که دل من پراکنده باشد در حالی که روزی من نیز به شکل پراکنده فراهم می‌شود؟
ز پارس نان ز سپاهانم آب و ز تو کفاف
منم ز روی پراکندگی به عالم طاق
هوش مصنوعی: من از پارس نان می‌خورم و از سپاهان آب می‌نوشم و از تو به اندازه نیازم بهره می‌برم؛ با این حال، به خاطر پراکندگی در جهان، به حالت تنگدستی دچار شده‌ام.
بریدم از زن ناسازگار زال جهان
بلی نشور بود مرد را به مهر طلاق
هوش مصنوعی: از زنی که با من سازگاری نداشت، جدا شدم. واقعاً زندگی پر از زحمت و دشواری است و مرد را به عشق و علاقه به طلاق می‌کشاند.
به پشت پای قناعت به چشم باز زدم
به روی او همه لذات او به عرض صداق
هوش مصنوعی: با رضایت به زندگی ساده و قناعت، با نگاهی عمیق به او، تمام لذت‌هایش را به عنوان مهر و محبت به او ارایه کردم.
حدیث زهد و قناعت ز من نیاید خوش
غزلسرای به آید ز زاهد زراق
هوش مصنوعی: من از سخن گفتن درباره زهد و قناعت عاجز هستم، زیرا شاعران کار خود را از احوال زاهدان می‌سازند.
چو بسته کرد سپاهان بدان نگارینم
که شد دریده ازو پرده بسی عشاق
هوش مصنوعی: وقتی لشگریان به سوی محبوب دل‌انگیز من حرکت کردند، دیدم که بسیاری از عاشقان به خاطر او دلبسته و ناامید شده‌اند.
حدیث صبر که بد جفت و همنشین دلم
به عشق جفته ابروش بر نهاد به طاق
هوش مصنوعی: قصه صبر را که با دل دلم همراه و هم‌نشین است، در عشق، ابروی تو را بر سردر قلبم گذاشته‌اند.
کجا شود به نصیحت دل مخالف راست
چگونه زو طلبم مرهمی ز راه وفاق
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم به دل مخالف نصیحت کنم؟ چگونه می‌توانم از او آرامش و دوستی بخواهم؟
به بند مهر دلم بسته شد به صد قلاب
به دام عشق در آویختم به صد معلاق
هوش مصنوعی: دل من به شدت تحت تاثیر عشق قرار گرفته و به وسیله‌ی جذابیت‌های آن به دام افتاده است. این عشق به قدری قوی است که مثل یک بند محکم، مرا به خود متصل کرده و نمی‌توانم از آن جدا شوم.
چو مرغ اگر چه گرفتار دام مهر شدم
به سوی حضرت تو می پرد دل مشتاق
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای که گرفتار دام عشق شده‌ام، اما با این حال دل شیدای من به سوی تو پرواز می‌کند.
به بوی مجلس تو جان باربد مرغی ست
که بی نوای چکاوک زند ز عشق عراق
هوش مصنوعی: به خاطر عطر و صفای مجلس تو، جان باربد همچون پرنده‌ای است که بدون صدای چکاوک، به عشق عراق آواز می‌خواند.
طرب گزین که به مدح تو بلبل نطقم
عراق را ز نوا کرد خوشتر از عشاق
هوش مصنوعی: شادباش را برگزین، زیرا بلبل در مدح تو، نغمه‌هایش را زیباتر از عطر عشق‌ها به گوش عراق می‌رساند.
چنان به مدح تو شیرین شده ست کام دلم
که آب حیوان خوش می نیایدم به مذاق
هوش مصنوعی: دل من آنقدر به ستایش تو خوش آمده که دیگر نوشیدنی‌های خوشمزه هم برایم لذت‌بخش نیستند.
ز من گسسته مگردان کرامت کرمت
که پارسال چنین رفت وعده و میثاق
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم بر من سخت مگیر و لطف خود را از من دریغ نکن، چون سال گذشته هم چنین وعده و قولی داده بودی.
به سنت پدر سعد بخت و جد سعید
مرا بپرور در ظل رایت اشفاق
هوش مصنوعی: به روش پدرم، سعادت و نیکبختی من را پرورش بده و در سایه حمایت‌های تو قرار بده.
ز نظم خویش یکی بیت کرده ام تضمین
گرفته مصرع اول سبق ز راه سباق
هوش مصنوعی: من یکی از اشعارم را تضمین کرده‌ام و به نوعی آن را به عنوان نمونه انتخاب کرده‌ام، مانند اینکه در مسابقه‌ای برای قهرمانی شرکت کرده‌ام.
به چشم رحم نگر بر من سپیده موان
ز روی رافت بین در من کشیده فراق
هوش مصنوعی: به چشمانت با محبت به من نگاه کن، ای سپیده، و از روی مهربانی ببین که فراق چقدر قلبم را پریشان کرده است.
دراین سیاقت کز روح دلپذیر تر است
حیات نوح گرم باشد و کنم انفاق
هوش مصنوعی: در این دنیا که از روح و دل خوشایندتر است، زندگی نوح پر از گرماست و من نیز باید بخشش و انفاق کنم.
شهاب بایدم اقلام و ظلمت شب هجر
نجوم شایدم اقلام ونه سپهر اوراق
هوش مصنوعی: من باید مانند شهابی در آسمان باشم و شب غم‌انگیز فراق را روشن کنم. شاید این نوشته‌ها مانند ستاره‌ها در آسمان باشند و من نیز همچون صفحه‌ای از آسمان بی‌نهایت.
همیشه تا به فصاحت سمر بود ابعد
همیشه تابه ملاحت خبر بود املاق
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که به زیبایی و فصاحت سخن گفته می‌شود، از دور و نزدیک می‌توان دریافت که پیام و خبر خاصی در آن نهفته است.
مدام باده ستان از سهی قد خلخ
همیشه بوسه ربای از شکر لب قبچاق
هوش مصنوعی: همیشه از ساقی با قدی بلند و خوش‌نما می‌نوشم و پیوسته بوسه می‌زنم بر لب‌های شیرین و دل‌انگیز.
بده به سر غمش کام یار و یاری ایل
ببر به قاقمشی نسل یاغی وایغاق
هوش مصنوعی: درد و غم را با خوشی و محبت فراموش کن و به سرزمین قاقمشی برو، جایی که نسل‌های شورشی و شجاع زندگی می‌کنند.
نشاط تو همه با شرب و نوش و شاهد و شمع
سرور تو همه با ساقیان سیمین ساق
هوش مصنوعی: شادی و سرور تو همه در می و مجلس شراب و در کنار محبوب و نور افشانی شمع است، و همواره همراه با ساقیانی با ساق‌های نقره‌ای است.