شمارهٔ ۲۷
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تابرون آرم ز چنگش
بوده تیره شبان دلگیراز آن روی
دلم بگرفت زلف تیره رنگش
به ناخن گررگ جانم زند دوست
ز دست او بنالم همچو چنگش
نه پای آنکه بگریزم زهجرش
نه روی آنکه بستیزم به جنگش
به صبر و سنگ دل بر جا توان داشت
دلم کو تا بماند صبر و سنگش
به هوش و هنگ مردم می توان بود
خنک آنکس که باشد هوش و هنگش
ز دل شد نام من آلوده ننگ
که نه دل باد و نه نام و نه ننگش
ز دست خویش بر دل بستمی سنگ
اگر دستم نبودی زیر سنگش
به شنگی می کند کفر آشکارا
مسلمانان فغان از طبع شنگش
نبخشد بوسی از بس تنگ چشمی
علی الله مردمان از چشم تنگش
ز ناز و صلح و جور و جنگمان کشت
که جانم برخی آن صلح و جنگش
اگر ننگ آردم از سست عهدی
ولی عهد چنان آرم به ننگش
چنان بخشی که سائل بی شتابان
به خود خواند سخای بی درنگش
چنان آئینه بد زنگ خورده
شه زنگی نسب بزدود زنگش
ز تاب نیلگون تیغش بسوزد
اگر بیند به نیل اندر نهنگش
بریزد شیر گردون ناب و چنگال
اگر در خواب بیند پالهنگش
وگر صیدی شود مجروح تیرش
نیارد گشت پیرامن پلنگش
تهمتن دل شهی کاندر صف رزم
نیارد در نظر پورپشنگش
اگر کوسی زند بر کاس گردون
زمانه بشنود بانگ غرنگش
رکابش صورت قطب است گردون
مه نو زین مجره شکل تنگش
بیارامد سپهر از سهم رمحش
بلرزد کوه از آسیب خدنگش
خدایاتا جهان باشد جهان دار
به فرمان از در چین وفرنگش
چنان دار از نظر باز سپیدش
که مهر و مه به رشک آید ز رنگش
زمانه پر شرنگ آمد مصون دار
مذاق طبع چون شهد از شرنگش
مسخر کن به تیغ و رمح هندی
ز حد روم تا اقصای زنگش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تابرون آرم ز چنگش
هوش مصنوعی: موهای مشکی و زیبا او دلم را دزدیده است، نمیدانم چه کار کنم تا از چنگال او نجات پیدا کنم.
بوده تیره شبان دلگیراز آن روی
دلم بگرفت زلف تیره رنگش
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، دلم به خاطر چهره زیبا و زلف تیره او غمگین است.
به ناخن گررگ جانم زند دوست
ز دست او بنالم همچو چنگش
هوش مصنوعی: اگر دوست با ناخن به جانم آسیب برساند، از دست او شکایت میکنم مانند چنگی که به صدا درمیآید.
نه پای آنکه بگریزم زهجرش
نه روی آنکه بستیزم به جنگش
هوش مصنوعی: نه میتوانم از درد جداییاش به دور شوم و فرار کنم، و نه میتوانم با او مقابله کنم و جنگ کنم.
به صبر و سنگ دل بر جا توان داشت
دلم کو تا بماند صبر و سنگش
هوش مصنوعی: با استقامت و صبوری میتوان به قلبی محکم و استوار دست یافت، اما دلم کجاست که این صبر و استقامت در آن باقی بماند؟
به هوش و هنگ مردم می توان بود
خنک آنکس که باشد هوش و هنگش
هوش مصنوعی: به هوشیاری و توجه مردم میتوان زندگی کرد، خنکی و آرامش از آن کسی است که درک و توجهش بالا باشد.
ز دل شد نام من آلوده ننگ
که نه دل باد و نه نام و نه ننگش
هوش مصنوعی: از دل من نامی باقی نمانده که آلوده به زشتی باشد، چون نه قلبی دارم و نه نامی که به آن افتخار کنم یا ننگی بر دوشم باشد.
ز دست خویش بر دل بستمی سنگ
اگر دستم نبودی زیر سنگش
هوش مصنوعی: اگر دستم زیر سنگ نبود، خودم سنگی را بر دلم میگذاشتم.
به شنگی می کند کفر آشکارا
مسلمانان فغان از طبع شنگش
هوش مصنوعی: شنگی با رفتار خود کفر را به وضوح نشان میدهد و مسلمانان به طرز ناخوشایندی از روحیه او شکایت دارند.
نبخشد بوسی از بس تنگ چشمی
علی الله مردمان از چشم تنگش
هوش مصنوعی: علی به خاطر نداشتن چشمپروری و تنگنظریاش، از دیگران به خوبی استقبال نمیکند و این رفتار باعث میشود که مردم از او دوری کنند.
ز ناز و صلح و جور و جنگمان کشت
که جانم برخی آن صلح و جنگش
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییها و مشکلاتی که داشتهایم، جان من درگیر احساساتی است که مربوط به آن صلح و درگیریهاست.
اگر ننگ آردم از سست عهدی
ولی عهد چنان آرم به ننگش
هوش مصنوعی: اگر از ناپایداری و بیوفایی ولیعهد شرمنده شوم، به گونهای او را شرمنده میکنم که این ننگ بر دوش او باقی بماند.
چنان بخشی که سائل بی شتابان
به خود خواند سخای بی درنگش
هوش مصنوعی: به قدری سخاوتش بالا بود که حتی درخواستکننده هم بدون عجله و آرامش به او مراجعه میکرد.
چنان آئینه بد زنگ خورده
شه زنگی نسب بزدود زنگش
هوش مصنوعی: آئینهای که بد رنگ و کدر شده، در زیباییاش فقط اثر زنگار باقی مانده است و به همین خاطر نمیتواند جلوهگر خوبی باشد. این به نوعی به فردی اشاره دارد که با وجود نسب و گذشتهاش، در حال حاضر با مسائلی مواجه است که زیبایی و ارزش او را تحت تأثیر قرار داده است.
ز تاب نیلگون تیغش بسوزد
اگر بیند به نیل اندر نهنگش
هوش مصنوعی: اگر تیغ آبی رنگ او را ببیند، مانند نهنگ در نیل، میسوزد.
بریزد شیر گردون ناب و چنگال
اگر در خواب بیند پالهنگش
هوش مصنوعی: اگر کسی در خواب ببیند که در آسمان ستارهها میریزد و چنگالهایش در حال خواب است، نشانهای از قدرت و بزرگی او خواهد بود.
وگر صیدی شود مجروح تیرش
نیارد گشت پیرامن پلنگش
هوش مصنوعی: اگر صیدی به تیر آسیب ببیند، نمیتواند پلنگ را به دور خود بگرداند.
تهمتن دل شهی کاندر صف رزم
نیارد در نظر پورپشنگش
هوش مصنوعی: تهمتن، دل شیر مردی است که در میدان نبرد، هیچگاه نمیتواند در نظر پسر پورپشنگش ضعف به نمایش بگذارد.
اگر کوسی زند بر کاس گردون
زمانه بشنود بانگ غرنگش
هوش مصنوعی: اگر صدای کوسی بر ظرف بزرگ آسمان بپیچد، زمانه به طور قطع صدای آن را خواهد شنید.
رکابش صورت قطب است گردون
مه نو زین مجره شکل تنگش
هوش مصنوعی: پای او مانند قطب آسمان است و ماه نو از این مسیر شکل تنگی به خود میگیرد.
بیارامد سپهر از سهم رمحش
بلرزد کوه از آسیب خدنگش
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نیرومندی تیر او آرام میگیرد و کوهها از شدت ضربهی تیرش به لرزه در میآیند.
خدایاتا جهان باشد جهان دار
به فرمان از در چین وفرنگش
هوش مصنوعی: ای خدا! آیا جهانی باشد که جهانی را به فرمان خود در دستان چین و فرنگ بیفتد؟
چنان دار از نظر باز سپیدش
که مهر و مه به رشک آید ز رنگش
هوش مصنوعی: به گونهای او را در نظر بگیر که رنگش بهقدری زیباست که خورشید و ماه از دیدن آن به حسادت میافتند.
زمانه پر شرنگ آمد مصون دار
مذاق طبع چون شهد از شرنگش
هوش مصنوعی: دنیا پر از تلخیها و دردهاست؛ بنابراین باید مزه مزه کردن زندگی را همچون شهد شیرین حفظ کنیم و از تلخیها دوری کنیم.
مسخر کن به تیغ و رمح هندی
ز حد روم تا اقصای زنگش
هوش مصنوعی: با شمشیر و نیزهی هندی، آنها را از سرزمین روم تا دورترین نقاط سرزمین زنگها، به تمسخر بگیر.