شمارهٔ ۱۹
نه چرخم میدهد کام و نه اختر
نه دل میگرددم رام و نه دلبر
نه بختم میکند یاری نه یاران
نه یارم میکند یاری نه یاور
مرا خود داغ غربت بود در دل
کنونم درد تنهائیست درخَور
ز من بگسست یار و سایهام نیز
ز من هم بگذرد زین راه منگر
کجا همراه گردد سایه با من
چو روز من بود با شب برابر
چنان گم گشتم اندر کوه و هامون
که تقدیرم نیارد راه با سر
چو دریائیست ژرف این سهمگین کوه
نه ساحل دیده کس او را نه معبر
در او کشتی خیام و پشتهها موج
خس و خاشاک او اشجار بی مر
نهالش دیده را مسمار و مثقب
نباتش پای را پیکان و خنجر
ز خار پشتههای کوهسارش
ددان را جمله تن پر زخم و نشتر
شیاطین را نشیبش بگسلد پی
ملایک را نهیبش بفکند پر
ز بس شیب و فراز و غور نجدش
صبا گردد در او گمراه و مضطر
اجل در قصد جان ساکنانش
ز بی راهی شود محتاج رهبر
در او صیاد را نه چشم و نه دست
شکاری ایمن از سر فارغ از شر
نگیرد یوز و باز آهو و تیهو
ز ابر تیره و تندی تندر
شب آدینه را از روز شنبه
ندانم بالله ار داریم باور
چو صبح از شام و روز از شب ندانم
نتانم برد تاریخش به دفتر
صفر را میندانم از محرم
کرا پرسم ز ترسا یا ز کافر
همه کُه پر ز اطلال و هیاکل
نه قسیس و نه رهبانش مجاور
همه ره پر محاریب و تماثیل
ز اشکال و صلیب و سنگ مرمر
به هر عمری در او عوری دو بینم
ز بی برگی نه بر فرق و نه در بر
یکی در کشتهای پی در پی گاو
یکی بر پشتهای سر بر سر خر
نه دارم رای حرب و روی کوشش
نه دارم رسم جنگ و ساز لشکر
به پا مردی زور و زر توان بود
که در غربت کند عشرت توانگر
نبودم مرد غربت با چنین روز
ندارم برگ عشرت با چنین زر
چرا برکاشتم رخ زان سمنروی
چرا برداشتم دل زان سمنبر
کجا سوی من آرد پیک او راه
که در وی گم کند پی پیک صرصر
کرا جویم که احوالم بدو گوی
کرا گویم که پیغامم بدو بر
به نزد من که آرد نامهٔ دوست
که بر اوجش نمیپرد کبوتر
ز گریه خاک را چندان نیابم
که پاشم بر سواد نامه تر
وگرنه دل ز ضجرت برفشاندی
همه خاک دیار کرخ بر سر
به عینه چشمه قیر است گوئی
میان ابر تیره چشمه خَور
هوای قیرگون و نیلگون ابر
به سوگ خور سیه کردند معجر
که بیند کو نماید رخ به آفاق
که داند کو برآرد سر ز خاور
دلا مخروش بر نادیدن روز
که خواهی دید روزی فرخ اختر
اگر خورشید گردون نیست بر جای
به جایست آفتاب هفت کشور
جهانبان صاحب دیوان عالم
که صاحب طالع است از کلک و خنجر
به دست پر نوال بذل پیشه
به ذات بی همال فضل پرور
هزارش برمک و طائیست بنده
هزارش صاحب و صابیست چاکر
که صاحب حاجتان یابند ازو کام
که صاحب دولتان دارند ازو فر
بنات فکرش اعجاز معما
بنات بکرش آیات مفسر
اگر لطفش نپیوستی به اجسام
عَرَض پیوند بگسستی ز جوهر
وگر قهرش نگه کردی به ارواح
نماندی زیر گردون هیچ جانور
ز روی خاصیت با حرز نامش
شود ماهی در آتش چون سمندر
ز راه تربیت با عون حفظش
سمندر را کند قلزم شناور
ایا دارندهٔ ملک سلیمان
توئی دانندهٔ دین پیمبر
سخن بر تو کنم عرضه که هستی
سخنگوی و سخندان و سخنور
هنر بر تو کنم پیدا که گشتی
هنرمند و هنرجوی و هنر خر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه چرخم میدهد کام و نه اختر
نه دل میگرددم رام و نه دلبر
هوش مصنوعی: نه سرنوشت به من خوشی میدهد و نه ستارهها، نه قلبم آرامش دارد و نه محبوبی در کنارم هست.
نه بختم میکند یاری نه یاران
نه یارم میکند یاری نه یاور
هوش مصنوعی: نه شانس من یاری میکند، نه دوستانم، و نه کسی که به عنوان یارم شناخته میشود به من کمک میکند.
مرا خود داغ غربت بود در دل
کنونم درد تنهائیست درخَور
هوش مصنوعی: من خودم در دل داغ دوری و غربت را احساس میکردم، اما اکنون درد تنهایی برایم بیشتر از آن است.
ز من بگسست یار و سایهام نیز
ز من هم بگذرد زین راه منگر
هوش مصنوعی: دوست من از من جدا شد و حتی سایهام هم دیگر از کنارم نمیگذرد. بنابراین بر این مسیر که میروم، هرگز نگاهی نکن.
کجا همراه گردد سایه با من
چو روز من بود با شب برابر
هوش مصنوعی: سایهام چگونه میتواند همراهم باشد وقتی روز من با شب من یکی است؟
چنان گم گشتم اندر کوه و هامون
که تقدیرم نیارد راه با سر
هوش مصنوعی: به قدری در دل کوهها و دشتها گم شدم که سرنوشت من هم نمیتواند راهی برای هدایت من پیدا کند.
چو دریائیست ژرف این سهمگین کوه
نه ساحل دیده کس او را نه معبر
هوش مصنوعی: این کوه عمیق و ترسناک مانند دریایی بیپایان است. هیچ کس ساحلی برای دیدن آن ندارد و هیچ راهی به سمت آن پیدا نمیشود.
در او کشتی خیام و پشتهها موج
خس و خاشاک او اشجار بی مر
هوش مصنوعی: در درون او، کشتی خیام و انبوهی از امواج و زبالههای طبیعی وجود دارد که به مانند درختان بیپایان هستند.
نهالش دیده را مسمار و مثقب
نباتش پای را پیکان و خنجر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زحمات و مشکلاتی اشاره دارد که بر سر راه رشد و بالندگی یک درخت (نماد انسان یا روح) وجود دارد. "نهالش" نشاندهندهی جوانی و زحمات اولیه است که به دلیل موانع و دشواریها، نمیتواند به راحتی رشد کند. "مسمار" و "مثقب" به معنای سختیها و چالشهایی است که به آن فشار میآورد. "پای راپیکان و خنجر" اشاره به تلخی و دردهایی دارد که در زندگی ممکن است انسان را مورد ضربه قرار دهد، اما با وجود این مشکلات، تلاش برای رشد و ترقی ادامه دارد.
ز خار پشتههای کوهسارش
ددان را جمله تن پر زخم و نشتر
هوش مصنوعی: از خارها و سنگلاخهای کوههایش، همه دزدان زخم بر تن و آفتزده هستند.
شیاطین را نشیبش بگسلد پی
ملایک را نهیبش بفکند پر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که میتواند نیروهای منفی و شیطانی را شکست دهد و قدرت و اراده فرشتگان را به کار گیرد تا بر سختیها و موانع غلبه کند. این بیان نمادین است که نشاندهندهی تلاشی برای پیروزی بر شر و رسیدن به خیر و راستی است.
ز بس شیب و فراز و غور نجدش
صبا گردد در او گمراه و مضطر
هوش مصنوعی: به دلیل تغییرات پی در پی و ناگهانی در وضعیتی که در آن قرار دارد، نسیم صبحگاهی در آنجا سرگردان و نگران میشود.
اجل در قصد جان ساکنانش
ز بی راهی شود محتاج رهبر
هوش مصنوعی: مرگ برای گرفتن جان ساکنان، از بیراهی به راهنما نیاز پیدا میکند.
در او صیاد را نه چشم و نه دست
شکاری ایمن از سر فارغ از شر
هوش مصنوعی: در او، صیاد نه چشمی دارد و نه دستی که او را بگیرد، بنابراین از خطرات و مزاحمتها به دور است.
نگیرد یوز و باز آهو و تیهو
ز ابر تیره و تندی تندر
هوش مصنوعی: یوز و باز نمیتوانند آهو و تیهو را در زمان طوفان و تیرگی شکار کنند.
شب آدینه را از روز شنبه
ندانم بالله ار داریم باور
هوش مصنوعی: شب جمعه را به هیچ عنوان از روز شنبه نمیدانم، اگر هم داشته باشیم، برمن باور کن.
چو صبح از شام و روز از شب ندانم
نتانم برد تاریخش به دفتر
هوش مصنوعی: اگر روز و شب را از یکدیگر تشخیص ندهیم، نمیتوانم تاریخ آن را در دفتر بنویسم.
صفر را میندانم از محرم
کرا پرسم ز ترسا یا ز کافر
هوش مصنوعی: من نمیدانم صفر یعنی چه و نمیدانم از چه کسی باید بپرسم؛ آیا از یک مسیحی یا از یک کافر؟
همه کُه پر ز اطلال و هیاکل
نه قسیس و نه رهبانش مجاور
هوش مصنوعی: همه کسانی که در حال دقت به آثار و بناهای قدیمی هستند، نه روحانیون و نه زاهدان در کنار آنها وجود ندارند.
همه ره پر محاریب و تماثیل
ز اشکال و صلیب و سنگ مرمر
هوش مصنوعی: تمام مسیرها پر از مکانهای عبادت و نقشها و تصویرها است که از شکلها و صلیبها و سنگهای مرمر ساخته شدهاند.
به هر عمری در او عوری دو بینم
ز بی برگی نه بر فرق و نه در بر
هوش مصنوعی: در هر سنی که به او نگاه میکنم، نشانهای از نقصان و کمبود میبینم؛ نه بر روی سرش و نه در کنار او.
یکی در کشتهای پی در پی گاو
یکی بر پشتهای سر بر سر خر
هوش مصنوعی: یکی کشته میشود و پشت سرش عدهای دیگر نیز به همین سرنوشت دچار میشوند، و یکی دیگر در حالتی راحت بر روی بار خر نشسته است.
نه دارم رای حرب و روی کوشش
نه دارم رسم جنگ و ساز لشکر
هوش مصنوعی: من نه تدبیر جنگ و مبارزه را دارم، و نه روشی برای جنگ و آمادهسازی سپاه.
به پا مردی زور و زر توان بود
که در غربت کند عشرت توانگر
هوش مصنوعی: مردی قدرتمند و ثروتمند در دوری و بیگانگی، میتواند خوش بگذرانند و زندگی خوبی داشته باشد.
نبودم مرد غربت با چنین روز
ندارم برگ عشرت با چنین زر
هوش مصنوعی: من در این دیاری بیکس نیستم و با چنین روزگار تلخی، شادی و لذت را نمیشناسم.
چرا برکاشتم رخ زان سمنروی
چرا برداشتم دل زان سمنبر
هوش مصنوعی: چرا بر روی گل سمن خالی نازک چهرهام را گذاشتم و دل خود را از آن گل جدا کردم؟
کجا سوی من آرد پیک او راه
که در وی گم کند پی پیک صرصر
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که پیامی از جانب او برای من بیاورد، در حالی که او خود نتواند راهش را پیدا کند و در بیابان گردباد گم شود؟
کرا جویم که احوالم بدو گوی
کرا گویم که پیغامم بدو بر
هوش مصنوعی: باید بگردم و کسی را پیدا کنم تا حال و احوالم را برایش بگویم، و به او بگویم که پیامم را به کسی برساند.
به نزد من که آرد نامهٔ دوست
که بر اوجش نمیپرد کبوتر
هوش مصنوعی: به نزد من کسی میآید که نامه دوستش را آورده است، اما بر سر آن نامه کبوتر نمیپرد، یعنی خبری از شوق و سرور نیست.
ز گریه خاک را چندان نیابم
که پاشم بر سواد نامه تر
هوش مصنوعی: از شدت گریه و اندوه، آنقدر خاک و غبار از خودم نمیتوانم برافزارم که بخواهم بر روی نوشتههای تازهام بریزم.
وگرنه دل ز ضجرت برفشاندی
همه خاک دیار کرخ بر سر
هوش مصنوعی: اگر نبود دل از شدت اندوه و ناراحتی، تو تمامی خاک دیار کرخ را بر سر میپاشیدی.
به عینه چشمه قیر است گوئی
میان ابر تیره چشمه خَور
هوش مصنوعی: چشمهی قیر مانند است، گویی در میان ابرهای تیره، چشمهای از نور و روشنایی دارد.
هوای قیرگون و نیلگون ابر
به سوگ خور سیه کردند معجر
هوش مصنوعی: هوا به رنگ سیاه و آبی تیره درآمد و ابرها به خاطر غم از دست دادن خورشید، مانند چادر عزا، تیره و دلگیر شدند.
که بیند کو نماید رخ به آفاق
که داند کو برآرد سر ز خاور
هوش مصنوعی: کسی که چهرهاش در آفاق نمایان است و میتواند ببیند، میداند که چه کسی از سوی شرق سر برمیآورد.
دلا مخروش بر نادیدن روز
که خواهی دید روزی فرخ اختر
هوش مصنوعی: ای دل، غمگین نشو به خاطر ندیدن روزهای خوب، زیرا روزی خوش شگون را خواهی دید.
اگر خورشید گردون نیست بر جای
به جایست آفتاب هفت کشور
هوش مصنوعی: اگر خورشید در آسمان ثابت نیست، نور و گرمای آن در هفت کشور دیگر به روشنی و زیبایی وجود دارد.
جهانبان صاحب دیوان عالم
که صاحب طالع است از کلک و خنجر
هوش مصنوعی: شخصی که در دنیا مقام و منزلتی دارد و به نوعی از قدرت و علم بهرهمند است، مانند کسی است که با قلم و طناب زندگی را شکل میدهد و بر آن تسلط دارد.
به دست پر نوال بذل پیشه
به ذات بی همال فضل پرور
هوش مصنوعی: با دستان پربار خود، بخشش و مهربانی را به ذات بینظیر و فراوانی که فضل و نعمت را پرورش میدهد، نثار کن.
هزارش برمک و طائیست بنده
هزارش صاحب و صابیست چاکر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در فرمانروایی و مال و منالی که شخصی دارد، ارزش و مقام او به افرادی که در خدمتش هستند نیز وابسته است. به عبارتی، وقتی که کسی ثروت و قدرت زیادی دارد، باید توجه کند که کسانی که در اطراف او هستند و در خدمت او هستند، نیز تاثیر زیادی بر روی اعتبار و موقعیت او دارند.
که صاحب حاجتان یابند ازو کام
که صاحب دولتان دارند ازو فر
هوش مصنوعی: هر کس که خواستهای دارد، باید از صاحب قدرت و ثروت کمک بخواهد؛ زیرا کسانی که در زندگی به موفقیت و ثروت دست یافتهاند، از او بهرهمند شدهاند.
بنات فکرش اعجاز معما
بنات بکرش آیات مفسر
هوش مصنوعی: فکر او مانند معماهایی شگفتانگیز و دخترانش مانند نشانههای روشن و واضحی هستند که به تفسیر و توضیح میپردازند.
اگر لطفش نپیوستی به اجسام
عَرَض پیوند بگسستی ز جوهر
هوش مصنوعی: اگر محبت او را به اجسام برسانی، پیوند آنها از جوهر و ذاتشان گسسته میشود.
وگر قهرش نگه کردی به ارواح
نماندی زیر گردون هیچ جانور
هوش مصنوعی: اگر به غضب او توجه کنی، دیگر زیر آسمان هیچ موجود زندهای نخواهی ماند.
ز روی خاصیت با حرز نامش
شود ماهی در آتش چون سمندر
هوش مصنوعی: بر اساس ویژگیهای خاص خود، نام او برای کسی مانند سوختن در آتش برای ماهیگیران دشوار است، همانطور که سمندر در آتش زنده میماند.
ز راه تربیت با عون حفظش
سمندر را کند قلزم شناور
هوش مصنوعی: با راهنمایی و آموزش مناسب، میتوانیم موجودی مانند سمندر را به گونهای تربیت کنیم که در دریا به خوبی شنا کند.
ایا دارندهٔ ملک سلیمان
توئی دانندهٔ دین پیمبر
هوش مصنوعی: آیا تو کسی هستی که مانند سلیمان دارای قدرت و ثروت هستی و در عین حال، دانش و آگاهی از دین پیامبران را هم داری؟
سخن بر تو کنم عرضه که هستی
سخنگوی و سخندان و سخنور
هوش مصنوعی: میخواهم با تو صحبت کنم چون تو خود فردی هستی که خوب صحبت میکنی و سخنوری میدانی.
هنر بر تو کنم پیدا که گشتی
هنرمند و هنرجوی و هنر خر
هوش مصنوعی: من هنرمندی را بر تو آشکار میکنم که تو هم هنرمند شدهای و هم به دنبال یادگیری هنر هستی، اما ممکن است در پی هر چیزی باشد که به نوعی به هنر ارتباط دارد.