گنجور

شمارهٔ ۱۸

جهان مسخر حکم خدایگانی باد
هزار سالت درملک زندگانی باد
چو آسمانت بر اجرام کامکاری هست
چو اخترانت در ایام کامرانی باد
معین عدلت توفیق ایزدی آمد
مشیر رای تو تایید آسمانی باد
کفت که روز نوالش بهار احسانست
به زرفشانی چون صرصرخزانی باد
به مجلسی که دم عیسویت جان بخشد
دهان عقل پر از آب زندگانی باد
به روز شرب دمادم فنای عطشان را
ز کاسه سردشمنت دو ستکانی باد
در آن مضیق که دشمن کمان کینه کشد
صفیر عدل تو رهدار کاروانی باد
درآن سواد که صباغ رزم گردد اجل
زمین ز قبضه شمشیرت ارغوانی باد
بر آن عدو که زنی زاده ئیست تیغ ترا
طبیعت و نظر کوکب یمانی باد
چنانکه کعبه حق شد مقر امن و امان
همیشه رکن درت قبله امانی باد
زمانه را اثر عدل فتنه او بارت
وجوه عافیت آخر الزمانی باد
دوام خنده برق سنان و تیغ ترا
رخ حسود تو پیوسته زعفرانی باد
وگر شود ارنی گوی رویت مقصود
جواب او زخم چرخ لن ترانی باد
مخالف تو به هر کار کآورد رخ و روی
نتیجه عملش عجز و ناتوانی باد
همیشه کیوان ایوان کبریای ترا
در آرزوی و تمنای پاسبانی باد
زبان کوکب صدر ششم بقای ترا
به شام و صبح در اوراد حرز خوانی باد
به کینه قصد دل پهلوان پنجم چرخ
به سوی خطه خصمت به سرفشانی باد
خدیو کشور چارم نثار فرق ترا
مدام جوهری لعل های کانی باد
سماع خرگهی دلبر سیم پرده
همه مدایح شاهی و خسروانی باد
امور ملک دوم گرچه تیر دارد راست
همیشه کار قدش بردرت کمانی باد
سفیر خطه اول به موکب حشمت
یکی ز جمله پیکان رایگانی باد
جهان اگر چه ره شادی و گذار غم است
نصیب تو ز جهان جمله شادمانی باد
ادب نباشد در رسم و مذهب حکما
اگر بگویم عمر تو جاودانی باد
خدای عمر ترا آنچه زین جهان داده ست
زمان روزش صد سال آن جهانی باد
هزار سال بما ناد دولت تو جوان
چو پیر شد دگرش نوبت جوانی باد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.