گنجور

شمارهٔ ۱۶

به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد
نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
ترا ز نور جلالت نمی توانم دید
به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
بر آستان تو سرهاست پایمال فنا
به جز غبار بدین فرق پی سپر چه رسد
زرشک سرو قدت شاخ سدره ازره رفت
نگر که تا به قد سروغا تفرچه رسد
ببرد هندوی زلف تو جان و دین و دلم
جز این دگر ببرد زین سپس به هر چه رسد
شمار کردم از غمزه تو بر دل و من
هزار تیر رسیده ست تا دگر چه رسد
قیاس کردم واندر حضر زوصل توام
رسید حرمان تا بازم از سفر چه رسد
دهان تنگ تو یاقوت پاره ئیست لطیف
مفرح دل ما را از آن قدر چه رسد
هزار دلشده بیمار تنگ شکرتست
به عالمی دل بیمار را از آن شکر چه رسد
مرا ز پاسخ تلخت چو هیچ روزی نیست
از آن لبان شکر بار دلشکر چه رسد
دکان لعل تو کآنجاست شور و شیرینی
به جز نمک به من سوخته جگر چه رسد
زیان رسید تنم را ز ماهتاب رخت
به رشته قصب از تابش قمر چه رسد
من و کمر به امید میانت در بندیم
از آنچه نیست نصیب من و کمر چه رسد
میان تهی ست همه وعده تو چون کمرت
مرا از این دو به جز بوک یا مگر چه رسد
ز سحر چشم تو نالم سحرگهان هیهات
به سحر چشم تو از ناله سحر چه رسد
به خنده گوئی گه گه که بهتری مگری
به گوش جان من خسته زین بتر چه رسد
عذار و خط ترا از سرشک من چه زیان
به روی لاله و سنبل خود از مطر چه رسد
از آب چشم منت نرم می نگردددل
به سنگ خاره ز سیلاب خون اثر چه رسد
ز قصه های تو بیدادگر جهان پرشد
مگر به گوش جهاندار دادگر چه رسد
به سمع صاحب دیوان رسید شرح جفات
نظاره کن کت از آسیب این خطر چه رسد
خدایگان جهان آنکه حکم او برسید
به اوج سقف فلک تابه بحر و بر چه رسد
ز عدل و مغفرتش جان را امان آمد
ز سرد و گرم جهان تابه خشک و تر چه رسد
اگر نه لطفش فریاد روزگار رسید
به روزگار معاذالله از قدر چه رسد
جهانیان را با عدل او که باقی باد
ز اقتضای قضا و قدر ضرر چه رسد
وجود رزق جماد و نبات از انعامش
به خاصیت برسد تا به جانور چه رسد
ایا به قدر رسیده به عالمی که در او
قدر نمی رسد از عجز تا مگر چه رسد
در آن مکان نپرد مرغ و هم روح قدس
ز بس تحیر تا به عقل مختصر چه رسد
رسید صولت قهرش به جان حاسد ملک
به اهل بغی خود از دره عمر چه رسد
رسید حمله رایت به قلب حیلت خصم
به جان روبه ماده ز شیر نر چه رسد
به روی دولت روئین تن جفا پیشه
ز شست رستم دستان و زال زر چه رسد
اگر چه دشمن تو سرکش است و بیخ آور
ز خشم و قهر تو ناگه بدو نگر چه رسد
از آن دو خانه که دارد دو زاغ مارشکن
به چشم جانش جز مرغ چارپر چه رسد
درخت اگر چه مغیلان و خاردار بود
تو آن نگر که بدو زاره و تبر چه رسد
رسید لطف تو در نیکخواه نیک اندیش
بعکس آن به بداندیش بدگهر چه رسد
چو نکبت تو به اعدای بی هنر برسید
به ضد آن به احبای پرهنر چه رسد
رسید نکاتر طوفان خشمت اندر خصم
به مشرکان ز مناجات لاتذر چه رسد
به بوی نفع به غیر تو نظم من نرسید
برای سود زیثرب سوی هجر چه رسد
تو در خوری به دعاء و ثنای من بنده
مدیح خود نکنم تا به هر شرر چه رسد
به خشک مغزی و تر دامنی چگونه رسد
سلام خشک ز من تا به شعر تر چه رسد
نبوسد اهل خرد در صلیب و دیر و کشیش
مسیح راسروپا تا به سم خر چه رسد
در آن زمان که فریدون بر فرازد سر
ز زیب و فر به فراساب تا جور چه رسد
اگر نخواند وگر نشنود کسی این نظم
از آن خلل به چنین سلک پرده درچه رسد
زپرتو کف موسی و نغمه داوود
به چشم کور چه آید به گوش کر چه رسد
ز جد و بحث مرا بهره از جهان چه رسید
ز جد واب به مسیحای بی پدر چه رسد
به مصر درگه تو بنده را عزیزی نیست
بدان هوس که ز کنعانیان خبر چه رسد
رهی به کلبه احزان چو پیر کنعانیست
نظر به ره که زپیراهن پسر چه رسد
همیشه تا مثل است اینکه در سفر مشرک
بدم زدن نرسد تا به خواب و خور چه رسد
نصیب حاسد جاهت در آن جهان ز خدا
به جز سقر مرساد و به جز سقر چه رسد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد
نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای تو می‌کنیم و سجده بر می‌آوریم، تا ببینیم سرنوشت ما به کجا می‌رسد. قدم‌های تو آنچنان باارزش است که همه برای آن سر خم می‌کنند، تا به زروزر برسد.
ترا ز نور جلالت نمی توانم دید
به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم زیبایی و جلال تو را با چشم دل ببینم، پس چگونه می‌توانم آن را با چشم ظاهری مشاهده کنم؟
بر آستان تو سرهاست پایمال فنا
به جز غبار بدین فرق پی سپر چه رسد
هوش مصنوعی: در درگاه تو سرها به خاک افتاده است و فنا بر همه چیز چیره شده است. جز غبار که بر سرم نشسته، به چیز دیگری دسترسی ندارم.
زرشک سرو قدت شاخ سدره ازره رفت
نگر که تا به قد سروغا تفرچه رسد
هوش مصنوعی: شجره‌ای به زیبایی و استقامت سرو، از نظر فاصله دور می‌شود. توجه کن که چگونه قد سرو و استقامت او باعث می‌شود که دیگران نتوانند به او برسند.
ببرد هندوی زلف تو جان و دین و دلم
جز این دگر ببرد زین سپس به هر چه رسد
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری جذاب است که جان و ایمان و دل مرا می‌برد. دیگر هیچ چیز برای من مهم نیست و هر چیزی که بعدها پیش بیاید، اهمیتی نخواهد داشت.
شمار کردم از غمزه تو بر دل و من
هزار تیر رسیده ست تا دگر چه رسد
هوش مصنوعی: از طعنه‌ها و نگاه‌های تو، بر دل من هزار زخم و تیر نشسته است و دیگر نمی‌دانم چه بر سرم خواهد آمد.
قیاس کردم واندر حضر زوصل توام
رسید حرمان تا بازم از سفر چه رسد
هوش مصنوعی: من به خیال خودم به مقایسه پرداختم و در این حال متوجه شدم که به خاطر دوری از تو به شدت آسیب دیده‌ام، حالا چگونه می‌توانم از این سفر بازگردم؟
دهان تنگ تو یاقوت پاره ئیست لطیف
مفرح دل ما را از آن قدر چه رسد
هوش مصنوعی: دهان کوچک تو همچون جواهر با ارزشی است که دل‌های ما را شاداب می‌کند، اما قدر و ارزش آن به دل خوشی ما نمی‌رسد.
هزار دلشده بیمار تنگ شکرتست
به عالمی دل بیمار را از آن شکر چه رسد
هوش مصنوعی: بسیاری از دل‌ها به خاطر تنگنای عشق تو بیمار شده‌اند، اما به آن سوی عالم دل بیمار نمی‌تواند از شیرینی تو بهره‌مند شود.
مرا ز پاسخ تلخت چو هیچ روزی نیست
از آن لبان شکر بار دلشکر چه رسد
هوش مصنوعی: من از پاسخ تلخ‌ات ناامیدم؛ چون هیچ روزی از آن لب‌های شیرین، دل خوشی ندارم.
دکان لعل تو کآنجاست شور و شیرینی
به جز نمک به من سوخته جگر چه رسد
هوش مصنوعی: محل فروشندگی تو جایی است که جز شور و شیرینی، چیزی پیدا نمی‌شود. من که قلبم سوخته است، نمی‌توانم از نمک هم استفاده کنم.
زیان رسید تنم را ز ماهتاب رخت
به رشته قصب از تابش قمر چه رسد
هوش مصنوعی: تنم از نور ماه و زیبایی‌های آن آسیب دیده است، چه رسد به اینکه بخواهد به رنگین‌کمان و زیبایی بیش‌تری برسد.
من و کمر به امید میانت در بندیم
از آنچه نیست نصیب من و کمر چه رسد
هوش مصنوعی: من و تو به خاطر امیدی که به تو داریم در چنگال چیزی هستیم که هیچ بهره‌ای از آن نمی‌بریم. در واقع، نه من چیزی دارم و نه تو، پس چه چیزی را باید به دست آوریم؟
میان تهی ست همه وعده تو چون کمرت
مرا از این دو به جز بوک یا مگر چه رسد
هوش مصنوعی: وعده‌های تو خالی و بی‌معناست، مانند کمر تو که مرا از این دو قاتل (درد و رنج) دور نگه داشته است، یا شاید به جای این، به چه چیزی می‌توانم امید داشته باشم؟
ز سحر چشم تو نالم سحرگهان هیهات
به سحر چشم تو از ناله سحر چه رسد
هوش مصنوعی: من از زیبایی چشمانت در سحرگاه ناله می‌زنم، اما چه فایده که ناله‌هایم در مقابل سحر چشمان تو هیچ‌چیزی نیست.
به خنده گوئی گه گه که بهتری مگری
به گوش جان من خسته زین بتر چه رسد
هوش مصنوعی: به شوخی بگو، اما نه به طور مکرر، که بیش از آن برای من که خسته‌ام، قابل تحمل نیست.
عذار و خط ترا از سرشک من چه زیان
به روی لاله و سنبل خود از مطر چه رسد
هوش مصنوعی: زیبایی و چهره‌ات چه آسیبی به گل‌های لاله و سنبل می‌زند، وقتی که اشک‌های من بر صورتت می‌افتد.
از آب چشم منت نرم می نگردددل
به سنگ خاره ز سیلاب خون اثر چه رسد
هوش مصنوعی: چشمانش از گریه نرم و ملایم نگاه می‌کند، در حالی که دلش به خاطر ضربه‌های سخت و دردناک حالتی خسته و سنگین دارد. با این حال، خونریزی ناشی از درد و رنج او تأثیری ندارد.
ز قصه های تو بیدادگر جهان پرشد
مگر به گوش جهاندار دادگر چه رسد
هوش مصنوعی: دنیا از داستان‌های تو پر شده است، اما آیا صدای تو به گوش حاکم عادل رسیده است؟
به سمع صاحب دیوان رسید شرح جفات
نظاره کن کت از آسیب این خطر چه رسد
هوش مصنوعی: به گوش صاحب دیوان رسید که در مورد بی‌محلی و بی‌احترامی صحبت شده است. نگاه کن که چه آسیبی ممکن است از این خطر ناشی شود.
خدایگان جهان آنکه حکم او برسید
به اوج سقف فلک تابه بحر و بر چه رسد
هوش مصنوعی: خداوندی که در سراسر جهان فرمانروایی‌اش حاکم است، فرمانش به جایی می‌رسد که به بالاترین نقطه آسمان و به عمق دریاها می‌رسد.
ز عدل و مغفرتش جان را امان آمد
ز سرد و گرم جهان تابه خشک و تر چه رسد
هوش مصنوعی: با عدالت و بخشش او، جانم در امان است و از تندبادهای زندگی به دور هستم، چه رسد به اینکه به خشکی و رطوبت دچار شوم.
اگر نه لطفش فریاد روزگار رسید
به روزگار معاذالله از قدر چه رسد
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت او نبود، فریاد و ناله‌ی روزگار به کجا می‌رسید؟ معاذالله، از مقام و منزلت انسان چه تاثیری می‌توانست بگیرد؟
جهانیان را با عدل او که باقی باد
ز اقتضای قضا و قدر ضرر چه رسد
هوش مصنوعی: جهان با عدل و انصاف او باقی می‌ماند و از تأثیرات سرنوشت و قضا، ضرری به آن نمی‌رسد.
وجود رزق جماد و نبات از انعامش
به خاصیت برسد تا به جانور چه رسد
هوش مصنوعی: همه موجودات زنده و غیرزنده از نعمت‌های خداوند بهره‌مند می‌شوند و این نعمت‌ها به آن‌ها خاصیت و ویژگی می‌دهد. به طوری که این نعمت‌ها از گیاهان و جانداران نیز فراتر رفته و شامل آن‌ها می‌شود.
ایا به قدر رسیده به عالمی که در او
قدر نمی رسد از عجز تا مگر چه رسد
هوش مصنوعی: آیا به مقام و جایگاهی رسیده‌ای که در آن، هیچ ارزشی ندارد و از ناتوانی به‌دست نمی‌آید؟
در آن مکان نپرد مرغ و هم روح قدس
ز بس تحیر تا به عقل مختصر چه رسد
هوش مصنوعی: در آنجا نه پرنده‌ای پرواز می‌کند و نه روح قدس به سبب آن همه شگفتی، تا عقل جزئی بتواند به درک آن موفق شود.
رسید صولت قهرش به جان حاسد ملک
به اهل بغی خود از دره عمر چه رسد
هوش مصنوعی: قدرت و خشونت او به جان حسودان رسید و سرنوشت ظالمان را تحت تأثیر قرار داد؛ دیگر چه انتظاری می‌توان داشت از افرادی که در طول تاریخ در ظلم به دیگران فعال بوده‌اند؟
رسید حمله رایت به قلب حیلت خصم
به جان روبه ماده ز شیر نر چه رسد
هوش مصنوعی: حمله پرچم به قلب نقشه دشمن، چون جان مبارک به سرزمین شیر نر، چه رسد به روباه.
به روی دولت روئین تن جفا پیشه
ز شست رستم دستان و زال زر چه رسد
هوش مصنوعی: به روی موفقیت و خوشبختی، ظلم و ستم بر افرادی که همچون رستم و زال بزرگ و زرنگ هستند، چه معنایی دارد.
اگر چه دشمن تو سرکش است و بیخ آور
ز خشم و قهر تو ناگه بدو نگر چه رسد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دشمن تو ناچار و خشمگین است، هنگامی که به او نگاه کنی، چه به او خواهد رسید؟
از آن دو خانه که دارد دو زاغ مارشکن
به چشم جانش جز مرغ چارپر چه رسد
هوش مصنوعی: از دو خانه‌ای که در آن دو زاغ زندگی می‌کنند و به چشم جانش فقط یک پرنده‌ی بی‌خاصیت دیده می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟
درخت اگر چه مغیلان و خاردار بود
تو آن نگر که بدو زاره و تبر چه رسد
هوش مصنوعی: درخت هرچند که خاردار و دشوار باشد، تو ببین که چطور به او بهره می‌برند و چقدر به او کار می‌آید.
رسید لطف تو در نیکخواه نیک اندیش
بعکس آن به بداندیش بدگهر چه رسد
هوش مصنوعی: لطف و محبت تو به نیکوکاران و نیک‌اندیشان می‌رسد، در حالی که برای بداندیشان و بدخویان هیچ چیزی حاصل نمی‌شود.
چو نکبت تو به اعدای بی هنر برسید
به ضد آن به احبای پرهنر چه رسد
هوش مصنوعی: وقتی که بدی تو به افرادی بی‌هنر آسیب می‌زند، بایستی بدانید که اثر آن بر روی دوستان و کسانی که هنرمند و بااستعداد هستند، چگونه خواهد بود.
رسید نکاتر طوفان خشمت اندر خصم
به مشرکان ز مناجات لاتذر چه رسد
هوش مصنوعی: خشم تو به خصوص در برابر دشمنان، مانند طوفانی است که به آنها می‌رسد. هنگام نیایش، از خواستن و درخواست کردن دست نکش.
به بوی نفع به غیر تو نظم من نرسید
برای سود زیثرب سوی هجر چه رسد
هوش مصنوعی: نظم و شعر من تحت تأثیر بوی نفع و سود به مقصدی نرسید، حالا چطور می‌توانم در غم دوری تو به سودی برسم؟
تو در خوری به دعاء و ثنای من بنده
مدیح خود نکنم تا به هر شرر چه رسد
هوش مصنوعی: تو به دعای من و ستایش من نیازی نداری و من هم خودم را در ستایش تو محدود نمی‌کنم، چون می‌دانم که هر جا که برسم، سودی ندارد.
به خشک مغزی و تر دامنی چگونه رسد
سلام خشک ز من تا به شعر تر چه رسد
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است پیام بی‌روح و خشک من به کسی که احساسات لطیفی دارد برسد، در حالی که شعرهای زیبا و احساسی او به من نمی‌رسد؟
نبوسد اهل خرد در صلیب و دیر و کشیش
مسیح راسروپا تا به سم خر چه رسد
هوش مصنوعی: اهل علم و دانش به معبدها و مراسم مذهبی اهمیت نمی‌دهند و نمی‌توانند از طریق ظواهر دینی به حقیقت و معانی عمیق‌تر دست یابند؛ زیرا ارزش‌های واقعی فراتر از نمادها و مکان‌های مذهبی قرار دارد.
در آن زمان که فریدون بر فرازد سر
ز زیب و فر به فراساب تا جور چه رسد
هوش مصنوعی: در زمانی که فریدون به اوج قدرت و زیبایی خود رسید، می‌توان فهمید که دیگران چگونه به او حسادت می‌کردند.
اگر نخواند وگر نشنود کسی این نظم
از آن خلل به چنین سلک پرده درچه رسد
هوش مصنوعی: اگر کسی این شعر را نخواند و نشنید، چه اهمیتی دارد که این نقیصه در این نوع آثار وجود دارد؟
زپرتو کف موسی و نغمه داوود
به چشم کور چه آید به گوش کر چه رسد
هوش مصنوعی: از نور عصای موسی و ترانه‌های داوود، به چشم نابینا چه می‌رسد و به گوش ناشنوا چه فایده‌ای دارد؟
ز جد و بحث مرا بهره از جهان چه رسید
ز جد واب به مسیحای بی پدر چه رسد
هوش مصنوعی: از جدل و دعوا چه چیزی نصیب من شده است؟ از جدایی و فاصله با مسیحی که پدر ندارد، چه چیزی نصیب من خواهد شد؟
به مصر درگه تو بنده را عزیزی نیست
بدان هوس که ز کنعانیان خبر چه رسد
هوش مصنوعی: در مصر، جایی که تو حضور داری، من جایی برای احترام و محبت ندارم، چرا که آرزوی من به قدری بزرگ است که از فهم و احوال کنعانیان فراتر می‌رود.
رهی به کلبه احزان چو پیر کنعانیست
نظر به ره که زپیراهن پسر چه رسد
هوش مصنوعی: نگاه کن به کلبه‌ای که پر از غم و اندوه است، مانند پیرمردی که در انتظار فرزندش نشسته است. به راهی که در پیش است، توجه کن؛ آیا واقعاً انتظارش برای به دست آوردن چیزی که به پیراهن پسرش وابسته است، ارزش دارد؟
همیشه تا مثل است اینکه در سفر مشرک
بدم زدن نرسد تا به خواب و خور چه رسد
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که اگر کسی در سفر باشد و با مشکل یا چالشی مواجه شود، نباید انتظار داشته باشد که به راحتی به خواب و خوراک برسد. به عبارت دیگر، در شرایط سخت و دشوار، امکانات و آسایش‌های معمول به راحتی در دسترس نیستند.
نصیب حاسد جاهت در آن جهان ز خدا
به جز سقر مرساد و به جز سقر چه رسد
هوش مصنوعی: در آن دنیا، بهره‌ی حسادت ورزان از مقام تو جز عذاب و عزلت نیست و به جز عذاب چه چیز دیگری می‌تواند تقدیر آن‌ها باشد؟