گنجور

شمارهٔ ۱۵

دگر چه چاره کنم عشق باز لشکر کرد
به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد
قرار یافته کار مرا به هم بر زد
سکون گرفته دلم را دگر به هم برکرد
دگر بواسطه زلف عنبر افشانش
نسیم عشق دماغ مرا معطر کرد
به باد داد مرا آتش هوای کسی
که خاک پایش طعنه بر آب کوثر کرد
لطافت قد او سرو را به گل درماند
فروغ عارض او مهر و مه منور کرد
هزار نقص که بر سروبست لایق بست
هزار طعنه که بر ماه کرد در خور کرد
زهجر آینه روی او دم سردم
صفای آینه جان من مکدر کرد
ز خون دیده رخ خویش را نگار کند
هر آنکه نقش خیال رخش مصور کرد
ندب به هفده رسانید و جان گرو دارد
مرابه نقش دغا شهر بند ششدر کرد
به عشوه عشوه ز من عمر برد و طرفه تر آنک
دلم ز ساده دلی هر چه گفت باور کرد
شکایت از بت مه روی بیهده چکنم
که دل مرا زره افکند و دیده مضطر کرد
بریخت خون مرا دیدگان نه جانان ریخت
بکرد شیفته این دل مرا نه دلبر کرد
ز هر چه کرد دل من مرا ملامت خاست
ز آنکه محمدت شهریار صفدر کرد
شه زمین عضدالدین پناه دولت و دین
که کردگارش بر ملک و دین مظفر کرد
خدیو ملک سلیمان شه ستوده سیر
که از یسار چو کان خلق را توانگر کرد
سپه کشی که به یک حمله با سپاه عدو
همان کند که علی با سپاه خیبر کرد
ز تیغ اوست عجم را همان نمایش ها
که در دیار عرب ذوالفقار حیدر کرد
همای معدلتش سایه آنچنان افکند
که باز دایگی بچه کبوتر کرد
چنان زعدلش تارکتان حمایت یافت
که طبع مه را در کازرون رفوگر کرد
زهی سپهر جنابی که رکن صدر ترا
زمانه سجده گه بوسه گاه اختر کرد
به شهریاری تو چرخ و دهر پیمان بست
به کامکاری تو روزگار محضر کرد
برای پرورش بندگان خویش خدای
ترا گزید و خداوند بنده پرور کرد
جهان ز رای تو آئینه ای به آئین یافت
اگر چه آینه در ابتدا سکندر کرد
ز بهر بندگیت دهر در دیار خفا
به وقت مولد اطفال ماده را نر کرد
به خاصیت تف خشم تو نطفه نر را
عجب مدار که در صلب خصم دختر کرد
هر آنکه خاک درت توتیای دیده بساخت
سپهر کحلی بسترش فرش اغبر کرد
کسی که امر تو را همچو حکم شرع نداشت
قضای بد بدل طیلسانش معجر کرد
توئی که در همه کارت خدای نصرت داد
توئی که بر همه کامت فلک مخیر کرد
به کنج گیتی ویرانه هر کجا گنجی است
ز رشک بخشش دست تو خاک بر سر کرد
به هندویت ز حل فخر کرد از آن ایزد
بنام او فلک هفتمین مقرر کرد
هوای مهر ترا مشتری به جان بخرید
ز یمن بخت تواش نام سعداکبر کرد
مگر حمایل مریخ از ان زرافشانست
که از نهیب تو نقش و نگار خنجر کرد
گه طلوع درت را چو بوسه زد خورشید
سپهرش از پی آن نام شاه خاور کرد
نوای زهره ازان نام در زمانه گرفت
که خسروانی مدحت نوای مزمر کرد
صریر کلک عطارد همه مدایح تست
مگر دعای تو سر داستان دفتر کرد
قمر که شمع شبستان اول ایوان است
زلاف مشعله داریت رخ منور کرد
جهان پناها سطری ز حال من بشنو
که چرخ بر چه صفت نظم حالم ابتر کرد
چو عود خوش نفسم چون شکر زبان شیرین
زمانه زان زتف غم دلم چو مجمر کرد
فلک به جرم هنر ریزه ای که من دارم
مرا ز خواری با خاک ره برابر کرد
به یک نظر به عنایت عزیز گردانم
که آفتاب به تاثیر خاک را زر کرد
شکسته خاطر من پیش رای عالی تو
دو صد دقیقه دراین یک دو بیت مضمر کرد
حوالتم به زمانه مکن ز درگه خویش
که خود زمانه حوالتگه من این در کرد
مرا به سایه خود در پناه ده که خدای
نهال بخت ترا سبز و سایه پرورکرد
ز خاک پای تو بیزارم ار به مدت عمر
رهی به آب مدیح کسی زبان تر کرد
ولیک حرص ثنای تو در ادای سخن
به خاصیت همه موی مرا سخنور کرد
نخست زاده بحر ضمیرم این سخن است
که فرق نام همایونت غرق زیور کرد
مرا مدیح تو بود آرزوی دیرینه
تلطف توام این آرزو میسر کرد
ردیف شعر عنان گیر و تنگ میدانست
چنانکه توسن فکر مرا حرونتر کرد
همیشه تا مثل است اینکه چربدست قضا
به صبح و شام لباس جهان مشهر کرد
به صبح و شام نگهدار جانت آنکس باد
که شام عمر ترا وصل روز محشر کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر چه چاره کنم عشق باز لشکر کرد
به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد
هوش مصنوعی: عشق با شدت و قدرتی تمام دل مرا به تسخیر درآورده و اکنون نمی‌دانم چه راه‌حلی برای این وضعیت پیدا کنم.
قرار یافته کار مرا به هم بر زد
سکون گرفته دلم را دگر به هم برکرد
هوش مصنوعی: کار من به هم ریخته و آرامش دلم از بین رفته است، دیگر نمی‌توانم به سکون برسم.
دگر بواسطه زلف عنبر افشانش
نسیم عشق دماغ مرا معطر کرد
هوش مصنوعی: به خاطر زلف‌های خوش بوی او، نسیم عشق بوی دلپذیری به من می‌دهد.
به باد داد مرا آتش هوای کسی
که خاک پایش طعنه بر آب کوثر کرد
هوش مصنوعی: مرا به باد دادند، چون هوای کسی را داشتم که خاک پایش بر آب کوثر طعنه می‌زد.
لطافت قد او سرو را به گل درماند
فروغ عارض او مهر و مه منور کرد
هوش مصنوعی: قد نرم و لطیف او باعث می‌شود که گل‌ها در برابر آن احساس حقارت کنند و درخشش صورت او مانند خورشید و ماه، نورانی و دل‌انگیز است.
هزار نقص که بر سروبست لایق بست
هزار طعنه که بر ماه کرد در خور کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی با وجود هزاران عیب و نقصی که بر کسی وارد می‌شود، باز هم نمی‌توان او را از مقام و مرتبه‌اش پایین آورد و به او خرده گرفت. شایستگی و زیبایی کسی می‌تواند فراتر از انتقادها و طعنه‌ها باشد.
زهجر آینه روی او دم سردم
صفای آینه جان من مکدر کرد
هوش مصنوعی: از جدایی و فراغ چهره‌اش، روح و جانم تحت تأثیر قرار گرفته و سرد و بی‌روح شده است. زیبایی و روشنی آینه، دلم را تیره و ناراحت کرده است.
ز خون دیده رخ خویش را نگار کند
هر آنکه نقش خیال رخش مصور کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که تصویر زیبایی از عشق را در ذهن دارد، با اشک‌های خود چهره‌اش را زینت می‌بخشد.
ندب به هفده رسانید و جان گرو دارد
مرابه نقش دغا شهر بند ششدر کرد
هوش مصنوعی: او به هفده سالگی رسید و جانش در خطر است، چرا که در نقشه‌های نادرست و فریبنده، گرفتار شده است.
به عشوه عشوه ز من عمر برد و طرفه تر آنک
دلم ز ساده دلی هر چه گفت باور کرد
هوش مصنوعی: او با ناز و کرشمه عمرم را گرفت و جالب‌تر اینکه به خاطر سادگی‌ام هر چیزی که گفت را باور کردم.
شکایت از بت مه روی بیهده چکنم
که دل مرا زره افکند و دیده مضطر کرد
هوش مصنوعی: تأمل در مورد محبوبی که زیبایی او دل مرا جریحه‌دار کرده و چشمانم را پر از تأثر و ناامیدی ساخته، بی‌فایده است.
بریخت خون مرا دیدگان نه جانان ریخت
بکرد شیفته این دل مرا نه دلبر کرد
هوش مصنوعی: چشمان معشوق خونم را ریخت و دل مرا شیفته خود کرد، اما آنکه باید به دل من توجه می‌کرد، هیچ توجهی به من نداشت.
ز هر چه کرد دل من مرا ملامت خاست
ز آنکه محمدت شهریار صفدر کرد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر هر آنچه انجام داده‌ام مرا سرزنش کرده و این سرزنش ناشی از این است که محمد، پادشاه و قهرمان، کارهایی را انجام داده است.
شه زمین عضدالدین پناه دولت و دین
که کردگارش بر ملک و دین مظفر کرد
هوش مصنوعی: شاه زمین، عضدالدین، پناهگار دولت و دین است؛ خدایی که او را بر سرزمین و دین پیروز گردانیده است.
خدیو ملک سلیمان شه ستوده سیر
که از یسار چو کان خلق را توانگر کرد
هوش مصنوعی: سلطان سلیمان، شاهی بزرگ و ستوده است که مانند یک معدن غنی، از سمت چپ (یسار) برکات و نعمت‌ها را به مردم بخشید و آن‌ها را توانگر کرد.
سپه کشی که به یک حمله با سپاه عدو
همان کند که علی با سپاه خیبر کرد
هوش مصنوعی: سرداری که با یک حمله، دشمنانش را به همان形 که علی در نبرد خیبر کرد، شکست دهد.
ز تیغ اوست عجم را همان نمایش ها
که در دیار عرب ذوالفقار حیدر کرد
هوش مصنوعی: خون عرب‌ها به خاطر قدرت و شجاعت یک ایرانی خنثی شده است، همان‌گونه که در سرزمین عرب‌ها، ذوالفقار علی (ع) شکست‌ها را برای دشمنانش رقم زد.
همای معدلتش سایه آنچنان افکند
که باز دایگی بچه کبوتر کرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از تبار همای در مسیر خود چنان سایه‌ای افکنده که حتی برزک‌های نقش و نگار موجودات کوچک‌تر را تحت تأثیر قرار داده و به نرمی و لطافت دنیای آنان می‌زند.
چنان زعدلش تارکتان حمایت یافت
که طبع مه را در کازرون رفوگر کرد
هوش مصنوعی: به قدری از انصاف و عدالت او حمایت دریافت کردید که حتی استعداد و ذوق ماه را در کازرون متحول ساخت.
زهی سپهر جنابی که رکن صدر ترا
زمانه سجده گه بوسه گاه اختر کرد
هوش مصنوعی: چه آفرینش بزرگی که آسمان به خاطر جایگاه والای تو، زمین را به سجده درآورده و مانند بوسه بر پیشانی ستاره‌ها می‌نوازد.
به شهریاری تو چرخ و دهر پیمان بست
به کامکاری تو روزگار محضر کرد
هوش مصنوعی: چرخ (سرنوشت) و زمان برای تو پیمان بسته‌اند و روزگار برای خوشحالی تو آماده‌سازی کرده است.
برای پرورش بندگان خویش خدای
ترا گزید و خداوند بنده پرور کرد
هوش مصنوعی: خداوند تو را برگزید تا بندگان خود را پرورش دهی و خود نیز مربی بندگانش باشد.
جهان ز رای تو آئینه ای به آئین یافت
اگر چه آینه در ابتدا سکندر کرد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر اندیشه و نظر تو مانند آینه‌ای شده که بازتاب دهنده ویژگی‌های توست، هرچند در آغاز، این آینه به سکندر (اسکندر مقدونی) تشبیه شد.
ز بهر بندگیت دهر در دیار خفا
به وقت مولد اطفال ماده را نر کرد
هوش مصنوعی: برای خدمت به بندگانت، زمان تولد، در سرزمین پنهان، نر را به مواد پست تبدیل کرد.
به خاصیت تف خشم تو نطفه نر را
عجب مدار که در صلب خصم دختر کرد
هوش مصنوعی: عجیب نیست که در نتیجه خشم تو، نطفه‌ای از یک مرد به دنیا آمده که در واقع دختر دشمن توست.
هر آنکه خاک درت توتیای دیده بساخت
سپهر کحلی بسترش فرش اغبر کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که خاک در آستان تو را به چشم خود می‌بیند، آسمان تیره و تار را به فرش خاکی بدل می‌کند.
کسی که امر تو را همچو حکم شرع نداشت
قضای بد بدل طیلسانش معجر کرد
هوش مصنوعی: کسی که به خواسته و دستور تو احترام نگذارد و آن را جدی نگیرد، سرانجام با بی‌احترامی به تو دچار عواقب منفی خواهد شد و این بی‌احترامی مثل یک لباس زشت بر تنش خواهد نشست.
توئی که در همه کارت خدای نصرت داد
توئی که بر همه کامت فلک مخیر کرد
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که در تمامی کارهایت خدا به تو یاری داده و بر تمام خواسته‌هایت آسمان به تو اختیار داده است.
به کنج گیتی ویرانه هر کجا گنجی است
ز رشک بخشش دست تو خاک بر سر کرد
هوش مصنوعی: در هر نقطه از دنیا که ویرانی وجود داشته باشد، گنجی نهفته است که از حسرت بزرگواری و بخشش تو، بر سر خاک افتاده است.
به هندویت ز حل فخر کرد از آن ایزد
بنام او فلک هفتمین مقرر کرد
هوش مصنوعی: به خاطر افتخار و شرافتی که به هندویی تعلق دارد، خداوند آسمان هفتم را برای او مقدر کرده است.
هوای مهر ترا مشتری به جان بخرید
ز یمن بخت تواش نام سعداکبر کرد
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای دیگران ارزشمند و گرانبهاست، به گونه‌ای که برای رسیدن به آن، جان خود را فدای می‌کنند. خوش شانسی و بخت تو باعث شده که نامت در زمره افراد نیکوکار و خوشبخت قرار گیرد.
مگر حمایل مریخ از ان زرافشانست
که از نهیب تو نقش و نگار خنجر کرد
هوش مصنوعی: آیا حمایل سیاره مریخ به خاطر آن زرافشان است که از صدا و قدرت تو به تصویر و طرح خنجر تبدیل شده است؟
گه طلوع درت را چو بوسه زد خورشید
سپهرش از پی آن نام شاه خاور کرد
هوش مصنوعی: هرگاه خورشید صبحگاهی به درگاه تو نزدیک می‌شود و به تو بوسه می‌زند، به دنبال آن نام شاه شرق را بر زبان می‌آورد.
نوای زهره ازان نام در زمانه گرفت
که خسروانی مدحت نوای مزمر کرد
هوش مصنوعی: آواز خوش زهره (نغمه‌ای دلنشین) به خاطر این‌که مدح و ستایش خسروانی را به زبان آورد، در عالم معروف و شناخته شد.
صریر کلک عطارد همه مدایح تست
مگر دعای تو سر داستان دفتر کرد
هوش مصنوعی: تمام ابراز زیبایی و لطف زبان، تنها ستایش تو محسوب می‌شود، مگر اینکه دعای تو سرآغاز داستانی جدید باشد.
قمر که شمع شبستان اول ایوان است
زلاف مشعله داریت رخ منور کرد
هوش مصنوعی: ماه که روشنایی بخش شبستان و اولین ستون ایوان است، با سوز و شعله‌ی وجود تو، چهره‌ام را نورانی کرد.
جهان پناها سطری ز حال من بشنو
که چرخ بر چه صفت نظم حالم ابتر کرد
هوش مصنوعی: باری از زندگی‌ام را برایت بگویم؛ ببین که چطور اتفاقات دنیا بر حال و روز من تاثیر گذاشته و آن را نامنظم کرده است.
چو عود خوش نفسم چون شکر زبان شیرین
زمانه زان زتف غم دلم چو مجمر کرد
هوش مصنوعی: من مثل عود خوشبو هستم که روح را تازه می‌کند. زبانم شیرین و دلنشین است. اما در این دنیای پر از غم، دل من مانند مجمری سوخته است.
فلک به جرم هنر ریزه ای که من دارم
مرا ز خواری با خاک ره برابر کرد
هوش مصنوعی: به خاطر نبوغ و هنری که من دارم، آسمان باعث شد تا من را به اندازه خاک ذلیل کند.
به یک نظر به عنایت عزیز گردانم
که آفتاب به تاثیر خاک را زر کرد
هوش مصنوعی: با یک نگاه به محبت کسی گرانبها، مانند این است که نور خورشید تأثیری عمیق بر خاک دارد و آن را ارزشمند می‌سازد.
شکسته خاطر من پیش رای عالی تو
دو صد دقیقه دراین یک دو بیت مضمر کرد
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ام در برابر نظر بلند تو، در این دو بیت، به اندازه دویست دقیقه از درد و غم وجودم را پنهان کرده‌ام.
حوالتم به زمانه مکن ز درگه خویش
که خود زمانه حوالتگه من این در کرد
هوش مصنوعی: به زمانه اعتماد نکن و به یاد داشته باش که خودِ زمانه، محل تکیه‌گاه و حمایت من است.
مرا به سایه خود در پناه ده که خدای
نهال بخت ترا سبز و سایه پرورکرد
هوش مصنوعی: مرا در زیر سایه‌ات حمایت کن، زیرا خداوند به تو بهره‌ای از خوشبختی داده که همیشه سرزنده و سایه‌ساز باقی بمانی.
ز خاک پای تو بیزارم ار به مدت عمر
رهی به آب مدیح کسی زبان تر کرد
هوش مصنوعی: من از خاک پای تو متنفرم، حتی اگر در طول عمرم کسی به خاطر میزش زبانش را تر کند.
ولیک حرص ثنای تو در ادای سخن
به خاصیت همه موی مرا سخنور کرد
هوش مصنوعی: ولی عشق و علاقه‌ای که به ستایش تو دارم، همه جوانب وجودم را به سخن گفتن واداشته است.
نخست زاده بحر ضمیرم این سخن است
که فرق نام همایونت غرق زیور کرد
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که من از عمق وجود و احساساتم این سخن را بیان می‌کنم که چگونه نام با عظمت تو خود را به زیبایی تزئین کرده است.
مرا مدیح تو بود آرزوی دیرینه
تلطف توام این آرزو میسر کرد
هوش مصنوعی: ستایش تو آرزوی همیشگی من بوده است و مهربانی تو به من این امکان را داده که به این آرزو برسم.
ردیف شعر عنان گیر و تنگ میدانست
چنانکه توسن فکر مرا حرونتر کرد
هوش مصنوعی: شعر به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن فکر و اندیشه‌ی من به شدت درگیر و محدود شده است، به‌گونه‌ای که مانند اسب سرکش، مرا به چالش می‌کشد. این نشان‌دهنده‌ی تنگنا و سختی‌های ذهنی است که باعث می‌شود نتوانم به راحتی در مسیر خود پیش بروم.
همیشه تا مثل است اینکه چربدست قضا
به صبح و شام لباس جهان مشهر کرد
هوش مصنوعی: همیشه این‌گونه است که تقدیر و سرنوشت به راحتی در طول شبانه‌روز، واقعیت‌های زندگی را تغییر می‌دهد و ما را در وضعیت‌های مختلف قرار می‌دهد.
به صبح و شام نگهدار جانت آنکس باد
که شام عمر ترا وصل روز محشر کرد
هوش مصنوعی: در هر صبح و شام، از جانت مراقبت کن و بدان که آن کسی حفظت کند که در پایان عمرت، تو را به روز رستاخیز متصل خواهد کرد.