گنجور

شمارهٔ ۴۱

تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن
مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن
چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی
نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن
توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را
چنان کز رشته‌ای ممکن بود عقد گهر بستن
در آن معبر، که سائل راست دست از آستین بیرون
بود از بخل قارونی گره بر سیم و زر بستن
چه می‌نازی بر آن یاری که ننگین می‌کند نامت؟
ز نادانی بود، دل بر درخت بی‌ثمر بستن
زبان برهان قاطع گر نیارد در بر دشمن
چه دارد برتری از تیغ چوبین بر کمر بستن؟
مرا عار از لباس کهنه نبود، لیک گردون را
چه نذری باشد از این کهنه بر شاخ شجر بستن؟
زدل (صابر) نخواهد کرد بیرون مهر یاران را
کجا ز آیینه می‌آید بروی خلق در بستن؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن
مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن
هوش مصنوعی: اگر بر تو واجب است که برای کشتن من کمر ببندی، اما من نمی‌توانم از زیبایی چهره‌ات چشم بردارم.
چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی
نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن
هوش مصنوعی: چه بگویم که چهره زیبایت را تو خود می‌دانی و نیازی به توصیف من نیست، چون نمی‌توانم به خوبی زیبایی مداری را که دور قمر را زینت می‌دهد، وصف کنم.
توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را
چنان کز رشته‌ای ممکن بود عقد گهر بستن
هوش مصنوعی: با نیروی محبت می‌توانیم به هم پیوند بخوریم و دنیا را به گونه‌ای کنار هم بسازیم که از رشته‌ای، امکان به هم پیوستن جواهرات ایجاد شود.
در آن معبر، که سائل راست دست از آستین بیرون
بود از بخل قارونی گره بر سیم و زر بستن
هوش مصنوعی: در آن مسیر، وقتی که درخواست‌کننده دستش را از آستین خارج کرده بود، به خاطر بخل و طمع قارون، بر روی طلا و نقره گره‌ای زده بودند.
چه می‌نازی بر آن یاری که ننگین می‌کند نامت؟
ز نادانی بود، دل بر درخت بی‌ثمر بستن
هوش مصنوعی: چرا به آن یاری که باعث شرم‌زدگی نامت می‌شود، می‌نازی؟ این کار ناشی از نادانی است، زیرا به درختی بی‌ثمر دل بسته‌ای.
زبان برهان قاطع گر نیارد در بر دشمن
چه دارد برتری از تیغ چوبین بر کمر بستن؟
هوش مصنوعی: اگر زبان نتواند به‌طور قاطع در برابر دشمن صحبت کند، چه تفاوتی با بستن یک تیغ چوبی به کمر دارد؟
مرا عار از لباس کهنه نبود، لیک گردون را
چه نذری باشد از این کهنه بر شاخ شجر بستن؟
هوش مصنوعی: من از پوشیدن لباس کهنه شرمسار نیستم، اما آیا آسمان چه ارتباطی با این دارد که من این لباس کهنه را بر شاخه درختی بیفکنم؟
زدل (صابر) نخواهد کرد بیرون مهر یاران را
کجا ز آیینه می‌آید بروی خلق در بستن؟
هوش مصنوعی: دل صابر و شکیبایی نمی‌خواهد از عشق یاران راحت شود، زیرا مهر و محبت آن‌ها مانند تصویری است که از آیینه به چهره مردم می‌تابد.