گنجور

شمارهٔ ۳ - درد بی دوا

گفتم به یار غمزه چشم تو دلرباست
لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست
زلف تو عنبر است ز کوتش به ما رواست
ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست
عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست
یکدم ز دام عشق تو جانا رها شدم
بنگر چسان به درد و الم مبتلا شدم
از بهر تو ز قوم و ز خویشان جدا شدم
«تنها نه من به خال لبت مبتلا شدم »
«بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست»
از بهر تو مدام اسیرم به درد و غم
جور و جفا بس است رها کن مرا زغم
زلف سیاه تست چه پرپیچ و پر زخم
چشمت گر اندکی به سیاهی زند رقم
فیروزه را نظر چه کنی دیده را جلاست
تکذیب غیر، نقص کمالت نمی‌شود
ماه بلند همچو هلالت نمی‌شود
ابروی زرد نقص جمالت نمی‌شود
... الت نمی‌شود
سر سوره کلام خدا اکثرش طلاست
ترسم از آنکه مرگ هوای دلم کند
تب عارضم گرفته اجل غافلم کند
غسال شوید و بر دو در گلم کند
رفتم بر طبیب علاج دلم کند
آهی کشید و گفت که این درد بی دواست
چشم طمع بپوش تو ایدل از این جهان
پیمانه پر کنیم چه از پیر و از جوان
روزی به عزم سیر به صحرا شدم روان
صیاد می دوید و اجل از پیش دوان
گفتم مرو مرو که تو را مرگ در قفاست
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
گر زین میانه جام ببرم شاهدم خداست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم به یار غمزه چشم تو دلرباست
لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست
هوش مصنوعی: به محبوب گفتم که نگاه تو چقدر زیبا و دلرباست. لب‌های تو مانند شکر شیرین هستند و سخنان تو جان تازه‌ای به آدم می‌دهد.
زلف تو عنبر است ز کوتش به ما رواست
ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست
هوش مصنوعی: زلف تو بویی چون عطر عنبر دارد و تماشای آن برای ما جایز است. ای عزیز دل، محبت تو به جدایی تمایل دارد.
عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست
هوش مصنوعی: عمر ما قیمتی و ارزشمند است، اما چه فایده دارد که ماندگار نیست و به زودی پایان می‌پذیرد.
یکدم ز دام عشق تو جانا رها شدم
بنگر چسان به درد و الم مبتلا شدم
هوش مصنوعی: برای لحظه‌ای از دام عشق تو رهایی یافتم، اما به زودی می‌بینم که چقدر به درد و رنج دچار شده‌ام.
از بهر تو ز قوم و ز خویشان جدا شدم
«تنها نه من به خال لبت مبتلا شدم »
هوش مصنوعی: به خاطر تو از خانواده و آشنایان دور شدم، تنها نیستم؛ من به زیبایی لب‌های تو دلبسته شده‌ام.
«بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست»
هوش مصنوعی: هر کسی که به او نگاه کنی، با همین مشکل و رنج دست و پنجه نرم می‌کند.
از بهر تو مدام اسیرم به درد و غم
جور و جفا بس است رها کن مرا زغم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو همیشه در معرض درد و غم هستم، بس است! دیگر مرا از این رنج و اندوه آزاد کن.
زلف سیاه تست چه پرپیچ و پر زخم
چشمت گر اندکی به سیاهی زند رقم
هوش مصنوعی: موهای سیاه تو به قدری زیبا و پیچیده است که هر زخمی از نگاه تو، اگر کمی به سیاهی متمایل شود، تأثیری شگفت‌آور خواهد گذاشت.
فیروزه را نظر چه کنی دیده را جلاست
هوش مصنوعی: فیروزه زیباست، اما زیبایی واقعی در چشم بیننده است که به آن جلوه می‌بخشد.
تکذیب غیر، نقص کمالت نمی‌شود
ماه بلند همچو هلالت نمی‌شود
هوش مصنوعی: تکذیب دیگران لزوماً به معنای کاهش ارزش یا کمال خودت نیست، همان‌طور که ماه به شکل هلال نمی‌تواند به بلندی کامل خود برسد.
ابروی زرد نقص جمالت نمی‌شود
... الت نمی‌شود
هوش مصنوعی: ابروی زرد نمی‌تواند زیبایی تو را کم کند...
سر سوره کلام خدا اکثرش طلاست
هوش مصنوعی: سرآغاز کلام خدا اغلب با طلا زینت شده است.
ترسم از آنکه مرگ هوای دلم کند
تب عارضم گرفته اجل غافلم کند
هوش مصنوعی: می‌ترسم که مرگ بخواهد به دل من نزدیک شود و حالا که دچار شوق و اشتیاق شده‌ام، ناگهان دوران زندگی‌ام پایان یابد و بدون اینکه متوجه شوم، زندگی‌ام را به سرانجام برساند.
غسال شوید و بر دو در گلم کند
رفتم بر طبیب علاج دلم کند
هوش مصنوعی: شما به عنوان غسال، به کار شستشوی میت مشغولید و من به سوی پزشک رفتم تا درمانی برای درد دل من پیدا کند.
آهی کشید و گفت که این درد بی دواست
هوش مصنوعی: او آهی کشید و با ناامیدی گفت که این مشکل ناراحت کننده هیچ راه حلی ندارد.
چشم طمع بپوش تو ایدل از این جهان
پیمانه پر کنیم چه از پیر و از جوان
هوش مصنوعی: ای محبوب، از نگاه به دنیا و خواسته‌های آن چشم پوشید، چرا که ما در این زندگی فقط از فرصت‌ها بهره‌مند می‌شویم، چه از جانب پیران و چه از جوانان.
روزی به عزم سیر به صحرا شدم روان
صیاد می دوید و اجل از پیش دوان
هوش مصنوعی: یک روز تصمیم گرفتم به سوی بیابان بروم؛ در این حال، شکاری به دنبالم آمد و مرگ هم از جلو به سرعت می‌آمد.
گفتم مرو مرو که تو را مرگ در قفاست
هوش مصنوعی: به او گفتم نرو، چون مرگ تو در قفس است و نمی‌تواند آزادانه برود.
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
هوش مصنوعی: ای ساقی، برخیز و شراب را در پیاله بریز. با وجود اینکه دیگران به غم و اندوه من توجه نمی‌کنند، تو برای من آه و ناله کن.
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
هوش مصنوعی: ما را به خانواده ای با ویژگی های انسانی و بزرگوارانه اشاره کن و «حاجب» یعنی نگهبان، در پیشگاه باده ی وحدت (همبستگی و یکی شدن) ما را شستشو و پاکسازی کند.
گر زین میانه جام ببرم شاهدم خداست
هوش مصنوعی: اگر از این میان جامی را بردارم، شاهد من خداست.