گنجور

شمارهٔ ۲ - قصیده در مدح و میلاد ولی الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مگر نسیم به زلف تو شب مکان گیرد
که بامداد جهان را به مشک بان گیرد
ز قیرگون سر زلف تو یافت بس تو قیر
که قیروان سپهش تا به قیروان گیرد
اگر که ابرو، و مژگان به قوس بنمائی
زشست تیر نهد چله از کمان گیرد
گر ای جوان تو به زال زمان نمائی روی
جهان پیر زنو طالع جوان گیرد
تموز سد شدیدی است در بهار خزان
ولی ز جیش بهاری عنان خزان گیرد
تو آن ستوده بهاری که روز جلوه تو
خزان ز بیم پی صرصر وزان گیرد
مزین است و مرصع ز مقدم تو زمین
سبق ز نه طبق آسمان از آن گیرد
نه بلکه گوی زمین از شرافت قدمت
هزار نکته به رفتار آسمان گیرد
وجود نقطه موهوم و اصل جوهر فرد
بماست ثابت اگر مدعی نشان گیرد
لب تو جوهر فرد است و نقطه موهوم
تبسمت به یقین شبهه از میان گیرد
کمند زلف تو بر گردنی که شد محکم
گهیش ناله فشارد گهی فغان گیرد
هلال وار نمودند هر که راز انگشت
کنون ز حسن تو انگشت بر دهان گیرد
اگر تو سرو چمان جای در چمن گیری
چمن صفای جنان زآن قد چمان گیرد
به سیر لاله و گل هر کسی رود در باغ
به بازگشت گلی بهر ارمغان گیرد
تو آن گلی که چو در طرف باغ بخرامی
هزار خرمن گل باغ و باغبان گیرد
در آب دید مگر سرو عکس قامت تو
که جا همیشه لب آب و آبدان گیرد
به این عذار اگر در چمن کنی تو گذر
بنفشه از نگهت رنگ ارغوان گیرد
برای دیدن چشمان عافیت سوزت
عصا چو نرگس بیمار اقهوان گیرد
ز درد هجر تو جانا کسی امان یابد
که خط ایمنی از صاحب الزمان گیرد
ستوده قائم موعود و حجت یزدان
شهی که حجت طاعت ز انس و جان گیرد
شنیده ام که بگرداند آسیا از خون
به روز واقعه چون تیغ جان ستان گیرد
سری به تن نکند فخر یا تنی به سری
اگر نه رحم و مروت ورا عنان گیرد
به عرض و طول کمالش خرد رسد حاشا
کس آسمان را پهنا به ریسمان گیرد
به صدق یوسف با عزم موسوی خیزد
مسیح وار محمد صفت جهان گیرد
به کاه کوه گران سنگ بندد ار از عزم
زراه کاه سبک راه کهکشان گیرد
خدا یگانا ای آنکه طوق بندگیت
به گردن از سر و جان هر خدایگان گیرد
سری که بر در دارالامان نهاد تو را
ز حادثات زمان سرخط امان گیرد
دوال رخش تو را صد چو اردلان بندد
رکاب اسب تورا صد چو اردوان گیرد
نوشته اند دهد دین حق رواج علی(ع)
چو از جمال قدم پرده گمان گیرد
شهنشه دو سرا مظهر خدا حیدر
که شیر چرخ چو یک ران به زیر ران گیرد
کسی که خواست خدا را به چشم سر بیند
نشانه وانگه از آن دست بی نشان گیرد
زند به دامن دست خدای دست امید
که دست او بتوان دست ناتوان گیرد
دوباره گر، به زبان حرف کاف و نون آرد
جهان دیگر از آن صورت فکان گیرد
بهر دیار به دفع حسود بارد تیغ
بهر حصار به رفع عدو سنان گیرد
زمین و کوه و در و دشت و آن حصار و دیار
غریوالحذر و بانگ الامان گیرد
حکایتی ز سلیمان و میهمانی اوست
مباد نکته از این نکته نکته دان گیرد
هزار همچو سلیمان و ماهی و دد و دام
کف کریم تو هر روز میهمان گیرد
تو ای ظهور خدا آئینه ی خدای نمای
توئی که از تو جنین در مشیمه جان گیرد
مسلم است که ارکان آسمان این است
که روز بار تو را جا در آسمان گیرد
به داستان سخن از کیمیا و سیمرغ است
بداند آنکه ره و رسم باستان گیرد
به پای عز تو آن کیمیا شود پامال
به بام قدر تو سیمرغ آشیان گیرد
شبان کند به سگی گله را ز گرگ ایمن
وگرنه گرگ از او بره ناگهان گیرد
تو آن شهی که ز پاس تو گرگ گله فریب
به پاس این گله چون سگ پی شبان گیرد
کمند عزم تو هر چین و حلقه و چنبر
هزار قیصر و خاقان و رای و خان گیرد
سخن ز جزر و اصم رفت در طریق حساب
حساب از این سخنم هر حساب دان گیرد
قلم به دست تو مفتاح یا که مسمار است
که قفل مخزن جزر و اصم از آن گیرد
به کشوری که کند جیش قهر تو جنبش
تمام بوم و برش تیغ سرفشان گیرد
ار تو حکم کنی پشه ضعیفی را
ز پیل قوت و قدرت چو پیل بان گیرد
ایا ولی خدا مظهر جمال و جلال
که از وجود تو آمال عزوشان گیرد
منم که از مدد قلب پاک و سعی درست
معانی قلمم نکته بر بیان گیرد
سخن به مرتبه اکسیر اعظم است ولی
زبال را عدوی من قرین آن گیرد
مرا به شعر نخواهد شکست بی خردی
که نسخه ای ز فلان یا ز بهمدان گیرد
ولی ز فقر که پاینده باد دولت او
اگر بساط زمین جمله آب و نان گیرد
دهان نه ز آب شود تر نه معده سیر از نان
که خود قناعت من طبع را زمان گیرد
ولی به گاه سخن خصم را چنان گیرم
که شیر گرسنه نخجیر را چنان گیرد
ز گفت خویش نترسم، یزیدوار فلک
گر از شهاب به کف چوب خیزران گیرد
به طبع هر که خورد زعفران بخندد فاش
چه شد که عارض من گریه را امان گیرد
گر این خواص به زردی زعفران باشد
که زردی از رخ من وام زعفران گیرد
بیان مشک تهی عاقبت شود رسوا
کسی که خورده بر این گنج شایگان گیرد
به قدردان دهم این گنج شایگانی خویش
که قدر داند اگر زانکه رایگان گیرد
هماره تا به شب و روز نیمه شعبان
سخن بهای سرو شعر نرخ جان گیرد
حسود را ز ندامت لب و زبان سوزد
بخیل را ز خجالت دل و زبان گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر نسیم به زلف تو شب مکان گیرد
که بامداد جهان را به مشک بان گیرد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است نسیم شب را به زلف تو بیافکند، تا صبح گیتیش به عطر مشک آراسته شود؟
ز قیرگون سر زلف تو یافت بس تو قیر
که قیروان سپهش تا به قیروان گیرد
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت موهای معشوق اشاره دارد. شاعر می‌گوید که موهای او به قدری سیاه و درخشان است که می‌تواند رنگ قیر را به یاد آورد. این تصویرسازی نشان‌دهنده جذابیت و شگفتی عاشقانه‌ای است که باعث می‌شود هر کسی به این زیبایی توجه کند و به تحسین آن بپردازد.
اگر که ابرو، و مژگان به قوس بنمائی
زشست تیر نهد چله از کمان گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو ابرو و مژه‌هایت را به شکل قوس درآوری، تیر عشق از کمان دل می‌گذرد و به هدف می‌خورد.
گر ای جوان تو به زال زمان نمائی روی
جهان پیر زنو طالع جوان گیرد
هوش مصنوعی: اگر ای جوان، تو مانند زال در برابر زمان قرار بگیری، چهره‌ی جهان پیر را جوان‌تر خواهی دید و سرنوشت جوانی برای تو رقم خواهد خورد.
تموز سد شدیدی است در بهار خزان
ولی ز جیش بهاری عنان خزان گیرد
هوش مصنوعی: خورشید تابستان می‌تواند بهار را به دشواری‌هایی دچار کند، اما گرما و نشاط فصل بهار همچنان بر خزان غالب می‌شود و تأثیر مثبتی بر آن دارد.
تو آن ستوده بهاری که روز جلوه تو
خزان ز بیم پی صرصر وزان گیرد
هوش مصنوعی: تو آن بهاری هستی که در روزی که تو می‌درخشی، فصل خزان از ترس طوفان و بادهای تند تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
مزین است و مرصع ز مقدم تو زمین
سبق ز نه طبق آسمان از آن گیرد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر حضور تو زیبا و پرزرق و برق شده است و از آسمان، حرکت و سبقت می‌گیرد.
نه بلکه گوی زمین از شرافت قدمت
هزار نکته به رفتار آسمان گیرد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر احترام به جایگاه تو، هزار نکته از رفتار آسمان را می‌آموزد و در بر می‌گیرد.
وجود نقطه موهوم و اصل جوهر فرد
بماست ثابت اگر مدعی نشان گیرد
هوش مصنوعی: وجود نقاطی که تنها در خیال ما قرار دارند و اساس وجود هر فردی به ما بستگی دارد، اگر کسی ادعایی کند، باید برای آن مدرکی ارائه دهد.
لب تو جوهر فرد است و نقطه موهوم
تبسمت به یقین شبهه از میان گیرد
هوش مصنوعی: لب‌های تو به زیبایی و خاص بودن فردی شبیه‌اند و لبخند تو به طور قطع هر گونه شک و تردید را کنار می‌زند.
کمند زلف تو بر گردنی که شد محکم
گهیش ناله فشارد گهی فغان گیرد
هوش مصنوعی: زلف تو همچون دامی است که به گردن کسی افتاده؛ گاهی او را به ناله وامی‌دارد و گاهی از شدت فشار فریادش بلند می‌شود.
هلال وار نمودند هر که راز انگشت
کنون ز حسن تو انگشت بر دهان گیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی‌های تو نگاه کند، مانند هلال که در آسمان درخشان است، راز دلش را به زبان نمی‌آورد و فقط با نظاره کردن بر زیبایی‌ات، زبانش بند می‌آید.
اگر تو سرو چمان جای در چمن گیری
چمن صفای جنان زآن قد چمان گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو همچون درخت سرو با قامت بلند و موزون در باغ قرار بگیری، زیبایی باغ به خاطر قامت تو از زیبایی بهشت نیز بیشتر می‌شود.
به سیر لاله و گل هر کسی رود در باغ
به بازگشت گلی بهر ارمغان گیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به باغ لاله و گل برود، حتماً برای یادگاری گلی را برمی‌دارد.
تو آن گلی که چو در طرف باغ بخرامی
هزار خرمن گل باغ و باغبان گیرد
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که وقتی در طرف باغ حرکت می‌کنی، هزاران گل و باغبان را تحت تأثیر قرار می‌دهی و همه را از زیبایی خود و شگفتی‌ات متعجب می‌کنی.
در آب دید مگر سرو عکس قامت تو
که جا همیشه لب آب و آبدان گیرد
هوش مصنوعی: در آب تصویر قامت تو را دید؛ زیرا همیشه در کنار آب و حوض می‌نشیند.
به این عذار اگر در چمن کنی تو گذر
بنفشه از نگهت رنگ ارغوان گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو در چمن کنار این چهره زیبا بگذری، نگاهی که به بنفشه می‌کنی، رنگش به رنگ ارغوان تغییر خواهد کرد.
برای دیدن چشمان عافیت سوزت
عصا چو نرگس بیمار اقهوان گیرد
هوش مصنوعی: برای دیدن چشمان زیبا و دلربایت، به زحمت و ضعف چون نرگسی بیمار، تلاش می‌کنم.
ز درد هجر تو جانا کسی امان یابد
که خط ایمنی از صاحب الزمان گیرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز آن کسی که از صاحب زمان کمک و حمایت بگیرد، نمی‌تواند از درد جدایی تو، ای دوست، نجات یابد.
ستوده قائم موعود و حجت یزدان
شهی که حجت طاعت ز انس و جان گیرد
هوش مصنوعی: در این ابیات به ستایش از مهدی موعود و ولی خدا پرداخته شده است؛ او فرمانروایی است که نفوس و دل‌ها را به اطاعت و فرمانبری از خود جذب می‌کند.
شنیده ام که بگرداند آسیا از خون
به روز واقعه چون تیغ جان ستان گیرد
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که در روز واقعه، وقتی که جان‌ها به خطر می‌افتند، آسیا همچون تیغی به دور خون می‌چرخد.
سری به تن نکند فخر یا تنی به سری
اگر نه رحم و مروت ورا عنان گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی برتری نداشته باشد، چه فایده‌ای دارد که به مقام و جایگاه خود افتخار کند؟ اگر رحم و مروت در کار نباشد، او را در مسیر نادرستی می‌کشاند.
به عرض و طول کمالش خرد رسد حاشا
کس آسمان را پهنا به ریسمان گیرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ عقل و خردی نمی‌تواند به وسعت و کمال آسمان پی ببرد یا آن را درک کند. آسمان با عظمت و گستردگی‌اش بسیار فراتر از آن است که کسی بتواند با ابزاری ساده آن را اندازه‌گیری یا درک کند. در واقع، اشاره به این است که کمال و زیبایی آسمان از حد و مرز عقل انسانی فراتر است.
به صدق یوسف با عزم موسوی خیزد
مسیح وار محمد صفت جهان گیرد
هوش مصنوعی: با نیت و اراده‌ای محکم و راستین، مانند یوسف، باید به پا خیزیم تا مانند مسیح و با صفات محمد، جهانی نو بسازیم.
به کاه کوه گران سنگ بندد ار از عزم
زراه کاه سبک راه کهکشان گیرد
هوش مصنوعی: اگر انسان با عزم و اراده‌ای قوی تصمیم بگیرد، می‌تواند به کارهای دشوار و مشکلات بزرگ هم فائق آید و آنها را از بین ببرد. به عبارتی دیگر، کسی که اراده‌اش قوی است می‌تواند از موانع عبور کند و به موفقیت دست یابد.
خدا یگانا ای آنکه طوق بندگیت
به گردن از سر و جان هر خدایگان گیرد
هوش مصنوعی: ای خدای یگانه، تو که بندگی‌ات به گردن هر خدای بزرگ را از سر و جان می‌گیری.
سری که بر در دارالامان نهاد تو را
ز حادثات زمان سرخط امان گیرد
هوش مصنوعی: سرت که به درگاه امنی گذاشته شده، از حوادث و مشکلات زمان در امان خواهی بود.
دوال رخش تو را صد چو اردلان بندد
رکاب اسب تورا صد چو اردوان گیرد
هوش مصنوعی: اگر شجاعت و زیبایی تو را به بند بکشد، این همانند آن است که صد سوار ماهر بر اسب تو سوار شوند و قدرت تو را مهار کنند.
نوشته اند دهد دین حق رواج علی(ع)
چو از جمال قدم پرده گمان گیرد
هوش مصنوعی: نوشته‌اند که دین حق با ظهور علی(ع) شکوه و رونق می‌یابد، چنان که وقتی زیبایی او را ببینند، از پرده گمان آگاه می‌شوند.
شهنشه دو سرا مظهر خدا حیدر
که شیر چرخ چو یک ران به زیر ران گیرد
هوش مصنوعی: شاه دو جهان، نماینده خداوند حیدر است که مانند شیر در آسمان، می‌تواند قدرت و قوت خود را به راحتی به نمایش بگذارد.
کسی که خواست خدا را به چشم سر بیند
نشانه وانگه از آن دست بی نشان گیرد
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد به وضوح اراده خدا را ببیند، در ابتدا باید نشانه‌ای از آن را پیدا کند و سپس از آن نشانه‌ای که خود را نشان نمی‌دهد، بهره‌برداری کند.
زند به دامن دست خدای دست امید
که دست او بتوان دست ناتوان گیرد
هوش مصنوعی: زندگی امیدی است که در دامن خداوند قرار دارد و وقتی که به او دست یازید، به یقین او می‌تواند دست‌های ناتوان را نیز یاری کند.
دوباره گر، به زبان حرف کاف و نون آرد
جهان دیگر از آن صورت فکان گیرد
هوش مصنوعی: اگر دوباره به زبان کاف و نون صحبت شود، جهانی دیگر از آن شکل ایجاد خواهد شد.
بهر دیار به دفع حسود بارد تیغ
بهر حصار به رفع عدو سنان گیرد
هوش مصنوعی: برای دفاع از سرزمین، شمشیر به دست می‌گیرد تا حسادت‌ها را دفع کند و در برابر دشمنان، نیزه‌ای به کار می‌برد تا از حریم خود محافظت کند.
زمین و کوه و در و دشت و آن حصار و دیار
غریوالحذر و بانگ الامان گیرد
هوش مصنوعی: زمین و کوه و دشت و آن حصار، که نشان‌دهنده مرزها و سرزمین‌های دورافتاده است، به صدا درآمده و به حالت خطر و هشدار درآمده‌اند.
حکایتی ز سلیمان و میهمانی اوست
مباد نکته از این نکته نکته دان گیرد
هوش مصنوعی: داستانی درباره‌ی سلیمان و مهمانی‌اش وجود دارد. امیدوارم کسی از این داستان چیزی را برداشت نکند که معنای خاصی داشته باشد.
هزار همچو سلیمان و ماهی و دد و دام
کف کریم تو هر روز میهمان گیرد
هوش مصنوعی: هر روز، هزاران موجود مانند سلیمان، ماهی‌ها و جانوران در دامان بخشنده تو می‌آیند و مهمان تو می‌شوند.
تو ای ظهور خدا آئینه ی خدای نمای
توئی که از تو جنین در مشیمه جان گیرد
هوش مصنوعی: تو ای تجلی خدا، مانند آینه‌ای هستی که خدا را به نمایش می‌گذارد و تویی که از تو، جنین در رحم جان می‌گیرد.
مسلم است که ارکان آسمان این است
که روز بار تو را جا در آسمان گیرد
هوش مصنوعی: مسلم است که عناصر آسمان به گونه‌ای هستند که روزی بار تو را در آسمان به ثبت برسانند.
به داستان سخن از کیمیا و سیمرغ است
بداند آنکه ره و رسم باستان گیرد
هوش مصنوعی: داستان درباره کیمیا و سیمرغ است و این را کسی متوجه می‌شود که با آداب و رسوم قدیم آشنایی داشته باشد.
به پای عز تو آن کیمیا شود پامال
به بام قدر تو سیمرغ آشیان گیرد
هوش مصنوعی: در سایهٔ عظمت تو، آنچنان گرانبهایی پیدا می‌شود که کسی به آن توجه نمی‌کند و در ابهت تو، مانند یک سیمرغ، جایی امن خواهد یافت.
شبان کند به سگی گله را ز گرگ ایمن
وگرنه گرگ از او بره ناگهان گیرد
هوش مصنوعی: چوپان باید مراقب سگ گله باشد تا گوسفندها در برابر گرگ‌ها ایمن بمانند، وگرنه گرگ ناگهان بره‌ها را خواهد گرفت.
تو آن شهی که ز پاس تو گرگ گله فریب
به پاس این گله چون سگ پی شبان گیرد
هوش مصنوعی: تو آن فرمانروایی که به خاطر تو، گرگ‌ها به گله نزدیک نمی‌شوند و مانند سگی به دور شبان می‌چرخند.
کمند عزم تو هر چین و حلقه و چنبر
هزار قیصر و خاقان و رای و خان گیرد
هوش مصنوعی: هر قسمتی از اراده و عزم تو قدرتی برابر با هزاران سلطنت و فرمانروایی را دارد و می‌تواند تمامی قدرتمندان و سران را تحت تأثیر قرار دهد.
سخن ز جزر و اصم رفت در طریق حساب
حساب از این سخنم هر حساب دان گیرد
هوش مصنوعی: سخن از بالا و پایین آمدن و جزر و مد در راه شمارش و حساب است. از این گفته‌ام هر کسی که به حساب و حسابداری آشنا باشد، متوجه می‌شود.
قلم به دست تو مفتاح یا که مسمار است
که قفل مخزن جزر و اصم از آن گیرد
هوش مصنوعی: قلم در دستان تو مانند کلیدی است که می‌تواند قفل‌های سخت و دشوار را باز کند. با آن می‌توان به رازها و مفاهیم عمیق دست پیدا کرد.
به کشوری که کند جیش قهر تو جنبش
تمام بوم و برش تیغ سرفشان گیرد
هوش مصنوعی: در کشوری که از قهر تو، حتی کوچک‌ترین حرکات هم دچار تغییر و تلاطم می‌شود، همه جا تحت تاثیر قدرت تو قرار می‌گیرد و همه چیز به هم می‌ریزد.
ار تو حکم کنی پشه ضعیفی را
ز پیل قوت و قدرت چو پیل بان گیرد
هوش مصنوعی: اگر تو فرمان دهی که یک پشه ضعیف باید مانند یک فیل قوی و نیرومند باشد، آن پشه هم می‌تواند نیرویی شبیه به فیل پیدا کند.
ایا ولی خدا مظهر جمال و جلال
که از وجود تو آمال عزوشان گیرد
هوش مصنوعی: آیا ولی خدا، نماد زیبایی و عظمت است که از وجود تو آرزوهای بلندش را می‌گیرد؟
منم که از مدد قلب پاک و سعی درست
معانی قلمم نکته بر بیان گیرد
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با کمک قلبی پاک و تلاش درست، معانی را به خوبی بیان می‌کنم و زبانی گویا دارم.
سخن به مرتبه اکسیر اعظم است ولی
زبال را عدوی من قرین آن گیرد
هوش مصنوعی: سخن من ارزش و قدرتی بسیار بالا دارد، اما با وجود این، کسی که نسبت به من خصومت دارد آن را به زباله‌داری تشبیه می‌کند.
مرا به شعر نخواهد شکست بی خردی
که نسخه ای ز فلان یا ز بهمدان گیرد
هوش مصنوعی: کسی که به شعر من آسیب نخواهد زد، شخصی است که از روی نادانی بخواهد تنها با تقلید از دیگران درک کند.
ولی ز فقر که پاینده باد دولت او
اگر بساط زمین جمله آب و نان گیرد
هوش مصنوعی: ولی به خاطر فقر، ای کاش که حکومت او پایدار باشد، حتی اگر زمین هم دیگر چیزی برای خوردن نداشته باشد.
دهان نه ز آب شود تر نه معده سیر از نان
که خود قناعت من طبع را زمان گیرد
هوش مصنوعی: اگر دهان از آب تر نشود و معده نیز سیر از نان نگردد، نشان‌دهنده‌ی این است که خود قناعت و رضایت من به زمانی نیاز دارد تا به آرامش برسد.
ولی به گاه سخن خصم را چنان گیرم
که شیر گرسنه نخجیر را چنان گیرد
هوش مصنوعی: در هنگام گفتگو با دشمن، به شدت و قاطعیت او را مهار می‌کنم، مانند اینکه شیر گرسنه طعمه‌اش را می‌گیرد.
ز گفت خویش نترسم، یزیدوار فلک
گر از شهاب به کف چوب خیزران گیرد
هوش مصنوعی: من از گفتن احساسات خود ترسی ندارم، حتی اگر آسمان مانند یزید خشمگین شود و با شهاب‌هایی مانند چوب خیزران به من حمله کند.
به طبع هر که خورد زعفران بخندد فاش
چه شد که عارض من گریه را امان گیرد
هوش مصنوعی: هر کس که زعفران بخورد، به طور طبیعی خوشحال می‌شود. اما نمی‌دانم چرا چهره من باعث می‌شود که گریه را تحمل کنم.
گر این خواص به زردی زعفران باشد
که زردی از رخ من وام زعفران گیرد
هوش مصنوعی: اگر زعفران رنگی مشابه زردی چهره‌ام داشته باشد، نشان‌دهنده این است که زردی من از زعفران وام گرفته شده است.
بیان مشک تهی عاقبت شود رسوا
کسی که خورده بر این گنج شایگان گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی که به گنج و ثروت دست یافته، به ناچار گنج خود را فاش کند، در نهایت رسوا خواهد شد.
به قدردان دهم این گنج شایگانی خویش
که قدر داند اگر زانکه رایگان گیرد
هوش مصنوعی: من از این گنج با ارزش خود به کسی می‌دهم که قدردان باشد و ارزش آن را بداند، زیرا او این‌چنین هدیه‌ای را رایگان نمی‌گیرد.
هماره تا به شب و روز نیمه شعبان
سخن بهای سرو شعر نرخ جان گیرد
هوش مصنوعی: همیشه تا شب و روز نیمه شعبان، صحبت درباره‌ی این موضوع ارزش و بها پیدا می‌کند و شعری که به آن اشاره دارد، مانند جان اهمیت می‌یابد.
حسود را ز ندامت لب و زبان سوزد
بخیل را ز خجالت دل و زبان گیرد
هوش مصنوعی: حسود از عذاب وجدان و پشیمانی رنج می‌برد و فرد بخیل به خاطر شرم و ننگ، دلش درد می‌کند و زبانش هم به حالتی می‌افتد.