گنجور

شمارهٔ ۱ - قسمتی از یک چکامه

آینه خورشید برابر گرفت
یا مه من پرده ز رخ برگرفت
ماه من از جانب خاور دمید
راه ز خورشید به خاور گرفت
زلف مسلسل چو بهم برشکست
رایحه از مشک وزعنبر گرفت
طره مشکین پرستو و شش
زآتش رخ طبع سمندر گرفت
غنچه لب چون به تبسم گشود
روی زمین در گل و شکر گرفت
درج دهان چون به سخن باز کرد
خرده به یاقوت و به گوهر گرفت
ابروی او آبروی تیغ برد
مژه او عادت خنجر گرفت
آن بوغا لشگر خاقان شکست
این به غزا کشور قیصر گرفت
طنطنه اش شوکت طغرل شکست
جمجمه اش سطوت سنجر گرفت
خالش چون هندوی آذرپرست
برهنه تن جای در آذر گرفت
قامت چون سرو وی، از اعتدال
سایه سرو از همه کشمر گرفت
هندوی چشمش پی غارتگری
کاسه زر از کف عبهر گرفت
قرص رخش از اثر روشنی
آئینه از دست سکندر گرفت
می زده و خوی زده در بزم دوش
گردن مینا لب ساغر گرفت
گفتمش باده به اندازه نوش
تا بتوان خامه و دفتر گرفت
جای گزک لعل چو شکر مزید
از دو رطب قند مکرر گرفت
تا بتوان چامه دلکش سرود
تا بتوان صفحه و مسطر گرفت
تا بتوان نامه مانی درید
تا بتوان تیشه ز آذر گرفت
تا بتوان لشکر مزدک شکست
تا بتوانشان کله از سر گرفت
تا بتوان بر سر دجال تاخت
با دم گاوی خر از آن خر گرفت
باز سخن قدر زر و سیم یافت
باز سخن قیمت گوهر گرفت
باز در گنج درر باز شد
در، دری روی زمین در گرفت
باز گشودند در کنز علم
عرش علا زینت و زیور گرفت
مر تو ندانی صله شعر چیست
سکه سیمی که فر، از زر گرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آینه خورشید برابر گرفت
یا مه من پرده ز رخ برگرفت
هوش مصنوعی: خورشید در آینه نمايش داده شده و یا ماه من پرده را از چهره برداشته است.
ماه من از جانب خاور دمید
راه ز خورشید به خاور گرفت
هوش مصنوعی: ماه من از سمت شرق طلوع کرد و راهی به سمت خورشید در شرق باز کرد.
زلف مسلسل چو بهم برشکست
رایحه از مشک وزعنبر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی زلف‌های بافته شده‌اش به هم گسسته شد، بوی خوشی مانند مشک و عطر زعفران پخش شد.
طره مشکین پرستو و شش
زآتش رخ طبع سمندر گرفت
هوش مصنوعی: موهایی به رنگ مشکی که چون پرنده‌ای زیبا و آزاد به نظر می‌رسد، و چهره‌ای که با درخشش آتشین، جلوه‌ای خاص و جذاب دارد.
غنچه لب چون به تبسم گشود
روی زمین در گل و شکر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که لبخند بر لبانش نمایان شد، زیبایی دنیا را همچون گل و شکر احساس کرد.
درج دهان چون به سخن باز کرد
خرده به یاقوت و به گوهر گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که لب به سخن باز می‌کند، مانند یاقوت و جواهر ارزشمند می‌درخشد.
ابروی او آبروی تیغ برد
مژه او عادت خنجر گرفت
هوش مصنوعی: ابروی او به اندازه یک تیغ زیبا و جذاب است و مژه‌های او مانند خنجر بران و تیز شده‌اند.
آن بوغا لشگر خاقان شکست
این به غزا کشور قیصر گرفت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که لشکر خاقان در میدان نبرد شکست خورده است و سرزمین قیصر را به تصرف درآورد.
طنطنه اش شوکت طغرل شکست
جمجمه اش سطوت سنجر گرفت
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت طغرل به زانو درآمد و قدرت و سلطنت سنجر بر او غلبه پیدا کرد.
خالش چون هندوی آذرپرست
برهنه تن جای در آذر گرفت
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند یک هندو که به آتش پرستی مشهور است، زیبایی خاصی دارد و وجودش به گونه‌ای است که جای خود را در آتش ثابت کرده است.
قامت چون سرو وی، از اعتدال
سایه سرو از همه کشمر گرفت
هوش مصنوعی: قد و قامت او مانند سرو است؛ چون به اعتدال ایستاده، سایه‌اش بر همه جا افکنده و از همه جا بیشتر است.
هندوی چشمش پی غارتگری
کاسه زر از کف عبهر گرفت
هوش مصنوعی: چشم هندوی زیبا به دنبال دزدیدن کاسه زر از دستان عبهر (آب) است.
قرص رخش از اثر روشنی
آئینه از دست سکندر گرفت
هوش مصنوعی: تابش چهره زیبا و درخشان او، مانند نوری است که از یک آئینه ساطع می‌شود و شجاعت و قدرت سکندر را به یاد می‌آورد.
می زده و خوی زده در بزم دوش
گردن مینا لب ساغر گرفت
هوش مصنوعی: در شب گذشته، کسی که مست و خوشحال بود، از زیبایی و شکوه مینا در دستش لذت می‌برد و ظرف می را به لب خود نزدیک کرد.
گفتمش باده به اندازه نوش
تا بتوان خامه و دفتر گرفت
هوش مصنوعی: به او گفتم کمی باده بنوش تا بتوانی برای نوشتن و خلاقیت خود، انرژی و الهام کافی داشته باشی.
جای گزک لعل چو شکر مزید
از دو رطب قند مکرر گرفت
هوش مصنوعی: جای خالی دانه‌های لعل مانند شکر، از دو خرما قند بیشتری به دست آورده است.
تا بتوان چامه دلکش سرود
تا بتوان صفحه و مسطر گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانیم شعر زیبایی بسراییم، باید قلم و کاغذی در دست داشته باشیم.
تا بتوان نامه مانی درید
تا بتوان تیشه ز آذر گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوان از دستاوردهای گذشته استفاده کرد و راهی نو بیافتیم، باید افکار و ایده‌های کهنه را کنار بگذاریم و دوباره از نو بسازیم.
تا بتوان لشکر مزدک شکست
تا بتوانشان کله از سر گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانیم سپاه مزدک را شکست دهیم و سرشان را از بدن جدا کنیم، نیازمند آمادگی و توانایی هستیم.
تا بتوان بر سر دجال تاخت
با دم گاوی خر از آن خر گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوان بر دشمن غلبه کرد، باید از ابزارهای مناسب و حتی غیرمنتظره استفاده کرد.
باز سخن قدر زر و سیم یافت
باز سخن قیمت گوهر گرفت
هوش مصنوعی: دوباره درباره ارزش طلا و نقره صحبت شد و دوباره ارزش گوهرها مطرح گردید.
باز در گنج درر باز شد
در، دری روی زمین در گرفت
هوش مصنوعی: دری در گنجینه‌ی جواهرات دوباره باز شد و ورودی به دنیای جدیدی بر زمین نمایان گردید.
باز گشودند در کنز علم
عرش علا زینت و زیور گرفت
هوش مصنوعی: درهای گنجینه علم آسمانی را گشودند و زیبایی و جلوه‌ای جدید به آن بخشیدند.
مر تو ندانی صله شعر چیست
سکه سیمی که فر، از زر گرفت
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که ارتباط شعر چیست؛ مانند سکه‌ای نقره‌ای که از طلا ارزش می‌گیرد.