گنجور

شمارهٔ ۷۱

نمی‌دانم چرا ساقی به کف ساغر نمی‌گیرد
سر آمد دور مشتاقان چرا، از سر نمی‌گیرد
رقیبان را نمی‌دانم چرا، از در نمی‌راند
غرض آن ماه‌عارض تا کی از جوهر نمی‌گیرد
تو را دامان عصمت گیرد آخر خون مشتاقان
ز سختی بر دلت چون عجز و زاری درنمی‌گیرد
کسی کز دست او جامی چو جم گیرد در این گلشن
گل جنت نمی‌بوید می کوثر نمی‌گیرد
نصیحت کم کن ای ناصِح که عقل و عشق گویندم
کزین دلبر در این عالم کسی دل برنمی‌گیرد
عدو کفران نعمت کرد قدر وقت را نشناخت
چرا تیر قضا کیفر از آن کافر نمی‌گیرد
شب مظلم ز رخسارت چراغ صبح روشن شد
چرا، اخترشناس امشب پی اختر نمی‌گیرد
بنای صلح شد محکم اساس جنگ شد در هم
که بهرام فلک دیگر به کف خنجر نمی‌گیرد
عزیزان روز و شب «حاجب» به مصر دانش و حکمت
فروشد یوسف خود را و سیم و زر نمی‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی‌دانم چرا ساقی به کف ساغر نمی‌گیرد
سر آمد دور مشتاقان چرا، از سر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا ساقی دیگر مشروبات را در دست نمی‌گیرد، و چطور این دور و زمانه‌ی عاشقان به پایان رسیده است، اما او سراغی از ما نمی‌گیرد.
رقیبان را نمی‌دانم چرا، از در نمی‌راند
غرض آن ماه‌عارض تا کی از جوهر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا رقبای من او را از خود طرد نمی‌کنند، شاید به این خاطر است که آن کسی که چهره‌ای زیبا دارد هنوز به ذات و جوهر خود دست پیدا نکرده است.
تو را دامان عصمت گیرد آخر خون مشتاقان
ز سختی بر دلت چون عجز و زاری درنمی‌گیرد
هوش مصنوعی: خود را در آغوش پاکی می‌گیری، زیرا که درد و رنج عاشقان بر دل تو تأثیر نمی‌گذارد، حتی وقتی که ضعف و شیون وجود دارد.
کسی کز دست او جامی چو جم گیرد در این گلشن
گل جنت نمی‌بوید می کوثر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: کسی که از دست او جامی مانند جام جمشید بگیرد، در این باغ بهشتی، عطر گل‌ها را نمی‌چشد و از رود کوثر بهره‌ای نمی‌برد.
نصیحت کم کن ای ناصِح که عقل و عشق گویندم
کزین دلبر در این عالم کسی دل برنمی‌گیرد
هوش مصنوعی: ای ناصح کمتر نصیحت کن، زیرا عقل و عشق به من می‌گویند که در این دنیا هیچ کس مانند این معشوق دل نمی‌برد.
عدو کفران نعمت کرد قدر وقت را نشناخت
چرا تیر قضا کیفر از آن کافر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: دشمن نعمت‌ها را نادیده گرفت و ارزش زمان را نشناخت. به همین دلیل، چرا تقدیر، مجازات این ناسپاس را نخواهد داد؟
شب مظلم ز رخسارت چراغ صبح روشن شد
چرا، اخترشناس امشب پی اختر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: صبح وقتی نمايان شد که نور چهره‌ات به دل شب تابید. حالا که چنین نوری را دارم، اخترشناس دیگر به دنبال ستاره‌ها نمی‌رود.
بنای صلح شد محکم اساس جنگ شد در هم
که بهرام فلک دیگر به کف خنجر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: صلح به طور استوار پایه‌گذاری شد، و جنگ به هم ریخت. دیگر بهرام، نماد نبرد و جنگ، خنجر در دست نمی‌گیرد.
عزیزان روز و شب «حاجب» به مصر دانش و حکمت
فروشد یوسف خود را و سیم و زر نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: عزیزان در طول روز و شب به مانند مسوولی، علم و دانش را در مصر منتشر می‌کنند و هرگز به فکر ثروت و جواهرات نیستند.