گنجور

شمارهٔ ۷

در عدم آئینه بودم روی یار خویش را
دادمی در جان و دل منزل نگار خویش را
خویش را کردم بصورت چون گدا، زان رو فزود
بختم از شاهان بمعنی اعتبار خویش را
در حریم یار نپسندم شود محرم رقیب
کی دهد صیاد، بر دشمن شکار خویش را
ساقیا در آب بسته آتش سیال ریز
بشکنم تا از یکی ساغر خمار خویش را
شاهباز عالم قدسم نیم زین خاکدان
آشیان زین پس کنم دار و دیار خویش را
آستین از پیش اشک دیده بر گیرم اگر
رشک جیحون می کنم از خون کنار خویش را
در شعار جنگ می باشند مردم روز و شب
لیک من صلح و صفا کردم شعار خویش را
لوک مست سر قطارم باردار و خار خوار
زان نهادم د رکف جانان مهار خویش را
هر بهاری را خزانی هست «حاجب » در قفا
من به عالم بی خزان بینم بهار خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عدم آئینه بودم روی یار خویش را
دادمی در جان و دل منزل نگار خویش را
هوش مصنوعی: در لحظاتی که در هیچ‌چیزی وجود نداشتم، تصویر محبوبم را در دل و جانم جای دادم و به او خانه‌ای دادم.
خویش را کردم بصورت چون گدا، زان رو فزود
بختم از شاهان بمعنی اعتبار خویش را
هوش مصنوعی: به خاطر نام و اعتبارم، خود را مانند گدا درآوردم. به همین دلیل، شان و بخت من از بسیاری از شاهان بیشتر شده است.
در حریم یار نپسندم شود محرم رقیب
کی دهد صیاد، بر دشمن شکار خویش را
هوش مصنوعی: در نزدیکی معشوق، نمی‌خواهم که رقیب به جمع ما بیاید. چه کسی به شکارچی اجازه می‌دهد که طعمه‌اش را به دشمنش بدهد؟
ساقیا در آب بسته آتش سیال ریز
بشکنم تا از یکی ساغر خمار خویش را
هوش مصنوعی: ای ساقی، در حالی که آب را بسته‌ای و آتش به جریان است، اجازه بده تا من یک ساغر را بشکنم تا از خماری خود رها شوم.
شاهباز عالم قدسم نیم زین خاکدان
آشیان زین پس کنم دار و دیار خویش را
هوش مصنوعی: من همچون شاهباز، از این دنیای خاکی به آشیانه‌ای بالاتر و برتر پرواز می‌کنم و از این پس، سرزمین و محل زندگی خود را در جایی دیگر برمی‌گزینم.
آستین از پیش اشک دیده بر گیرم اگر
رشک جیحون می کنم از خون کنار خویش را
هوش مصنوعی: اگر بخواهم حسرت جیحون را احساس کنم، آستینم را از پیش چشمانم که پر از اشک است، می‌گیرم؛ چرا که در این حال، خون دلم را کنار خود می‌زنم.
در شعار جنگ می باشند مردم روز و شب
لیک من صلح و صفا کردم شعار خویش را
هوش مصنوعی: مردم در روز و شب درگیر جنگ و تنش هستند، اما من برعکس آن‌ها، در پی صلح و آرامش هستم و این را به عنوان پیام خود انتخاب کرده‌ام.
لوک مست سر قطارم باردار و خار خوار
زان نهادم د رکف جانان مهار خویش را
هوش مصنوعی: در این متن، فردی به حالت مستی و سرخوشی خود اشاره می‌کند که به مانند یک قطار، در طول زندگی خود حرکت می‌کند. او احساس می‌کند که بی‌دردسر و بدون هیچ مانعی، به سوی معشوق و جانان خود می‌رود و کنترل و مهار زندگی‌اش را در دستان او قرار داده است. در این راه، او از مشکلات و دشواری‌ها عبور می‌کند، به طوری که غم و ناخوشی‌های دنیا تاثیری بر او ندارد.
هر بهاری را خزانی هست «حاجب » در قفا
من به عالم بی خزان بینم بهار خویش را
هوش مصنوعی: هر بهاری به دنبال خودش یک پاییز می‌آورد. اما من در عالم بی‌پاییزم، بهار خود را می‌بینم.