گنجور

شمارهٔ ۶۸

پیش بینان همه گفتند کسی می آید
بدل او به غلط نیز بسی می آید
یوسفی عصمت و احمد صفتی برخیزد
موسی آیات و مسیحا نفسی می آید
خر سواران همه رفتند چو دجال امروز
مهدئی گرم عنان بر فرسی می آید
حاکم نزع سلاح است بود آمر صلح
این چنین دادگر و دادرسی می آید
بلکه موسی کندش جده و عیسی تنعیم
شحنه آدم اول عسسی می آید
عنکبوتا ندهی تار نبندند قنار
هر طرف بانگ گسستن مگسی می آید
شمس در طور سرایت ز چه تابد، هر صبح
موسی آسا، به امید قبسی می آید
کاروان رفت و در این مرحله گم گشته بسی است
سعی کن تا که صدای جرسی می آید
طایر گلشن جاویدم و اندر نظرم
وسعت کون و مکان چون قفسی می آید
منعما خرمنت ار بگذرد از خرمن ماه
پیش ماش ار نگری چون عدسی می آید
پاکتر ز آینه رخساره دریاست چه باک
بر سر موج اگر خار و خسی می آید
نیست کس عاشق آن شاهد یکتا «حاجب »
نارسی می رود و بوالهوسی می آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.