شمارهٔ ۶۵
صبحدم مغ بچه گان صف در میخانه زدند
بنگاهی ره هر عاقل و دیوانه زدند
صوفیان باده صافی ز ره صدق و صفا
از کف پیرمغان یک دو سه پیمانه زدند
در گدایان خرابات به نخوت منگر
که در این میکده بس ساغر شاهانه زدند
عرش را فرش شمردند در آن از سر شوق
باده با خانه خدا سر خوش و مستانه زدند
محرمان حرم دل ز سر صلح و صلاح
راه هفتاد و دو ملت به یک افسانه زدند
عاشقانی که ز جان در ره جانان گذرند
باده وصل همه از کف جانانه زدند
نفس باد بهار از چه بود مشک افشان
حوریان سنبل زلف تو، به یک شانه زدند
بلبل از، گل به فغان و من و پروانه خموش
شمع رویان شرری بر من و پروانه زدند
طبع عشاق چو غواص به دریای وجود
غوطه ها بهر تو ای گوهر یکدانه زدند
عشق و فرزانگی از پنبه و آتش بترند
آتش عشق تو چون بر من فرزانه زدند
مرغ دل لانه به شاخ سحر افکند ز غیب
آتش عشق به طور دل ویرانه زدند
داشتم کلبه و کاشانه ای از عالم عقل
عشق و ذوقم بهم آن کلبه و کاشانه زدند
دوش بر، یاد خم ابروی «حاجب » تا صبح
پاک مردان جهان می همه مردانه زدند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدم مغ بچه گان صف در میخانه زدند
بنگاهی ره هر عاقل و دیوانه زدند
هوش مصنوعی: صبح زود، گروهی از جوانان به سمت میخانه صف کشیدند و هر دوستی و دیوانهای را دعوت کردند که نگاهی به این صحنه بیندازد.
صوفیان باده صافی ز ره صدق و صفا
از کف پیرمغان یک دو سه پیمانه زدند
هوش مصنوعی: عارفان و زاهدان با قصد و نیت خالص، از دست پیر میفروش مینوشند و چند جام از شراب ناب را مینوشند.
در گدایان خرابات به نخوت منگر
که در این میکده بس ساغر شاهانه زدند
هوش مصنوعی: به ظاهر به گدایان میکده بیاعتنا نباش، زیرا در این مکان، انسانهای بزرگ و با ارزشی هم وجود دارند که کارهای شگرفی انجام دادهاند.
عرش را فرش شمردند در آن از سر شوق
باده با خانه خدا سر خوش و مستانه زدند
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای شادی و سرخوشی افرادی اشاره شده که با عشق و شوق، در نزدیکی خداوند حضور دارند. آنها به قدری تحت تأثیر احساسات خود هستند که حتی جایگاههای بسیار بالا را به مانند کف زمین تصور میکنند و با خوشحالی و نشئگی به پروردگار خود نزدیک میشوند.
محرمان حرم دل ز سر صلح و صلاح
راه هفتاد و دو ملت به یک افسانه زدند
هوش مصنوعی: دوستان نزدیک و رازدار دل به خاطر مصالح و صلح، راههای مختلف و عقاید مختلف را فقط به یک داستان و افسانه مرتبط کردند.
عاشقانی که ز جان در ره جانان گذرند
باده وصل همه از کف جانانه زدند
هوش مصنوعی: عاشقانی که برای رسیدن به معشوق خود جان خود را فدا میکنند، همه چیز را در راه وصال او از دست دادهاند.
نفس باد بهار از چه بود مشک افشان
حوریان سنبل زلف تو، به یک شانه زدند
هوش مصنوعی: نسیم بهاری از چه چیزی خوشبو شده و بوی مشک را پخش کرده است؟ گیسوان تو مانند سنبلها به آرامی در یک شانه وزیدهاند.
بلبل از، گل به فغان و من و پروانه خموش
شمع رویان شرری بر من و پروانه زدند
هوش مصنوعی: بلبل از گل به شدت ناراحت و ناله میکند، اما من و پروانه ساکت و در خاموشی هستیم. شمعی که در چهرهای زیبا میدرخشد، شعلۀ خود را بر من و پروانه افکنده است.
طبع عشاق چو غواص به دریای وجود
غوطه ها بهر تو ای گوهر یکدانه زدند
هوش مصنوعی: عاشقان مانند غواصانی هستند که برای یافتن وجود تو به عمق دریا فرو میروند و برای به دست آوردن تو، تلاش میکنند.
عشق و فرزانگی از پنبه و آتش بترند
آتش عشق تو چون بر من فرزانه زدند
هوش مصنوعی: عشق و حکمت از چیزهای ناچیز و بیاهمیت میترسند، اما آتش عشق تو به من اجازه نداد که در دانش و خرد خود باقی بمانم.
مرغ دل لانه به شاخ سحر افکند ز غیب
آتش عشق به طور دل ویرانه زدند
هوش مصنوعی: پرنده دل در اوایل صبح درختی را برای لانه خود انتخاب کرد و از ناپدیدی شعلههای عشق را به دل ویران ما زد.
داشتم کلبه و کاشانه ای از عالم عقل
عشق و ذوقم بهم آن کلبه و کاشانه زدند
هوش مصنوعی: من داشتم خانهای از عشق و تفکر، اما آن احساسات و ذوق من آن خانه را ویران کردند.
دوش بر، یاد خم ابروی «حاجب » تا صبح
پاک مردان جهان می همه مردانه زدند
هوش مصنوعی: دیشب، به یاد خط خوش ابروی «حاجب»، تا صبح پاک مردان این دنیا با دل و جرأت مشغول نوشیدن بودند.
حاشیه ها
1402/01/09 00:04
فاطمه یاوری
مرغ دل لانه به شاخ سحر افکند ز غیب
آتش عشق به طور دل دیوانه زدند.....