شمارهٔ ۶۱
صبح مؤذن چو کرد وصف تو بر بام، داد
باده روشن بزن، تا به شب از بامداد
گیتی فرتوت شد باز، به عهدت جوان
از سر پیر و جوان سایه تو کم مباد
ای که بود عقل کل طفل دبستان تو
علم ز شاگردیت بر همه شد اوستاد
صورت بر دالعجوز گر، به جهانی بتاخت
گرم شود روزگار، مرد رسد بر مراد
درگه پیرمغان کعبه آمال شد
که خشت او در قدم به عدل بنا نهاد
صلح ز حب و وداد با همه کرد اتحاد
جنگ چه جانها که داد ز ظلم و عدوان بباد
تا علم علم و عدل صلح برافراخت شد
محنت و زحمت چنان وحشت و دهشت ز، یاد
تا دو، زبان و قلم کرد رقم نام دوست
بر دهن مدعی مهر خموشی نهاد
از می وحدت بنوش جامی و جم نو به طبع
خسرو پرویز را یاد کن از نوش یاد
خامه «حاجب » نوشت این غزل جان فزا
داد فصاحت به دهر طبع خداداد، داد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح مؤذن چو کرد وصف تو بر بام، داد
باده روشن بزن، تا به شب از بامداد
هوش مصنوعی: صبح که مؤذن صدای اذان را بر بام بلند میکند و تو را توصیف میکند، به ما پیغام میدهد که بادهای روشن بنوشیم تا از صبح تا شب در حال خوشی و شادابی باشیم.
گیتی فرتوت شد باز، به عهدت جوان
از سر پیر و جوان سایه تو کم مباد
هوش مصنوعی: دنیا دوباره به روزهای کهن خود بازگشته است، اما با وجود پیری و جوانی، همیشه سایه تو بر سرمان باشد.
ای که بود عقل کل طفل دبستان تو
علم ز شاگردیت بر همه شد اوستاد
هوش مصنوعی: ای کسی که عقل کل در برابر تو همچون کودکی در دبستان است، دانش تو به واسطه یادگیریات از دیگران برتر و استادانه است.
صورت بر دالعجوز گر، به جهانی بتاخت
گرم شود روزگار، مرد رسد بر مراد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهره آن پیرزن را ببینید، دنیا به سمت شما میآید و روزگار بهتر میشود و مرد به خواستهاش میرسد.
درگه پیرمغان کعبه آمال شد
که خشت او در قدم به عدل بنا نهاد
هوش مصنوعی: درگاه پیرمغان به محل امید و آرزو تبدیل شده است، زیرا پایههای آن با عدالت ساخته شده است.
صلح ز حب و وداد با همه کرد اتحاد
جنگ چه جانها که داد ز ظلم و عدوان بباد
هوش مصنوعی: صلح و دوستی باعث اتحاد و هماهنگی میان همه میشود، اما جنگ و ظلم جانهای بسیاری را به هدر میدهد.
تا علم علم و عدل صلح برافراخت شد
محنت و زحمت چنان وحشت و دهشت ز، یاد
هوش مصنوعی: زمانی که دانش و عدل به برقراری صلح کمک کردند، رنج و مشکلات به گونهای به وجود آمد که ترس و وحشتی از یاد آنها باقی ماند.
تا دو، زبان و قلم کرد رقم نام دوست
بر دهن مدعی مهر خموشی نهاد
هوش مصنوعی: دو چیز، زبان و قلم، عشق و نام دوست را بر زبان مدعی حک کرد و مهر سکوت بر لبان او گذاشت.
از می وحدت بنوش جامی و جم نو به طبع
خسرو پرویز را یاد کن از نوش یاد
هوش مصنوعی: از شراب وحدت بنوش و جامی تازه بیاشام، و به خاطر خسرو پرویز، از آن نوشیدنی خاطرهای را به یاد آور.
خامه «حاجب » نوشت این غزل جان فزا
داد فصاحت به دهر طبع خداداد، داد
هوش مصنوعی: قلم «حاجب» این غزل را نوشت و جان تازهای به آن بخشید. فصاحت و بیان لطیفی به طبیعت خدادادی داده است.