شمارهٔ ۵۸
پادشاهان را خبر از عالم درویش نیست
پادشاهی جز خیال و خواب و مستی بیش نیست
شکوه از دشمن مکن رو، با جهانی دوست باش
دشمنی بدتر تو را، از نفس کافر کیش نیست
صبر من تلخی ز صبر بیش بردارد خواص
گرچه دشمن را، به لب زهریست کاندر نیش نیست
دست کی شوید عدو چون زاهدان از صید عام
گرگ را، بر سر خیالی جز شکار میش نیست
ای مفتش هر چه خواهی عرضه کن در نزد شاه
من اناالحق فاش گویم حاجت تفتیش نیست
جود و همت عصمت و غیرت نشان مردی است
مردی از کفش و کلاه و از سبیل و ریش نیست
بیضه ها بشکست چرخ حقه بازت در کلاه
روی عالم حقه بازی چون تو نادرویش نیست
جاهل ار، نوشت دهدنیش است مستان نوش نیست
کامل ار، نیشت دهد نوش است بستان نیش نیست
رو، به ایران آر کامروز است اندر شهر فارس
طرفه دلداری که در آمریک و در اطریش نیست
قدسیانت طرقو گویند «حاجب » پیش و پس
دور باش نخوتت گر، از پس و از پیش نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.