گنجور

شمارهٔ ۴۹

گر جهان دشمن جانند مرا جانان دوست
همه مغز است نصیب من و از آنان پوست
تاکه چوگان سر زلف فکندی بر دوش
ای بسا سر، که به میدان تو برگشته چو، گوست
سرب ار ریزد، و مس جیوه نگردد، زر و سیم
ای چدن پاره مگر روی تو از آهن و روست
صحبت ما و تو دانی به چه ماند ای خصم
صحبت بلبل و زاغ و صفت سنگ و سبوست
عزت و عزلت و توقیر و قناعت چه کند
آنکه یک عمرپی نان چو سگان در تک و پوست
مرد حق جو به‌جز از حق نتواند دیدن
به حقیقت چو رود راه، ببیند همه اوست
لب به خون بینمت آلوده ندانم ز چه رو
مگر ای ترک تو را خوردن خون عادت و خوست
عقده از موی تو کس باز نکرده است هنوز
نکته‌ای گفتم و باریک‌تر این نکته ز موست
خوبی از، بد مطلب زانکه ندارد، به سرشت
همچنان نیست بدی در گهر آنکه نکوست
هر سحر زلف تو در دست من و باد صباست
زین سبب دست من و باد صبا غالیه بوست
پای بگذار، به چشمم که رقیبان گویند
ای خوش آن سرو که آزاد چنین بر لب جوست
کهنه شد خرقه ما در گرو باده چنان
که مبری ز غم وصله و فارغ ز رفوست
عقل کل را کدوی فقر بپا خواهم بست
تا مرا، پر زمی عشق تو کشکول و کدوست
«حاجب » از تیغ تو ابرو نکند خم ای خصم
که مرا، رحم و تو را ظلم و ستم عادت و خوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر جهان دشمن جانند مرا جانان دوست
همه مغز است نصیب من و از آنان پوست
هوش مصنوعی: اگر دنیا همه با من دشمن باشند، معشوق من دوست من است. همه چیزهایی که برای من باارزش و عمیق‌اند از اوست و باقی چیزها تنها ظاهری و سطحی‌اند.
تاکه چوگان سر زلف فکندی بر دوش
ای بسا سر، که به میدان تو برگشته چو، گوست
هوش مصنوعی: وقتی که شانه‌ات را به زلف خود بگذاری، چه بسا سرهایی که در میدان تو به عقب بازگشته‌اند.
سرب ار ریزد، و مس جیوه نگردد، زر و سیم
ای چدن پاره مگر روی تو از آهن و روست
هوش مصنوعی: اگر سرب بریزد، مس تبدیل به جیوه نمی‌شود، ای آهن زنگ‌زده، مگر آن که روی تو از آهن و روست؟ این جمله به این معناست که تنها مواد خاص و باارزش می‌توانند تغییر شکل دهند و از بین بروند، و در اینجا به زیبایی و کیفیت شخصی اشاره دارد که بی‌نظیر و مستحکم است.
صحبت ما و تو دانی به چه ماند ای خصم
صحبت بلبل و زاغ و صفت سنگ و سبوست
هوش مصنوعی: گفت‌وگوی ما مانند گفت‌وگوی بلبل و زاغ است و ویژگی‌های آن مثل تفاوت بین سنگ و سبو می‌باشد.
عزت و عزلت و توقیر و قناعت چه کند
آنکه یک عمرپی نان چو سگان در تک و پوست
هوش مصنوعی: چه اهمیتی دارد که انسان در زندگی خود به عزت، دوری از مردم، احترام و قناعت برسد، وقتی که تمام عمرش را مانند سگ‌ها برای به دست آوردن نانی صرف کرده است؟
مرد حق جو به‌جز از حق نتواند دیدن
به حقیقت چو رود راه، ببیند همه اوست
هوش مصنوعی: انسانی که به دنبال حقیقت است، نمی‌تواند چیزی جز حقیقت را ببیند. زمانی که او به راه می‌افتد، تنها می‌تواند آنچه را که حقیقت است، مشاهده کند.
لب به خون بینمت آلوده ندانم ز چه رو
مگر ای ترک تو را خوردن خون عادت و خوست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو در عادت به خونریزی و آسیب زدن به دیگران هستی، اما من نمی‌دانم چرا این‌گونه شده‌ای.
عقده از موی تو کس باز نکرده است هنوز
نکته‌ای گفتم و باریک‌تر این نکته ز موست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس هنوز نتوانسته است به راز و رمزی که در موی تو نهفته است دست یابد. من نکته‌ای را مطرح کردم که خود این نکته نیز به ظرافت و دقت موی تو نزدیک‌تر است.
خوبی از، بد مطلب زانکه ندارد، به سرشت
همچنان نیست بدی در گهر آنکه نکوست
هوش مصنوعی: خوبی از بدی جداست، زیرا بدی در ذات کسانی که نیکو هستند وجود ندارد. در واقع، نیکویی با بدی در یکجا جمع نمی‌شود.
هر سحر زلف تو در دست من و باد صباست
زین سبب دست من و باد صبا غالیه بوست
هوش مصنوعی: هر صبح هنگام، زلف‌های تو در دست من و نسیم صبا قرار دارد و به همین خاطر، دست من و نسیم صبا عطر و بوی خوشی دارد.
پای بگذار، به چشمم که رقیبان گویند
ای خوش آن سرو که آزاد چنین بر لب جوست
هوش مصنوعی: به جلو بیا و به چشمانم نگاهی بینداز، زیرا رقبای من به هم خواهند گفت که چقدر خوش است آن سرو زیبایی که به راحتی در کنار آب زندگی می‌کند.
کهنه شد خرقه ما در گرو باده چنان
که مبری ز غم وصله و فارغ ز رفوست
هوش مصنوعی: خرقه ما کهنه و فرسوده شده است زیرا در پی شراب هستیم، به گونه‌ای که بر ما غم و اندوهی نیست و نیازی به ترمیم و وصله‌زدن نداریم.
عقل کل را کدوی فقر بپا خواهم بست
تا مرا، پر زمی عشق تو کشکول و کدوست
هوش مصنوعی: من همهٔ دانایی و خرد را به دلیل فقر، به پای عشق تو قربانی می‌کنم تا به وسیلهٔ عشق تو، طلب و نیازم را پر کنم.
«حاجب » از تیغ تو ابرو نکند خم ای خصم
که مرا، رحم و تو را ظلم و ستم عادت و خوست
هوش مصنوعی: ای دشمن، مواظب باش که ابرویت به تیغ تو خم نشود، زیرا بر من رحم نمی‌کنی و برای تو ظلم و ستم راه و رسم عادت شده است.