گنجور

شمارهٔ ۴۷

این جهان جای آرمیدن نیست
هیچ از او چاره جز رمیدن نیست
سخت دامی است مرغ دلها را
که از آن دامشان پریدن نیست
بر سرم هست سر بریدن خویش
وز تو هیچم سر بریدن نیست
سر عشق آشکار باید گفت
گرچه کس قادر شنیدن نیست
دست، درویش کن در این گلزار
زانکه این گل برای چیدن نیست
کام شیرین مرا از آن حلواست
که کسش قابل چشیدن نیست
کاهی از خرمن ریاضت ما
کوه را طاقت کشیدن نیست
برقع وهم بر جمال افکن
که بهر دیده تاب دیدن نیست
خسروی نامه ایست (حاجب) را
کش فلک قادر دریدن نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این جهان جای آرمیدن نیست
هیچ از او چاره جز رمیدن نیست
هوش مصنوعی: این دنیا مکانی برای استراحت و آرامش نیست. تنها راه نجات از مشکلات این دنیا فرار کردن از آن است.
سخت دامی است مرغ دلها را
که از آن دامشان پریدن نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دل‌ها در چنگال سختی قرار دارند و به راحتی نمی‌توانند از این وضعیت رهایی یابند.
بر سرم هست سر بریدن خویش
وز تو هیچم سر بریدن نیست
هوش مصنوعی: در ذهنم فکر این است که خودم را از پا درآورم، اما هیچ چیزی از تو برایم اهمیت ندارد.
سر عشق آشکار باید گفت
گرچه کس قادر شنیدن نیست
هوش مصنوعی: عشق واقعی را باید با صراحت بیان کرد، هرچند که هیچ‌کس نتواند آن را بشنود یا درک کند.
دست، درویش کن در این گلزار
زانکه این گل برای چیدن نیست
هوش مصنوعی: دستت را در این باغ گل ببر، زیرا این گل‌ها برای چیدن و از بین بردن نیستند.
کام شیرین مرا از آن حلواست
که کسش قابل چشیدن نیست
هوش مصنوعی: طعم خوش زندگی من ناشی از حلوایی است که هیچ‌کس توانایی چشیدنش را ندارد.
کاهی از خرمن ریاضت ما
کوه را طاقت کشیدن نیست
هوش مصنوعی: کمی از تلاش و زحمت ما، کوه را توانایی تحمل ندارد.
برقع وهم بر جمال افکن
که بهر دیده تاب دیدن نیست
هوش مصنوعی: چادر یا پوششی بر زیبایی‌ات بگذار، زیرا چشم‌ها تاب دیدن آن زیبایی را ندارند.
خسروی نامه ایست (حاجب) را
کش فلک قادر دریدن نیست
هوش مصنوعی: خسرو مانند نامه‌ای است که خداوند قادر به پاره کردن آن نیست.