گنجور

شمارهٔ ۴۴

ز روی، تا مه من زلف پر زتاب گرفت
هزار نکته روشن بر آفتاب گرفت
غراب شب بر زلف وی آشیان دارد
که صبح ناز سپید آن سیه غراب گرفت
شراب بیغش ساقی فزود مستی من
بدان مثال که هستی من شراب گرفت
خوی از جبین به زمین ریخت یار گلرخ من
همه بساط زمین در گل و گلاب گرفت
جهان چو، سینه سینا شد از تجلی نور
مگر، ز رخ مه من نیمه شب نقاب گرفت
الست ربکم اول سئوال جانان بود
ز مهر و ماه بلی ربنا جواب گرفت
خراب مردم چشم مراست خانه ز آب
دو چشمه را نتوان بست و راه آب گرفت
بیا، به کوی خرابات از طریق ادب
که عقل کل به ادب جا در آن جناب گرفت
تو راست بر سر چشم جهان مکان «حاجب »
که یار پیش تو ناگه ز رخ حجاب گرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز روی، تا مه من زلف پر زتاب گرفت
هزار نکته روشن بر آفتاب گرفت
هوش مصنوعی: از چهره‌ی او، وقتی که ماه من زلف‌های زیبایش را به مدل دیدنی درآورد، هزار نکته روشن و واضح بر نور آفتاب پدیدار شد.
غراب شب بر زلف وی آشیان دارد
که صبح ناز سپید آن سیه غراب گرفت
هوش مصنوعی: در شب، یک کلاغ بر موهای او نشسته است و وقتی صبح می‌شود، ناز و زیبایی صبحگاه آن کلاغ سیاه را می‌گیرد.
شراب بیغش ساقی فزود مستی من
بدان مثال که هستی من شراب گرفت
هوش مصنوعی: شراب ناب و بدون ناخالصی، ساقی به من داد و من به قدری مست شدم که می‌توانستم خود را با وجودم مقایسه کنم، که همانند شرابی است که نوشیدم.
خوی از جبین به زمین ریخت یار گلرخ من
همه بساط زمین در گل و گلاب گرفت
هوش مصنوعی: دوست زیبا روی من با لبخندش زندگی را پر از عشق و شادی کرد، طوری که تمام زمین به سرسبزی و عطر گل و گلاب آغشته شد.
جهان چو، سینه سینا شد از تجلی نور
مگر، ز رخ مه من نیمه شب نقاب گرفت
هوش مصنوعی: جهان به زیبایی و نور تغییر پیدا کرده است، اما چهره محبوب من در شب تاریکی همچنان پنهان مانده است.
الست ربکم اول سئوال جانان بود
ز مهر و ماه بلی ربنا جواب گرفت
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، خداوند از ما پرسید که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و ما از روی عشق و محبت به او، با کمال صداقت پاسخ دادیم: بله، پروردگار ما هستی.
خراب مردم چشم مراست خانه ز آب
دو چشمه را نتوان بست و راه آب گرفت
هوش مصنوعی: چشمان من مانند خانه‌ای پر از آب است که نمی‌توان آنها را به راحتی بست. وقتی مردم به گناهان و ناپاکی‌ها دچار می‌شوند، این آب همیشه جاری خواهد بود و نمی‌توان راه آن را بست.
بیا، به کوی خرابات از طریق ادب
که عقل کل به ادب جا در آن جناب گرفت
هوش مصنوعی: بیا به محله‌ی دل‌باختگان، با احترام و آداب، زیرا که بزرگ‌ترین دانش و فهم نیز به احترام و آداب جایگاه خود را پیدا کرده است.
تو راست بر سر چشم جهان مکان «حاجب »
که یار پیش تو ناگه ز رخ حجاب گرفت
هوش مصنوعی: تو در نظر همه به عنوان کسی باارزش و محترم هستی، مانند حجاب که باعث می‌شود یار، ناگهان چهره‌اش را از دید پنهان کند.