گنجور

شمارهٔ ۱۰

کم شانه می زن ای صنم آن طره پرتاب را
از آشیان بیرون مکن مرغ دل بی تاب را
خاک وجود عاشقان برباد خودکامی مده
ای ترک آتش خوبگیر از تشنه کامان آب را
زنجیر شیران کرده ای هر تاری از گیسوی خود
پرداختی از جنسِ خود ، ای شیر شکر ، قاب را
محرابیان ابرویت اندر صلوة دایمند
بگذار بر اهل ریا این منبر و محراب را
دریاب عمر جاودان از جرعه پیرمغان
زین باده کن مست ابد یکباره شیخ و شاب را
بی آتش و بی دود، و دم گرمیم در سرمای دی
منعم بگو کمتر کشد منت خز و سنجاب را
ای عدل عالمگیر ما با صلح کل دمساز شو
برچین بساط ظلم و کین بر هم زن این اسباب را
خورشیدوش پنهان مشو مه خودنمائی می کند
باز آی تا رسوا کنی این کرمک شب تاب را
در خواب دیدم شمس را تابید از برج شرف
از خانقاهش یافتم تعبیر کردم خواب را
«حاجب »به می ار کرده رم از بیم گرگ و سگ چه غم
راعی چو شد خصم رمه خجلت دهد اکلاب را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1403/05/01 15:08
سیدمحمد جهانشاهی

پرداختی از جنسِ خود ، ای شیر شکّر ، قاب را